کرسی آزاد اندیشی : چرائی دین در زندگی در تاریخ:97/2/31 در مدرسه علميه عالی الزهراء(س)‌ گرگان ارائه گرديد

 ­ارائه­ کننده اول:فریده ساوری  ارائه کننده دوم: سارا برومند و ارائه کننده سوم: مریم سلیمانی همچنين استاد منتقد : دکتر محمدحکیمی و استاد داور: خانم ضیاء حسینی              

ارائه کننده اول: فریده ساوری

جدی ترین سوال در حوزه فرهنگ دینی این است که چرا بشر به دین نیاز دارد و این نیاز ریشه در کجا دارد؟ این سوال اکنون با دقت و شدت بیشتری مطرح است. در برخی افکار و اندیشه هایی که از جانب مخالفین ادیان مطرح است و گرایش و نیاز به دین مورد تحلیل قرار گرفته عللی همچون وجود ترسی پایدار در وجود انسان، جهل نسبت به تحلیل پدیده های عالم و یا مسائل اقتصادی و…. مطرح شده است

گروه اول: برهمن ها

برهمن ها بر اساس مبانی و دیدگاه های عقلی شبهه ای را در مورد ضرورت بعثت انبیاء ذکر کرده اند که جامعه بشری به پیامبران نیاز ندارد بلکه از پرتو عقل می تواند راه زندگی را بپیماید. آنها می گویند بشر با وجود عقل از راهنمائی های دین و وحی پیام آوران بی نیاز است. برهمن ها برای نفی نیاز انسان به پیامبران الهی عناصر منطقی را برای این شبهه مطرح کرده اند که عبارتند از: 1. مسلمانان معتقد به ضرورت بعثت انبیاء می باشند. 2. در حالی که عقل به تنهایی می تواند راهگشای انسان باشد پس نیاز به وحی و دین نیست. 3. در نتیجه جامعه بشری به هدایت پیامبران از طریق وحی نیاز ندارد.

گروه دوم: سکولارها (مانند: اویلسون، آلبرکامو، برتراند راسل)

برتراند راسل معتقد است علت دینداری و نیاز به دین در انسان ها دو عامل ترس و جهالت می باشد. او می گوید چیزی که سبب اعتقاد به دین شده، ادله عقلی نیست بلکه احساسات است. او می گوید انسان های ابتدائی در زمانی که هنوز علم و تکنولوژی پیشرفت نکرده بود عوامل طبیعی حوادث و پدیده ها را نمی  دانستند مثلا هنگام بارش باران یا سیل و زلزله و…    معتقد می شدند که این حوادث نتیجه خشم نیروی مافوق طبیعی است و نام او را خدا می گذارند.

او معتقد است به خاطر ترس از حوادث وحشتناک، انسان خود را نیازمند به یک پشتوانه معنوی می داند که او را در برابر این احساس ترس، آرامش دهد از آن روی به موجودی آرامش دهنده بنام خدا قائل شده است.

او در کتاب چرا من مسیحی نیستم می گوید: دلیلی بر باور به اصول اعتقادی از لحاظ منطقی وجود ندارد. قوانین دینی نادرست و بیشتر مضر است تا مفید و اگر اخلاقیات سنتی و دینی کنار برود با اخلاقیات عقلانی می توان به مبناهای درست زندگی دست یافت.

3. نظر مستشرقین از جمله دکتر سروش

آنها می گویند نیاز به دین نداریم عقل برای تشخیص امور کافی است. آنها برای نظر خود چند دلیل می آورند که به ذکر آن دلایل می پردازیم:

1.      دین صامت است یعنی شما فهمی را عرضه می کنید و به کتاب و سنت معنا می بخشید و معرفت دینی و شناخت گزاره های دین تابع معارف بشری است و دین دچار قبض و بسط می شود و هیچ گاه در یک سطح نمانده است.

2.      معرفت دینی و شناخت گزاره های دینی نسبی و عصری و مختص به زمانی خاص بوده و به طور مطلق صحیح نیست.

