معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  شرط تأثير شفاعت از نظر علامه طباطبایی ...

شرط تأثير شفاعت از نظر علامه طباطبایی

پژوهشگر: ربابه لطفی 

بر اساس تحليل نظرات علامه طباطبايي، شفاعت تنها درباره اصحاب يمين صورت مي‌پذيرد. خداي متعال هنگام توصيف فرشتگان، ضمن تعظيم و بزرگداشت مقام ايشان درباره شفاعتي كه از سوي فرشتگان درباره برخي‌ها صورت مي‌پذيرد می فرماید: «آنها تنها درباره كسي كه مورد رضايت باشد شفاعت مي‌نمايند»[1].

علامه طباطبايي معتقد است «از آنجايي كه «ارتضاء» در آيه ياد شده مقيد به هيچ قيدي نشده و خداوند معلوم نساخته است كه اين افراد چه اعمالي دارند و نشانه‌هاي آنها را ذكر نكرده است پس مي‌توان گفت مراد از «مرتضي» بودن آنها آن است كه خداي متعال دين آنها را پذيرفته باشد و ايشان دين مورد پسند خدا را داشته باشند. به عبارت ديگر، خدا دين آنها را پسنديده است و كاري به اعمال آنها ندارد»[2].

بر اساس اين آيه شفاعت بر محور رضايت حق است و «مرتضي» بودن يا از نظر دين و معتقدات فرد است و يا بر حسب اعمال و رفتار او. اما اگر كسي اعمالش مورد رضايت حق باشد ديگر نيازي به شفاعت مصطلح كه رافع عذاب جهنم است ندارد، زيرا تنها حسنات و اعمال خير مرتضاي حق هستند. از اين رو «مرتضي» در آيه ياد شده هرگز نمي‌تواند در باب اعمال باشد. اگر فردي از اصحاب يمين دين خداپسند داشته باشد، گرچه گاهي مرتكب كبائر شده است وليكن به جهت خداپسند بودن دين او، احياناً مورد شفاعت قرار مي‌گيرد[3].

اما آيا همه اصحاب يمين مشمول شفاعت مي‌شوند؟ علامه طباطبايي در اين باره اظهار مي‌دارد كه «اصحاب يمين كساني‌اند كه از شفاعت بهره‌مند مي‌شوند. آنهايي كه از نظر دين و اعتقادات مرضي خدا هستند، خواه اعمالشان نيز مورد پسند خدا باشد و يا نه، اگر اصحاب يمين مرتكب گناه صغيره شده باشند، بدون نياز به شفاعت خدا آنها را مي‌آمرزد ولي اگر برخي از اصحاب يمين گناه كبيره كرده باشند و اين گناهان قبل از قيامت با توبه و حسنات ديگر از بين نرفته باشد شفاعت آن گناهان را مرتفع مي‌نمايد»[4].

لذا مي‌توان گفت «در صورتي كه اصحاب يمين تا روز قيامت هنوز در گروي اعمال خود باشند در قيامت دير يا زود مشمول شفاعت مي‌شوند. به نظر برخي از بزرگان تمام كساني كه به خدا ايمان داشته و با رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) و اهل‌بيت: او دشمني نداشته باشند مشمول شفاعت مي‌شوند. البته برخي افراد به خاطر سوابق نيكشان زودتر از اين رحمت الهي بهره‌مند مي‌شوند و برخي ديرتر. ولي سرانجام دريچه رحمت الهي بر آنان گشوده مي‌شود»[5].



[1] . سوره انبیاء، آیات 28-26
[2] . محمد حسین طباطبایی ، ج1، همان، صص258 و 259
[3] . عبدالله، جوادي آملي، همان، صص257 و 258.
[4] . محمد حسین طباطبایی، همان،  ص258-257.
[5] .جعفر،  سبحانی، شفاعت در قلمرو عقل، قرآن و حدیث، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1354، ص397.

موضوعات: کلامی
[چهارشنبه 1398-05-16] [ 08:56:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تأثير شفاعت از نظر ملاصدرا ...

 

تأثير شفاعت از نظر ملاصدرا

پژوهشگر: ربابه لطفی

«از نظر صدرالمتألهين دنيا محل اكتساب است و در آن هم علل ذاتي و هم علل اتفاقي تأثير دارند. از اين رو محتمل است كه در دنيا شيئي خاص غايت ذاتي داشته باشد وليكن موانعي او را از رسيدن به غايت باز دارند. دنيا دار تزاحم علل است و لذا امكان دارد تغييراتي در دنيا صورت گيرد؛ مثلاً انسان شقي به سعادت برسد يا فردي مؤمن با اهمال خويش شقي شود. اما در آخرت باب اكتساب و تحصيل كمالات به كلي مسدود است. هر كس محدوده‌اي دارد كه خود نمي‌تواند آن را تغيير دهد.

بدين ترتيب شفاعت تنها از آن جهت كه عاملي است از سوي حق تعالي (به عنوان علت فاعلي يا غايي) براي نجات گناهكار، مي‌تواند در آخرت تأثيري داشته باشد. البته در اين صورت بايد منحصراً شفيع را خدا دانست، زيرا اين شفاعت از خدا به عنوان علت فاعلي يا غايي شروع مي‌شود و گرچه در اين ميان تتميم ظرفيت‌ها بر عهده شفيع (يكي از اولياي الهي) گذاشته شده ولي خود او نيز تحت فرمان الهي و به امر او دست‌اندركار است. به عبارت ديگر، در شفاعت، خدا به جهاتي اراده مي‌كند گناهكار خاصي را بيامرزد و براي اين كار يكي از اولياي خود را به عنوان شفيع وسيله مغفرت قرار مي‌دهد. در واقع خدا آن ولي را به كار مي‌گيرد و از اين رو خود مؤثر است نه متأثر. در حالي كه در شفاعت باطل و نادرست، گناهكار با تمسك به شفيع او را برمي‌انگيزاند و آن شفيع از ناحيه مجرم به كار گرفته مي‌شود و پس از آن، خدا از آن شفيع تأثير مي‌پذيرد. حال آنكه در شفاعت خداي متعال تحت تأثير هيچ فردي قرار نمي‌گيرد و به اين ترتيب علم و اراده او نيز تغيير نمي‌يابد. خداوند از ابتداي خلقت مي‌داند اين فرد گناهي مي‌كند و به جهت آن گناه مستحق عذاب خواهد بود و پس از مدت زماني به جهاتي مورد لطف قرار مي گيرد و خدا يكي از اولياي خود را براي نجات او از آتش به كار مي‌گيرد. در اين ميان، البته بنده گناهكار چون نمي‌داند قطعاً مورد شفاعت قرار مي‌گيرد يا نه در حالتي بين خوف و رجاء به سر مي برد تا آنكه احياناً در موقف شفاعت، آمرزش الهي شامل حال او گردد.»[1]