3.      چیزی به نام اسلام و کلام خدا و پیامبر(ص) نیست بلکه گزارش تجربیات دینی پیامبر و عارفان پس از اوست.

4.      بعثت پیامبران و آمدن ادیان بخاطر برخورداری انسان ها از حیات ابدی است و برای اصلاح و آبادانی دنیای انسان ها نیامده است.

5.      احکام اسلام ابدی نیست و احکام اجتماعی اسلامی مربوط به زمان پیامبر (ص) بوده و اسلام فقط یک سلسله اصول و ارزشهای کلی را به عنوان اصول جاودانه ارائه داده است.

6.       خاتمیت به معنای بی نیاز شدن انسان از مکتب انبیاء است. بشر به تدریج تکامل می یابد و به تذکار انبیاء بی توجه است.

7.      دین، جامع نیست و کمال آن حداقلی است.

8.      حضور دین در عرصه های مختلف حیات بشری موجب ایدئولوژیک شدن و عرضی شدن آن می شود.

شبهه: دین مایه خشونت و عقب ماندگی

یکی از شبهاتی که اخیرا از طریق افراد ضد دین مطرح یافته و منتشر شده این است که دینداری مایه خشونت و عقب ماندگی و عدم پیشرفت است و دین امری دست و پاگیر و مانع تکنولوژی است، در حالیکه بی خدایان برق و تلفن، واکسن بیماری ها کشف می کنند و به کره ماه قدم می گذارند.

آنان چنین بیان می کنند که: 1400 سال است که مردم خاورمیانه یکدیگر را بخاطر اعتقادات خود می کشند در حالی که خود را دارای کاملترین دین و بهترین امت می دانند. آنان با کشتار دگر اندیشان خود را بهشتی می دانند و معتقدند که برای رسیدن به حوری و جوی عسل باید با کشتار، دین خدا را گسترش داد.

ارائه کننده دوم: مریم سلیمانی

در مورد اینکه کدام دین حق است و مایه نجات بشر سه نظریه وجود دارد. 1-انحصارگرایی 2- کثرت گرایی که نظریه جان هیک است معروف به پلورالیسم دینی3-  نظر اسلام است.

کثرت گرایان معتقدند ادیان گوناگون ضمن فراخوانی مردم به سوی خدا و بر اساس شیوه ای که خود ارائه می‌کنند تعارضی با دیگر ادیان ندارند، بلکه آنها را نیز راه های درست و پیمودنی به سوی خدا می‌دانند و قائلند پلورالیسم دینی مبانی گوناگون عقلی و نقلی حتی در خود دین دارد .از جمله:

1-  آیات قرآن صریحاً اصل “عیسی به دین خود و موسی به دین خود” را تایید می‌کند و هرگز اهل کتاب یا حتی کافران و مشرکان را طرد نمی‌کند آیه «لکم دینکم ولی دین» می گوید کافر و بی دین هم خودی است.

2- مسلمان نبودن عیب و عار نیست و مسلمان بودن هم شرط لازم رستگاری نیست.

3-   کثرت را خدا خواسته است: آنها معتقدند نخستین کسی که بذر پلورالیسم دینی را پاشیده خود خداست او راه های گوناگونی به سوی خود تعبیه کرده انسان ها را به سلوک و پیمودن آنها فراخوانده است. در  آیه ۴۸ سوره مائده آمده است: برای هر یک از شما امتها، شریعت و راه روشنی قرار دادیم و اگر خدا می خواست شما را یک امت قرار می‌داد ولی خدا خواست تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید پس در کارهای نیک بر یکدیگر سبقت بگیرید». و  در آیه ۱۱۸ و ۱۱۹ سوره هود آمده است: «و اگر پروردگار تو می خواست قطعاً هم مردم را امتی واحد قرار می‌داد درحالیکه پیوسته در اختلاف اند.

دکتر سروش می گوید: (اولین کسی که بذر پلورالیسم را در جهان کاشت، خود خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد و بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعه ای مبعوث و مأمور کردو بر ذهن و زبان هر یک تفسیری نهاد و چنین بود که کوره پلورالیزم گرم شد. کثرت گرائی و پلورالیزم، خواست خداوند است او خود مذاهب گوناگون، مردم گوناگون و طبیعت متکثر را خلق کرده است.)

دکتر محمود بینا در پاسخ به این پرسش که آیا یک دین می تواند راهش به خدا نزدیک تر باشد یا نه؟ می گوید: با توجه به این که خداوند در آیه 48 بقره فرمود: (فاستبقوالخیرات) و انسان ها را به مسابقه در کارهای خیر دعوت کرده، اگر در یک دین چنان امکانی بیشتر باشد، دعوت خداوند به مسابقه غیر عادلانه خواهد بود. در مسابقه برای آن که عادلانه باشد همه باید از شرایط یکسانی برخوردار باشند پس از این آیه استفاده می شود که هر یک از ادیان الهی راه رسیدن به خداست. لذا خداوند فرمود: اگر می خواستیم شما را امت واحد قرار می دادیم، ولی این کار را نکردیم، حالا که امت های گوناگید پس (فاستبقوالخیرات)

4. کفایت توحید و عمل صالح

کثرت گرایان معتقدند معیار حقانیت و نجات انسان، ایمان به خدا و آخرت و هم چنین عمل صالح است و چون ایمان و عمل صالح در سایر ادیان نیز یافت می شوند، پس همه ادیان هم بر حق و نجات بخش اند.

در آيه 62 سوره بقره آمده است: (در حقیقت کسانی که به اسلام ایمان آورده و کسانی که یهودی شده اند و ترسایان و صائبان، هر کس به خدا و روز پسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگار خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندهناک خواهند شد.)

5. آمیختگی حق و باطل

گفته اند: چون حق و باطل به هم آمیخته اند و هیچ چیز خالص در جهان یافت نمی شود پس اصحاب هر فرقه مجازند بر طریقه خود بمانند. در سوره رعد آیه 17 همین مضمون آمده است.

دکتر سروش می گوید: هیچ چیز خالصی در این جهان یافت نمی شود. خداوند هم بر این نکته انگشت تأیید نهاده است. آن جا که می فرماید: (أنزل من السماء ماء فسالت أودیه بقدرها) آبی که از آسمان فرو می ریزد ناچار با گل و لای آمیخته می شود و کف بلندی بر آن می نشیند. حق و باطل چنین به هم آمیخته اند. امام علی (علیه السلام) نیز فرمود: حق خالص و باطل خالص اگر وجود داشتند هیچ کس در گزیدن حق و ترک باطل تردید نمی کرد. بنابراین اصحاب هر فرقه مجازند که هم چنان بر طریقه خود بمانند.

6. صراط های مستقیم

آیاتی که تعبیر صراط مستقیم را بدون الف و لام تعریف و به صورت نکره آورده و بدین معناست که چند صراط مستقیم وجود دارد و هر پیامبری برای خود و امتش یک صراط مستقیم دارد، پس برای رسیدن به خدا صراط های مستقیم وجود دارد نه یک صراط مستقیم. در سوره زخرف آیه 43 آمده است: (فستمسک بالذی أوحی إلیک إنک علی صراطٍ مستقیمٍ)

دکتر سروش نیز می گوید: این نکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد و به جای آن که جهان را واجد یک خط راست و صد خط کج و شکسته ببینیم باید آن را مجموعه ای از خطوط راست دید که تقاطع و توازی ها و تطابق هایی با هم پیدا می کنند.