با چنين تصويري از شفاعت از همه آياتي كه شفاعت را تنها در صورت اذن الهي مؤثر و نافع مي‌شمارد معناي ديگري مي‌توان استنباط كرد. به ويژه آيه «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً»[2] . كه در كمال صراحت همه شفاعت‌ها را از خدا و متعلق به خدا مي‌داند.

«بدون ترديد چنين معنايي از شفاعت هيچ‌گونه منافات و تعارضي با توحيد ذاتي و افعالي و حتي توحيد در عبادت نخواهد داشت، زيرا انسان به خوبي مي‌داند كه رحمت و فيض خاصي كه از ناحيه شفيع به او مي‌رسد پرتوي از رحمت خداست و اساساً خود آن ولي نيز از سوي حق تعالي منبعث شده است.

با چنين تحليلي مؤمن هنگام توسل به اولياي الهي و شفاعت‌خواهي لازم است به اين نكات توجه نمايد:

يك ـ به كسي توسل كند كه خداوند او را به عنوان وسيله نجات معرفي كرده است.

دو ـ هنگام شفاعت‌خواهي عنايت داشته باشد كه او به خاطر اذن خداي متعال و فرمان او، به آن ولي به عنوان شفيع متوسل شده است.

سه ـ حتي هنگامي كه از شفيع شفاعت مي‌خواهد توجه اصيل او بايد به خود خداي متعال وبالتبع متوجه شفيع باشد.

يادآور مي‌شويم كه هيچ يك از توجهات بالا در مورد تصوير نادرست وجود ندارد و از اين رو مي‌توان گفت برخي از توسلات و شفاعت‌خواهي‌هاي رايج ميان مردم با نوع درست آن فاصله زيادي داشته و با توحيد عبادي و افعالي در تعارض است.

با تغيير اساسي در تصوير شفاعت چنين توسلات و شفاعت‌خواهي‌هايي معناي ديگري پيدا مي‌كند، زيرا در شفاعت صحيح سر و كار ما با خود شفيع نيست. شفيع مأمور است قابليت‌هاي فرد خاصي را كه خدا معيّن مي‌كند تتميم نمايد. مگر آنكه كسي بگويد اين وسايط نسبت به ما نزديكترند و مي‌توانند نيازهاي ما را به خدا برسانند و از طرف او واسطه رفع چنين احتياجاتي باشند. البته اين فرض نيز در شفاعت صحيح امكان‌پذير نيست. در هر حال جا دارد با توجه به معناي صحيح شفاعت و نقش شفيع، معنا و مفهوم ديگري براي اين نوع توسلات و شفاعت‌خواهي‌ها جست‌وجو شود.»[3]



[1] . مطهري، مرتضي، عدل الهي، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1357ش ، صص282 و 283
[2] . سوره زمر، آیه 44
[3] . همان

موضوعات: کلامی
[شنبه 1398-05-05] [ 08:12:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی از دیدگاه آیات و روایات ...

پژوهشگر:مریم فرحزاد

چکیده

«معاد» یکی  از دو رکن اعتقادی در ادیان الهی و باوری فطری است که در نهان هر انسانی نهفته است که اگر به درستی پرورش یابد دارای آثار روانی، تربیتی، معنوی و اخلاقی فراوانی خواهد بود. در این مقاله تلاش گردیده به این سوال پاسخ داده شود که آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی از منظر قرآن و روایات چیست. تحقیق از نوع توصیفی و روش بکار رفته در این مطالعه اسنادی می باشد و داده های مورد نیاز با استفاده از فیش جمع آوری شده است.

از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به این نکته اشاره نمود که نقش اعتقاد به معاد در زندگی فردی انسان به گونه ای است که باعث تحفظ از گناهان، مصونیت از رذایل اخلاقی و حفظ امنیت و آرامش روحی می گردد و در سایه باور به معاد است که عمل به تکلیف الهی آسان می گردد و نگرش انسان به دنیا تغییر کرده و آدمی وادار می شود تا برای رسیدن به اهداف والای انسانی تلاش کرده و به پرورش فضایل اخلاقی بپردازد. لذا اعتقاد به معاد بهترین وسیله ی اصلاح انسان در رسیدن به اوج کمال می باشد و عدم باور به آن منجر به گمراهی و بدعاقبتی می گردد.

واژگان کلیدی: معاد، اعتقاد، زندگی فردی.