و آيا این که قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم (صراطٍ مستقیمٍ) یعنی یکی از راههای راست نه تنها الصراط المستقیم می داند به همین معناست؟

ارائه کننده سوم: سارا برومند

از نظر اندیشمندان غربی دیدگاه های مختلفی در مورد منشأ اعتقاد به خدا و پیدایش دین مطرح شده است که در ذیل به برخی از این نظرات اشاره می شود:

.۱ دیدگاه فروید در مورد منشأ دین:

فروید ترس را منشأ اعتقاد به خدا و پیدایش دین داری پنداشته و اینگونه گفته است: حوادث بی حس و سوانح بی رحمی که حیات ما را تهدید می‌کند، اگر آنها را به طبیعت کور و کر نسبت دهیم احساس نا امنی و بی پناهی به شدت ما را اذیت و آزار می‌دهد زیرا هیچ راهی برای کنار آمدن یا مقابله با آن نیروهای بی‌روح و انعطاف ناپذیر وجود ندارد. اما اگر آن نیروها را به موجودات ذی شعور و دارای عواطف نسبت دهیم، در صورت لزوم خواهیم توانست از طریق التماس و عبادت و قربانی‌ها دل ان موجودات زنده را به دست آوریم. آدمیان به جای همه عوامل ترس آفرین به منشأ مشترکی معتقد گشته و آن را خدا نامیده اند و در حقیقت خدا مخلوق انسان است نه خالق او.

2. مارکسیست و دین

 از نظر مارکسیست ها بشر در ابتدا زندگی اشتراکی داشته است  وقتی که زندگی ابتدایی و قبیله ای بوده است درآن زمان اساساً دینی وجود نداشته به علل خاصی مالکیت پیدا می‌شود و جامعه طبقاتی به وجود می‌آید. وفئودالیسم و بعد از فئودالیسم کاپیتالیسم پیدا می شود طبقه حاکم به وجود می‌آید و طبقه محکوم مظلوم و رنجبر و زحمتکش. در جامعه فئودالیستی و کاپیتالستی طبقه حاکم برای این که منافع خود را حفظ کند دین را اختراع می کند تا طبقه ی محکوم در مقابل او قیام نکند. دین وسیله ای است، برای طبقه ی مظلوم و محکوم از طرف طبقه ی ظالم و حاکم و به مانند افسار و پوزبندی برای طبقات زیرین.

اگر طبقات از بین برود دین هم خود به خود از میان مردم خواهد رفت، دین یک ابزار و دام و شبکه ای است که طبقه حاکم نصب کرده است. وقتی خود آن طبقه از بین رفت ابزار کارش هم از میان می رود. خلاصه این که مساوات کامل برقرار کنید، دین از میان خواهد رفت.

3- نظریه هیوم

هیوم در مورد اینکه چرا مردمان نخستین به دین گرایش پیدا کرده اند می گوید: آنها در برخورد هر حادثه ای آن حادثه را معلول علتی می پنداشتند، از سوی دیگر ازآنجا که بسیاری از این حوادث و رویدادها در تعارض و تضاد با یکدیگر بودند آنان به این مطلب رسیدند که آن پدیده ها علت واحدی ندارد و به وجود علل متعددی برای آن حوادث معتقد گردیدند. و از آنجاکه از سطح اندکی از تعقل برخوردار بودند توانایی شناخت آن علل را نداشتند همچنین قدرت پیش بینی این حوادث را نداشتند و نمی توانستند از بلایا و مصیبتهایی که این حوادث بر آنان تحمیل می کرد جلوگیری کنند لذا دائماً میان مرگ و زندگی، بیماری و سلامتی، خوشی و ناخوشی در حرکت بودند و به همین خاطر انسان اولیه این علل ناشناخته را مایه امیدها و بیم های خود می دانست و با انجام آیینها و مراسم خاص و قربانی سعی در جهت جلب رضایت آن علل و جلوگیری از غضب و خشم آنها می نمود زیرا آن علل را همانند خود دارای احساسات، عواطف، خشم و غضب و. حتی دارای اندامهایی مانند خود می پنداشت.

4- نظریه اسپنسر

از نظر اسپنسر علت گرایش مردمان بدوی به دین و خدایانی که درحقیقت ارواح نیاکان و حاکمان آنان بودند، جلب توانایی و تاثیرات آنان در زندگی دنیوی خود بوده است بدین معنا که با مراسم و … در صدد استفاده از قدرت آنان بوده اند. از نظر اسپنسر دو ترس باعث پیدایش دو چیز شد: یکی ترس از مردگان که باعث پیدایش دین شد و دیگری ترس از زندگان که باعث پیدایش دولت شد. اعتقاد به روح و ارواح برای مردگان و اشیا مبدا اعتقادات دینی گشت.