مقدمه

 یکی از موضوعاتی که انسان را از طغیان و سرکشی باز می دارد یقین به این مسئله است که انسان بداند هر کاری که انجام می دهد ضبط و ثبت شده و برای آن عملش جزاء خواهد دید. قرآن علاوه بر آنکه معاد را از امور حتمی می‌داند و استدلال می‌کند که اگر معاد وجود نداشت خلقت عالم لغو و بیهوده می شد، اصل معاد را برای تربیت انسان‌ها ضروری می داند زیرا اگر معادباوری نباشد تربیت انسان کامل نمی گردد. در عصر کنونی به میزانی که بر پیشرفت فناوری افزوده می‌شود و خطرات مادی زندگی افراد را تهدید می‌کند، ایمان و اعتقاد به معاد نقش عظیمی در پیشگیری از انحرافات بشر خواهد داشت و موجب نجات و در آخرت خواهد گردید. لذا باور به معاد یکی از مفاهیم اعتقادی مهم و تاثیرگذار است که آثار فردی زیادی به دنبال دارد و عوامل مهم تربیتی انسانی است. مقصود از آثار فردی آن دسته آثاری است که در زندگی خصوصی و شخصی هر فردی متجلی می‌شود مانند: تقوا مداری، مفهوم بخشی به زندگی، مراقبه و محاسبه، عبودیت، غفلت زدایی و تعدیل در آرزوها…

  با توجه به اینکه اعتقاد به معاد می تواند کمک موثری در بروز رفتارهای هدفمند در انسان باشد این مقاله با استفاده از روش توصیفی و اسنادی درصدد پاسخگویی به این سوال است که آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی چیست؟

 

 مفهوم شناسی معاد

 معاد که به معنای بازگشت و بازگشتن است یکی از اصول دین مقدس اسلام به شمار می رود و معنای لغوی آن زمان یا مکان بازگشت است و انسان بعد از مرگ زنده می شود و در واقع بعد از مدتی از این جهان به جهانی دیگر می شتابد که این برگشتن را در اصطلاح معاد گویند.

۲-۱- بررسی لغوی واژه معاد

«عود، عوده: بازگشت، رجوع.  معاد: سرمنزل، مقصود، رستاخیز، گشت به جهان دیگر بعد از این و جای بازگشت، حج، مکه، بهشت»1.

۲-۲-  بررسی اصطلاحی واژه معاد

«معاد، از ماده «یعود» در اصل «معود» بوده و به مکانی بازگشت و عود در آن اتفاق می افتد که گفته شده و بر عالم آخرت نیز اطلاق می شود، زیرا بازگشت مردم به آنجا است و در اصطلاح به معنای بازگشت دوباره انسان برای حضور در قیامت است»2.

۳- جایگاه معاد در قرآن

 از دیدگاه قرآن مسئله معاد موضوعی است که همیشه در متن دعوت انبیا قرار داشته و از زمان خلقت آدم (ع) مطرح بوده است و در هر عصر و زمانی از سوی رسولان الهی تاکید شده است. «یک نظر اجمالی به آیات قرآن نشان می‌دهد که در میان مسائل عقیدتی هیچ مساله ای در اسلام بعد از توحید به اهمیت مساله معاد و اعتقاد به حیات بعد از مرگ و حسابرسی و اجرای عدالت نیست. وجود حدود ۱۲۰۰ آیه درباره معاد در مجموع قرآن و اینکه بسیاری از سوره های اواخر قرآن به طور کامل یا به طور عمده درباره معاد سخن می گوید شاهد گویای این مدعی است»3.

در قران آمده است: «هیچ معبودی جز الله نیست و به طور قطع همه شما را در روز قیامت که شک و تردیدی در آن راه ندارد جمع می کند»4.

 پایداری انبیا در آشنا ساختن مردم با مسئله معاد نشانگر اهمیت فوق العاده این اصل اعتقادی در زندگی بشر و کمال نهایی انسان است. علم و آگاهی به اصل معاد، تاثیر مستقیم در رفتار و کردار و فرد دارد و زندگی انسان را متحول ساخته و نقش تربیتی بسزایی در رفتار آدمی دارد.

۴- آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی

 بدون تردید ایمان و باور به معاد تاثیر بسیار عمیقی در اعمال و منش های فردی انسان دارد و موج نیرومندی از احساس مسئولیت در اعماق روح انسان ایجاد کرده تا او را در برابر هرگونه انحراف و گمراهی، ظلم و تجاوز کنترل کند. «اعتقاد به معاد، آثار اساسی در زندگی فردی ما دارد که مسیر تمام حرکات و سکناتمان را مشخص می‌ نماید. کسی که به آخرت و پاداش عقیده ندارد با کسی که از تجاوز به مال و جان و ناموس و آبروی افراد دیگر ندارد چون عده‌ای به بازپرسی آخرت و انتقام الهی ندارد. در قرآن آمده: «آنان که از راه خدا منحرف شوند بدان سبب است که روزه حساب را از یاد برده اند و به عذابی شدید گرفتار می شوند»5.

«کسی که به راستی آخرت را باور داشته باشد، در زندگی فردی کارش خودسازی و عبادت و خلاصه بار سفر بستن و خود را برای چنین سفری آماده کردن است»6.  در روایات اسلامی هر سوره‌ای که مجالی برای توجه به آخرت در آن یافت می‌شود مورد تاکید قرار گرفته است. »پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مریضان را عیادت کنید و جنازه‌ها را تشییع کنید که شما را به یاد آخرت می‌اندازد. از تشییع جنازه که انسانی را به خانه همیشگی قبر می برند و از عیادت مریض که انسان در ضعف و ناتوانی قرار می‌گیرد این برداشت تربیتی برای ما حاصل می‌شود که انسان با غفلت راه زندگی را نپوید بلکه به حیات ابدی با توجه بنگرد که این توجه ثمرات تربیتی فراوانی را در پی دارد»7.

۴-۱- معنابخشی به زندگی

 یکی از اثرات ایمان به معاد در شکل دادن به زندگی انسان این است که اگر زندگی بعد از مرگ نباشد زندگی این جهان پوچ و بیهوده خواهد بود. «قرآن راه علاج پوچی و بیهودگی را اعتقاد به معاد و همه موجودات عالم از جمله انسان را در مسیر بازگشت به سوی خداوند می داند و روشن می‌شود که زندگی این دنیا هدف نبوده بلکه مقدمه ورود به زندگی جاودانه آن دنیا است، بنابراین پوچی و بیهودگی در انتظار بشر نیست»8.

در قرآن آمده: «آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما باز نمی گردید؟»9.

۴-۲- مهار نفسانیات

«از عوامل مهمی که می‌تواند عقل را از اسارت هوای نفسانی رهایی بخشد و در نتیجه انسان موفق به رهبری و کنترل غرایض خویش شود، یاد معاد است که انسان را از پیروی هوا و هوس باز می‌دارد و غرایز سرکش انسان را مهار می‌کند و در پرتو مهار هوا و هوس، فضایل اخلاقی پرورش یافته و صفات پسندیده قوت می‌گیرند»10.

در نهج البلاغه آمده: امام علی(ع) یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح بشر می خواند و می فرماید: «به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابود کننده لذت ها و قطع کننده آرزوهاست به یاد آورید»11.

۴-۳- احساس مسئولیت

 یکی از آثار پربرکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت در عمق وجود انسان هاست.

«در منظر قرآن، انسان موجودی مسئول است یعنی باید پاسخگوی اعمال و عملکرد خود باشد و این احساس مسئولیت در فرد با اعتقاد به معاد ایجاد می‌شود و همه رفتارهای او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، و او در مقابل هر کاری خود را موظف به پاسخگویی می‌داند، و این مسئولیت در برابر خداوند است»12.

 قرآن کریم در آیاتی جریان مسئولیت خواهی و مواخذه انسان را در روز قیامت به او گوشزد می نماید.

«پس سوگند به پروردگارت که از همه آنها خواهیم پرسید از آنچه انجام می دادند»13.

۴-۴- مصونیت از گناه

 عقیده به عالم آخرت، می‌تواند یک عامل بازدارنده قوی در برابر گناه و یک عامل محرک برای انجام عمل صالح گردد.

«فردی که به جهان آخرت ایمان دارد از گناه و پلیدی دوری گزیده و به فضیلت و پاکی روی می‌آورد و اگر احیانا آلوده گردد به درگاه الهی استغفار می کند از این رو قرآن کریم یکی از صفات پرهیزگاران را ایمان راسخ به عالم آخرت می داند و مومنان را به پرهیزگاری سفارش می‌کند و وضعیت بهشتیان و دوزخیان را یادآور می‌شود که آنان با هم یکسان نبوده و فقط بهشتیان رستگار خواهند بود»14. «اهل آتش و اهل بهشت با هم برابر نیستند و اهل بهشت رستگار و پیروزند»15.

۴-۵-  ایجاد اخلاص

 یکی از شیرین ترین ثمره معاد، زدودن شرک و ریا از نیت ها می باشد. «انسان معتقد در زندگی و فعالیت هایش فقط رضایت خدا را در نظر دارد و از وابستگی های دیگر رها و آزاد است معتقد به معاد بر این باور است که دلبستگی به دنیا انسان را سرگرم می‌کند و از مقصود اصلی باز می دارد، بنابراین انسان معتقد در کارها و رفتارش به غیر خدا توجه نمی‌کند و نکته مهم این است که  انجام کار شایسته و داشتن اخلاص، ثمره توجه مستمر به آخرت است»16.

 قران در این مورد می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، همانند آن کس که اموال خود را از روی ریا انفاق می‌کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد، صدقه های خویش را به منت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید»17.

۴-۶-  تحمل مصائب و سختی ها

 از دیگر آثار تربیتی معاد باوری در عرصه زندگی فردی، تحمل مصائب و سختی هاست.

«صبر و بردباری از صفات پسندیده ای است که سالم سازی و تزکیه نفس به دنبال دارد». در سخنی از امام علی (ع) نقل شده: «جایگاه صبر و بردباری نسبت به ایمان مانند سر برای بدن است. بدنی که سر نداشته باشد در آن خیری نیست و در ایمانی که صبر و بردباری با آن نباشد خیری نیست»18.

 «ایمان به معاد، به انسان قوت و نیرویی می بخشد که با شداید مقابله کرده و با شکیبایی، بار مصائب را تحمل می نماید، جهاد و دیگر واجبات برای کسی که معاد را باور کرده است آسان می شود و آدمی را در برابر معاصی و گناهان ایمنی می بخشد»19.  این اعتقاد به انسان آرامش می بخشد و تحمل انواع مشکلات را سهل و آسان می کند.

۴-۷- آرامش روحی و روانی

 یکی از پیامدهای بی اعتنایی انسان به معنویت، افسردگی و اضطراب است و آنچه که می تواند به فکر و روح او آرامش ببخشد ایمان به خدا و اعتقاد به معاد است. «شخص معتقد چون مرگ را نقطه ی ختم و پایان حیات نمی داند آرامش خیال دارد و همیشه در جهان هستی خوش بین است و از آینده نگرانی ندارد و روحش مملو از سرور است بی شک این اعتقاد می تواند انسان را به تهذیب نفس و پرورش اخلاق و پاکی اعمال سوق دهد»20.

قرآن کریم می فرماید: «هرکس از یاد من رویگردان شود زندگی سختی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم»21.

۴-۸-  تهذیب و خودسازی

 از دیگر آثار بسیار مهم اعتقاد به معاد می‌توان به تهذیب و خودسازی اشاره کرد. «شخصی که نسبت به روز قیامت به یقین رسیده سعی خود را در جهت اصلاح نفس و صفات پسندیده مبذول داشته و به تحصیل کمالات نفسانی که کرامت انسانی در گرو آن است، همت می گمارد. فردی که معتقد باشد با الهام از کتاب وحی برای اصلاح خود تلاش می نماید و هنگامی که هر فرد به سالم سازی روحی خود پرداخت و خود را از رذایل تطهیر کرد آنگاه جامعه سلامت خود را پیدا می‌کند و مدینه فاضله ای که آرزوی همگان است تحقق می پذیرد»22.