با این حال آیا بهتر نیست پس از گذشت سالها از خلقت انسان و اینکه بسیاری از علل حوادث کشف شده است نام دین را کنار بگذاریم؟ چرا که در جهان امروز انسان برا ی هر معلولی علتی را کشف می کند و برای هر رخدادی دلیلی دارد آیا هنوز زمان آن فرا نرسیده که علم و عقل انسان جایگزین دین شود؟ همانطور که در اروپا و آمریکا و  کشورهای غربی که دین نادیده گرفته شده پیشرفتهای چشمگیری داشتند و حرف اول جهان را بعضی از همین به اصطلاح بی دین ها می زنند؟

به نظر می رسد جوامع دینی بخاطر محدودیت هایی که دین به آنها تحمیل کرده در عقب ماندگی به سر می برند و بالعکس در غرب هر روز شاهد مدرنیته شدن و پیشرفت هستیم و این در حالی است که در دین گزاره های غیرقابل قبول فراوانی یافت می شود از جمله قیومیت مرد بر زن،ارث بیشتر مردنسبت به زن و دهها مورد از این گونه بی عدالتی ها…..

استادمنتقد : استاد حکیمی

یک سری اصولی است که برای پاسخ به این شبهات باید به آنها دقت کنیم.

1. دین حقیقت است و ما هیچ دلیلی در تاریخ فلسفه نداریم که خدا وجود ندارد.

2. دین پشتوانه اخلاق است.

3. دین معنا کننده زندگی است، هدف زندگی را بیان می کند.

4. دین معنا کننده رنج ها و مشکلات ماست.

5. دین به ما آرامش می دهد. بزرگترین لذت زندگی آرامش است. روانشناسی هم این امر را تأیید می کند. بین روان انسان با دین علقه ای برقرار است. دین ریشه در جان بشر دارد.

6. در جواب راسل که می گوید ترس باعث گرایش به دین شده می توان گفت: این حرف یک ادعای بدون دلیل است. حال اگرفرض کنیم ترس، جهل، استثمار باعث گرایش به دین شده، آیا چون انگیزه بد است انگیخته نیز بد است؟ به عنوان مثل بیماری، مرگ و میر باعث بوجود آمدن علم پزشکی شده است، آیا می توان گفت چون مرگ و میر و بیماری بد است پس علم پزشکی نیز بد است؟

7. علاوه بر این اگر بگوییم منشأ دین ترس بوده تالی فاسد دارد ولازمه آن این می شود دینداران ترسوترین مردم بوده اند آیا پیامبر اسلام (ص) وامام علی (ع) وامام حسین(ع) ترسو بوده اند؟

8. در جواب این مطلب که دین موجب کشت و کشتار بوده است می توان گفت: بزرگترین جنگی که بشر داشته، جنگ جهانی اول و دوم بوده که مرگ میلیون ها انسان را به دنبال داشته یا حمله مغول و اسکندر به ایران، هیچکدام برای دین نبوده است. تنها اندکی از جنگ ها مثل حمله مسلمان ها به ایران به خاطر دین بوده است.

9.یک سوالی که می توان در اینجا مطرح کرد این است که آیا گزاره های دینی با عقل تعارض دارد؟ چرا ما به دین نیاز داریم؟در جواب باید گفت در مواردی عقل انسان  معیوب است و حتی خطاپذیر است وعلم به همه سوالات انسان نمی تواند پاسخ بدهد.در مورد عالم مرگ علم چه می تواند بگوید؟ علم حقیقت جسم را نفهمیده چه برسد به حقیقت بعد از مرگ! حقیقت خدا، جبرئیل، فرشتگان، برزخ .. فراعقلی است . عقل نه می تواند آن را نفی کند نه تکذیب . بنابراین به دین نیاز داریم.