 در قرآن آمده: «تو فقط کسانی را میترسانی که از پروردگارشان، نادیده بیمناکند و نماز می گزارند و هر که پاک شود برای خود پاک شده و سرانجام همه به سوی خداست»23.

 

 

 

۵- نتیجه گیری

معاد که یکی از مفاهیم اعتقادی مهم و یکی از اصول دین مقدس اسلام میباشد عامل مهم در تربیت انسان ها به شمار می رود و اعتقاد به آن بهترین وسیله اصلاح انسان رسیدن به اوج کمال است. این مقاله با بهره گیری از قرآن و روایات تا حدودی به پاسخ این سوال که آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی چیست، پرداخته است.

 نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که طبق نظر قرآن باور به معاد در تربیت انسان ها نقش اساسی دارد و می‌تواند نقش مهمی در کنترل انحرافات بشر و حفظ میانه روی داشته باشد. مانند موتور محرکی در وجود انسان ایجاد انگیزه کند تا انسان رفتار خود را به سمت و سویی جهت دهد که منافع او را در زندگی جاویدان آخرت تامین کند و از رفتاری که باعث تخریب و زیان وی می شود اجتناب ورزد. این باور در رفتار انسان نشانه ای از تعادل و تکامل روانی را موجب می گردد و مبدا و منشا بهداشت روانی می‌شود و به حیات دنیایی معنا می‌دهد و احساس مسئولیت را در انسان بارور کرده و حس وظیفه شناسی را در آدمی پرورش می دهد و باعث دوری انسان از انحرافات اخلاقی و اجتماعی و هرج و مرج می گردد و عدم باور به معاد منجر به گمراهی و بد عاقبتی می گردد، بنابراین باید سعی کنیم از معاد شناسی اوج گرفته و به معادباوری برسیم.

 

پی نوشت

1.  احمد، سیاح،  فرهنگ بزرگ جامع نوین( ترجمه المنجد)،ج۲، اسلام،ص ۱۳۶۴.

2. اکبر هاشمی رفسنجانی و محققان، فرهنگ قرآن، جلد ۲۸، چاپ اول، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۹، ص۳۶۵.

3. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن( معاد در قرآن)، جلد ۵،، چاپ ششم، دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۸۱، ص۱۷.

4. نساء (۴)، آیه ۸۷.

5. ص(38)، آیه ۲۶.

6. عبدالحسین دستغیب، سرای دیگر(تفسیر سوره واقعه)، چاپ ششم، شیراز: انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، ص۵.

7. علی راجی، ابعاد تربیتی معاد، چاپ دوم، قم: زائر، ۱۳۸۷، ص۳۴۶.

8. حجت الله اردشیری لردجانی، امید فلاحی معاد و آثار اعتقاد به آن، چاپ اول، قم: زائر، ۱۳۹۰، ص  ۳۳۱

9. مومنون (23)، آیه ۱۱۵

10. علیرضا اسعدی،  قرآن و مسئله معاد، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب، ۱۳۹۱، ص۲۲.

11. نهج البلاغه، خطبه ۹۹

12. حجت الله اردشیری لردجانی، همان، ص ۳۳۷.

13. حجر (15)، آیه ۹۲و ۹۳.

 14. علی ربانی گلپایگانی،کلام تطبیقی(نبوت، امامت، معاد)، چاپ اول، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی،۱۳۸۵، ص ۳۲۵.

15. حشر(59)، آیه ۲۰.

16. اسدالله جمشیدی، آثار فردی معاد از دیدگاه قرآن، چاپ اول، قم: موسسه اموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۰، ص ۱۲۷.

17. بقره (۲)، آیه ۲۶۴

18. علی نظری منفرد، معاد روز رستاخیز، چاپ اول، تهران: دارالفکر، ۱۳۸۳، ص ۲۷.

19. نهج‌البلاغه، حکمت ۸۲.

20. حجت الله اردشیری لردجانی، همان، ص ۳۳۶.

21. طه (20)، آیه ۱۲۴

22. علی نظری منفرد، همان، ص ۲۶

23. فاطر (35)، آیه

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات, کلامی
[یکشنبه 1398-03-19] [ 01:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ابزارها و شیوه های وحدت اجتماعی با تاکید بر سیره نبوی ...

پژوهشگر: سکینه صفرپور اندواری

چکیده:

وحدت اسلامی در اجتماع مسلمین در نگاه اندیشمندان از ضروریات یک جامعه است گرچه برخی در امر باطل وحدت می کنند اما وحدت اجتماعی اسلامی مورد اهمیت و تایید قران وروایات هست وحدت و اتحاد بین مردم وگروه ها در جامعه اسلامی سبب قوام وپیروزی آن جامعه و اختلاف سبب فروپاشی و شکست آن می شود برای ایجاد وحدت و حفظ یک جامعه متحد نیاز به راهکارها و شیوه هایی است. بهترین الگوی ارائه دهنده آن روش ها خاتم النبیین می باشد که با ابزارهایی مثل  فرهنگ برادری، اصلاح ذات البین، نرم خویی و محبت و دعوت به پیروی از خدای واحد و رسول، نفی نژاد پرستی و قومیت گرایی وایجاد قانون اساسی به وحدت بین جامعه هزار رنگ آن روز پرداخته است نتیجه به دست آمده این است که پیامبر اسلام با تکیه بر کلمه توحید ودعوت امت به خدای واحد وپیردی از رسولش  و مبارزه با نژاد پرستی  و نظام قبیلگی  و جایگزین کردن نژاد مشترک جلوی خیلی از تفرقه افکنی ها و اختلافات را گرفت وبا طراحی پیمان نامه بهترین راه را برای ایجاد وحدت ملی و القای روحیه ی همبستگی دینی ایجاد کرد و با مدارا و خوش خویی و عقد اخوت بین انصار و مهاجر وحدت را در جامعه تحکیم بخشید.

کلید واژه:وحدت، ابزارها، پیامبر اکرم، تفرقه، اجتماع، وحدت اجتماعی

موضوعات: کلامی, اجتماعی
[شنبه 1397-10-15] [ 10:11:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  کاربردهاي وحی در قرآن ...

کاربردهای وحی در قرآن

قرآن کریم در بکار بردن واژه وحی، ریشه لغوی آن را رعایت می کند، اما ممکن است مطادیق و موارد تازه ای را نشان دهد که بشر به خاطر محدویتهای علمی که دارد از آن آگاهی نداشته باشد. با مرور بر آیاتی که در آن از واژه وحی استفاده شده است معلوم می گردد که وحی مفهوم گسترده ای دارد که به برخی موارد اشاره می شود .

1- وضع قوانین تکوینی در مخلوقات

یکی از موارد کاربرد«وحی» در قرآن «استعمال آن در مورد وضع سنن و قوانین الهی در عالم است و خداوند در مورد آفرینش آسمانها می فرماید: «و أوحی فی کل سماء أمرها» (فصلت /12) ( و در هر آسمانی کار آن (آسمان) را وحی و مقرر فرمود.) مقصود از آیه آن است که خداوند پس از آفرینش آسمانها، نظام تکوینی خاص هر یک از قرار داده استو جریان قوانین عامی را مقدر فرموده است . از این رو «وحی» دراین ایه، به معنای مجازی به کار فته است و ارتباط آن با معنا لغوی وحی آن است که چون قوانین هر آسمان به خود آن اختصاص دارد. گویا خداوند این قوانین را به صورت پنهانی به هر کدام اعلام کرده است.

2- هدایت غریزی به جانوران

 خداوند در آیات 37 و 38 سوره نحل در مود کار زنبور عسل تعبیر به وحی آورده است:« پروردگار تو، به زنبور عسل وحی (الهام غریزی کرد که از پاره ای کوه ها و از برخی درختان وآنچه ار دارنسبت می کنند، خانه هایی برای خود درست کن. سپس از همه میو ها بخور و راههای  پروردگارت را فرمانبردارنه كن»(نحل/67-68)

«همان غریزه ای که در وجود این حیوان کوچک تعبیر شده است تا بدون هیچ آموزش و مدرسه ای، در کجا و به چه شکل خانه بسازد و آن شهد را پرجمعیت کند و آن را با نظم شگفت انگیزی بخوبی اداره کند، و چگونه از شهد گل ها شیره کشی نموده وآنها را به عسل مصفا تبدیل کند و این همه به نفهیم خاص الهی است که در ذرات این موجود پرکار و کم توقع و کم مصرف سرشته است. و چون این القای غریزی نوعی از پیام رسانی پنهانی از ناحیه خداوند است، عنوان وحی برآن اطلاق شده است.»

3- الهام (سروش غیبی)

انسانهای وارسته در طول زندگی خود گاه پیام هایی را دریافت می کنند که از ماورای پیام ها که نشأت گرفته از عنایت پروردگار است وبه جهت یاری انسان می آید وحی نامیده می شود مانند آیه 7 سوره قصص که به مادر موسی به الهام درونی تعبیر شده است .

4- القاءات شیطانی

قرآن از وسوسه ای پنهانی نیز تعبیر به وحی می کند «ان الشیاطین    لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم»(انعام/121) شیاطین به پیروان خود مطالبی مخفیانه القامی کنند تا با شما به مجادله بپردازند. در جایی دیگر القاء شیطانی، با عنوان «وسوسه» در قرآن یاد می شود.(سوره ناس)

5- اشاره پنهانی

 یکی دیگر از موارد کاربرد وحی در قرآن، اشاره رمزی می باشد.« فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکره و عشیا»(مریم /11) ( پس از محراب بر قوم خویش و آمد و به ایشان اشاره کرد که روز و شب به نیایش پروردگار بپردازند.) قرآن همچنین عمل زکریا  (علیه السلام) که بعد از ولادت یحیی بشارت یافت تا سه روز سخن نگوید وبا اشاره قوم خویش را به عبادت فرا خوانده نوعی وحی به شمار می آورد.

6-وحی به پیامبران

 علاوه بر معانی یاد شده، قرآن معانی مصطلح وحی را بیشتر از معانی دیگر به کاربرده است .«کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک الله العزیر الحکیم» (شوری /3) اینگونه خدای نیرومند حکیم به حدی تو به سوی کسانی که پیش از تو بودند وحی می کند)

«و اوحی الی هذا القرآن لاندرکم به و من بلغ»(انعام/19) این قرآن به من وحی شده تا به واسطه آن شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنان می رسد را بیم دهم.

گرچه کلمه «وحی» ومشتقات آن در قرآن کریم شِتر در معنای اصطلاحی به کار رفته است، اما به این معانی محود نمی شود. بررسی کاربردهای کلمه وحی در قرآن ، نشان می دهد که همگی در معنی لغوی آن مشترک هستند که عبارت از «اشاره سریع و اعلام پنهانی » است . 

منابع:

*   قرآن

1. سعیدی روشن، محد باقر، تحلیل وحی ازدیدکاه اسلام ومسیحیت ، بی جا، فرهنگ اندیشه، 1375.

2. سعید مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، جلد2، قم، کتاب طه، 1390.

3.شیروانی، علی؛ درسنامه عقاید، قم، جمامعه المصطفی (ص)،1389.

4.  یدلله پور، بهروز، ماهنامه معارف، شماره 68 ،1388.

 

 

 

موضوعات: مقالات, کلامی
[یکشنبه 1397-02-23] [ 09:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  امکان وحی ...