10. . کثرت انگاران معتقدند تمامی ادیان، مذاهب و مکاتبی که در جهان وجود دارند، می‏توانند انسان را به نجات و حقیقت برسانند و موجب سعادت و رستگاری او بشوند.در جواب آنها باید گفت: حقیقت، مطلق است، معرفت ما نسبت به حقیقت، نسبی است. یا باید قائل شویم اللهُ احد درست است، یا ثنویت و دوگانه پرستی درست است، یا تثلیث؟ عقل سلیم نمی پذیرد که هر سه درست باشد. اگر بگوئیم هر سه درست است پلورالیزم می شود.

 

استاد داور :ضیاءحسینی

برای بیان نیاز به دین در زندگی ضروری است برخی از دلایل لزوم دین و فواید آن بیان شود تا هم، بطلان مبنای مخالفان دین را اثبات می کند و هم نیاز انسان به دین راتبیین  می نماید. آثار وفوائد دین در زندگی انسان زیاد است از جمله:

رشد دادن عقل :  عقل جهت رشد و شناخت برخی از واقعیات، نیاز به دین دارد. زیرا عقل در شناخت برخی از مسایل عاجز است و در تشخیص حق و باطل دچار مشکل می شود  
.

بیان قوانین برای زندگی اجتماعی انسان: زیرا بدون قانون نمی توان امنیت و عدالت را برقرار کرد و از حقوق مردم دفاع نمود. از آنجا که که عقل و علم به تنهایی نمی توانند مصالح و مفاسد انسان ها را درک کنند و بر اساس آن قانون وضع کنند، لازم است از افق وحی این قوانین تبیین شود.

تربیت وتزکیه انسانها: در حوزه اخلاق و تربیت نیز انسان ها به دین نیاز دارند؛ زیرا عقل و دانش انسان، در رشد فضایل اخلاقی و تفسیر و شناخت مفاهیم آن عاجز است.

 

ایجاد آرامش در زندگی: آرامش که یکی از نیازهای روحی انسان است، که دین در تأمین آن نقش اساسی دارد؛ زیرا دین با راهنمایی خود، زندگی انسان را هدفمند نموده و زمینه هایی را فراهم می کند که انسان به مبدأ و معاد اعتقاد پیدا کند. اعتقاد به مبدأ و معاد، سختی ها و مشکلات زندگی را معنادار نموده و به انسان آرامش می دهد وعلاوه برآن به زندگی معنا می بخشد. زیرا زمانی زندگی برای انسان معنا دارد که بداند هدف و معنای آن چیست و برای چه آفریده شده است. در واقع اگر معنای زندگی را در جهت تأمین جاودانگی و ابدیت انسان تبیین کنیم، به یکی از عظیم ترین و اصلی ترین فواید دین دست یافته ایم.
 

برقراری قسط و عدل: تاریخ نشان داده است که همواره انسانها در زندگی ستمگری ها و ظلم هایی را شاهد بوده اند؛ این در حالی است که بشر از عقل و دانش برخوردار بوده، لذا عقل به تنهایی در ایجاد صلح وصفا در بین جوامع انسانی  موفق نبوده است. از این روست که می بینیم یکی از فلسفه های بعثت انبیا آزادی انسان ها از اسارت و ظلم پذیری و برپایی قسط و عدل بیان شده است: «لقد أرسلنا رُسُلَنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط؛ همانا ما پیامبران خود را با ادله و معجزات(به خلق) فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کریم تا مردم به راستی و عدالت گرایند.»(حدید، 25) و این همان نقش دین در زندگی است.
دین مردم را به ظلم ستیزی و حمایت از مظلومان سفارش کرده است؛ و پیامبران الهی در طول تاریخ با ظالمان مبارزه کرده اند و در طول تاریخ شاهد درگیری حق و باطل بوده ایم.

 

 

 

موضوعات: كرسي آزاد اندیشی
[شنبه 1397-04-02] [ 11:08:00 ق.ظ ]