 

پژوهشگر:فريده ساوري

پیش تر گفته شد که«وحی نوعی ارتباط خاص بین انسان موجود در عالم طبیعت با ماورای طبیعت است . ارتباطی که از رهگذر آن حقایقی از عالم بان به پیامبر (صلی الله علیه وآله ) منتقل (می شود) و او بر این حقایق آگاهی می یابد. ( اکنون( ممکن است این شبهه نطرح شود که وحی، به معنای یاد شده امری غیر ممکن است . زیرا هر ارتباطی در گرو سنخیت دو طرف آن است در حالیکه بین انسانی که در عالم طبیعت به سر می برد و با ماورای طبیعت شخصیتی وجود ندارد»

باید گفت که انسان یک موجود مادی صرف نیست، بلکه عاوه بر بعد مادی از بعد غیر مادی نیز برخوردار است که «روح» نام نهاده شده است وامری مجرد است. انسان توسط بعد روحانیش امکان ارتباط با ماورای طبیعت وعالم غیر مادی را دارد.

باید توجه داشت که تجرد روح انسان برای ادراک وحی کفایت نمی کند زیرا امری همگانی می گردد، بلکه دریافت آموزه های وحیانی نیاز به طهارت جان وکمال روح داردو روی همین مبنا وحی به برخی انسانها یعنی پیامبران اختصاص می یاند. زیرا بقیه شایستگی روحی لازم برای دریافت ئحی را دار نمی باشند .

 

خطاناپزیر وحی والفاظ قرآن

در ذیل برخی دلایل عقلی ونقلی بر لزوم خطا ناپذیری وحی در مرحله دریافت نگهداری وابلاغ آن به دیگران ذکر می شود.

الف) ادله عقلی

«(یک) پیامبر (صلی الله علیه وآله ) عقلاً باید بر دریافت و حفظ ابلاغ وحی؛ معصوم باشد، چرا که حکمت الهی لقتضای هدایت انسانها بوسیه ارسال رسل وانرال کتب آسمانی از طریق وحی را دارد . لذا خداوند باید مقدماتی فراهم کند تا پیام هدایتش، بدون کوچکترین آسیبی به مردم برسد، و گرنه نقض غرض هدایت خواهد بود.»

«(دو) با توجه به اینکه الفاظ قرآن یعنی همان وحی به نبی از طرف خداوند است وپیامبر (صلی الله علیه وآله ) فقط وظیفه دریافت ونقل آن را دارد شبهه خطا پذیر بودن آن پیش نمی آید زیرا الفاظ از ناحیه پیامبر (صلی الله علیه وآله ) صادر نمی شود بلکه آنها از سوی خداوند است . قرآن اشاره به این مطلب دارد که الفاظ قرآن توسط فرشته وحی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله ) خوانده شده است :«سنقرئک فلاتنسی»(اعلی/6)(ما این قرآن را بر تو می خوانیم) یا می فرماید:«انا انزلنه قرآناً عدبیاً»(یوسف/2) (قرآن را بصورت عربی بر تو نال کردیم) این ایات نشان می دهد که الفاظ قرآن از طرف خداوند است .

همچنین با توجه به امّی بودن رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) نمی توان پذیرفت که او چنین کتابی را با الفاظ زیبا و نظم بی نظیر آورده است «تو قبلاً نه کتابی خوانده بودی ونه نوشته ای با دستت نوشته بودی»(عنکبوت /4)

 

ب:ادله نقلی

یک،«مصونیت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) از خطا در مرحله دریافت کلام خدا:«انک لتلقی القرآن من لدن حلیم علیم»(نمل/6) ( ای پیامبر ! تو قرآن را از تو پروردگار حکم و دانا دریافت می کنی) در این مرحله خطا راه ندارد چرا که موطن «لدن» جای شک  اشتباه نیست، (بلکه در جایی رخ می دهد که باطل بتواند در آن راه یابد، ولی در ساحت لدن، اصلاً باطل راه ندارد، پس شک راه ندارد»(خسرو پناه، همان:214)

دو، عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) در مرحله حفظ :«سنقرئک فلا تنسی» (اعلی /6) (ما قرآن را بر تو می خوانیم وتو آن را فراموش نخواهی کرد )

سه، و چار خطا نشدن پیامبر (صلی الله علیه وآله ) در ابلاغ وحی«علم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً* الاّ من إرتضی من رسول فانّه یسئلک من بین و من خلفه ی رصداً*ایعکم أن قد أبلغوا رسلت ربهم وأحاط بما مهم وأحصی کلّ شی ءِ عددا«(جن/28-26)

این آیات دلالت می کنند که خداوند بر رسولانش مراقبتی قرار می دهد تا مبادا در ابلاغ وحی خطایی از آنها صورت بگیرد .

«ما ینطق عن الهوی* إن هو ألا وحی یوحی» (نجم /3و4) یعنی پیامبر از روی هوی وهوس سخن نمی گوید، بلکه آنچه  که می گوید، وحی است که از طرف خداوند بر او نازل می شود

منابع:

*  قرآن

1-خسرپناه، عبدالحسین،مسائل جدید کلامی و فلسفه دین،جلد 1

2-سعید مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، جلد2

 

موضوعات: مقالات, کلامی
[چهارشنبه 1397-02-19] [ 10:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حقیقت وحی ...

 

یکی از مبانی شناخت وتفسیر قرآن کریم و حیانی بودن آن است. لغت شناسان عرب در تعریف واژه وحی دو نکته را لحاظ کرده اند:1-مخفیانه بودن2-سریع بودن در این باب گفته شده است:«وحی، تعلیم پنهانی است»همچنین آمده است «وحی »اشاره سریع است وبه همین جهت به آنچه با رمز و اشاره بیان می شود وحی می گویند .

بنابراین وحی در لغت نوعی تعلیم والقای معنا به دیگری بصورت سریع و پنهانی است . اما معنای اصطلاحی وحی عبارت است از : ارتباطی خاص میان خدا و پیامبرش که از ادراک بشری ما انسانها خارج است و از کم وکیف آن اطلاعی نداریم. آنچه در تعریف حقیقت وحی آمده است آن است که «وحی از سنخ علم حضوری، وکاملترین مراتب است که انسان با جان ودل آن را می بیند. وحی عبارت است ازمشاهده حقیقتی که آن حقیقت، مقّوم هستی انسانهاست، و انسان با علم حضوری ناب، مقدّم هستی خود را که خدا وکلام خداست می یابد.. وحی یافتن است و پیامبر وقتی وحی را می یابد، یقین دارد که یافته او وحی است.(جوادی آملی،1380:241)

همچنین در تعریف وحی آورده اند که «مراد از وحی، سماع کلام است خواه در یقظه و خواه در منام، خواه با رؤیت ملک و خواه با عدم آن».

از تعریفهای ارائه شده به دست می آید که وحی نوعی ادراک خاص است که از راه حسّ و عقل حاصل نمی شود و غیر از پیامبر کسی از آن آگاهی ندارد وپیامبر بواسطهی وحی حقایق الهی را دریافت وبرای هدایت انسانها به آنها ابلاغ می کند. همچنین پیامبر آن را الفاظ خود نمی داند ودر دریفات آن دچار خطا ویا شک و تردید نمی گردد.

 در واقع وحی ، نوعی ارتباط ویژه ای است که میان خدا و رسولانش برقرار است که منجر به دریافت دین و شریعت آسمانی گیرنده وحی از سوی خداوند می گردد.

 

منابع:

2-جوادی آملی،عبدالله، دین شناسی، قم، اسراء،1380

3-ربانی گلپایگانی، علی،عقاید استدلالی ، قم، نصایح،1382

حقیقت وحی

یکی از مبانی شناخت وتفسیر قرآن کریم و حیانی بودن آن است. لغت شناسان عرب در تعریف واژه وحی دو نکته را لحاظ کرده اند:1-مخفیانه بودن2-سریع بودن در این باب گفته شده است:«وحی، تعلیم پنهانی است»همچنین آمده است «وحی »اشاره سریع است وبه همین جهت به آنچه با رمز و اشاره بیان می شود وحی می گویند .

بنابراین وحی در لغت نوعی تعلیم والقای معنا به دیگری بصورت سریع و پنهانی است . اما معنای اصطلاحی وحی عبارت است از : ارتباطی خاص میان خدا و پیامبرش که از ادراک بشری ما انسانها خارج است و از کم وکیف آن اطلاعی نداریم. آنچه در تعریف حقیقت وحی آمده است آن است که «وحی از سنخ علم حضوری، وکاملترین مراتب است که انسان با جان ودل آن را می بیند. وحی عبارت است ازمشاهده حقیقتی که آن حقیقت، مقّوم هستی انسانهاست، و انسان با علم حضوری ناب، مقدّم هستی خود را که خدا وکلام خداست می یابد.. وحی یافتن است و پیامبر وقتی وحی را می یابد، یقین دارد که یافته او وحی است.(جوادی آملی،1380:241)

همچنین در تعریف وحی آورده اند که «مراد از وحی، سماع کلام است خواه در یقظه و خواه در منام، خواه با رؤیت ملک و خواه با عدم آن».

از تعریفهای ارائه شده به دست می آید که وحی نوعی ادراک خاص است که از راه حسّ و عقل حاصل نمی شود و غیر از پیامبر کسی از آن آگاهی ندارد وپیامبر بواسطهی وحی حقایق الهی را دریافت وبرای هدایت انسانها به آنها ابلاغ می کند. همچنین پیامبر آن را الفاظ خود نمی داند ودر دریفات آن دچار خطا ویا شک و تردید نمی گردد.

 در واقع وحی ، نوعی ارتباط ویژه ای است که میان خدا و رسولانش برقرار است که منجر به دریافت دین و شریعت آسمانی گیرنده وحی از سوی خداوند می گردد.

 

منابع:

2-جوادی آملی،عبدالله، دین شناسی، قم، اسراء،1380

3-ربانی گلپایگانی، علی،عقاید استدلالی ، قم، نصایح،1382

موضوعات: مقالات, کلامی
[سه شنبه 1397-02-18] [ 08:41:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  عصمت پيامبر اكرم(ص) ...

سوال : ظاهر بعضی از آیات قرآن نشان می‌دهد که پیامبر اکرم (ص) مرتکب خطا وگناه شده است (چناکه او با همسر پسرش ازدواج کرد و از زید مخفی کرد، همچنین در برخی آیات خداوند اور ار مورد عتاب قرا داده است). آیا این مطلب با عصمت آن حضرت منافات دارد؟

پاسخ:

براساس پاره اى از روايات و نظر مفسران بزرگ قرآن - همچون علامه طباطبایی(ره) واقعيت بدين قرار است: ازدواج زينب دختر عمه پيامبر، با زيد بن حارثه، پسرخوانده آن حضرت، به عللى (چون بدخلقى زيد) دوام نيافت و رسول خدا (ص)  مأمور شد تا با ازدواج با همسر مطلّقه زيد، يكى از سنت هاى غلط رايج در آن روز را از ميان ببرد. آن سنت اين بود كه پسرخوانده در تمامى احكام همانند  پسر حقيقى محسوب مى شد: همچون فرزند حقيقى ارث مى برد و همسر او نيز، حكم عروس پدر خوانده را داشت! و حتى پس از جدايى از پسرخوانده، ازدواج پدرخوانده با او ممنوع بود. پيامبر اكرم(ص)  به فرمان خداوند براى شكستن اين سنت، خود با زينب ازدواج كرد. دقت در ادامه آيه و آيه بعد (پس چون [زيد] از آن [زن] كام بر گرفت [و او را ترك گفت]، ما او  را به نكاح تو درآورديم تا [در آينده] در مورد ازدواج مؤمنان با زنانِ پسرخواندگانش ـ چون آنان را طلاق گفتند ـ گناهى نباشد…) (احزاب ـ 37 و 38)؛ مؤيّد اين مطلب است كه انگيزه پيامبر از ازدواج با زينب، وضع اين قانون الهى و از ميان برداشتن آن سنت جاهلى بوده است؛ نه انگيزه هاى نفسانى.

اما اينكه مطلب قلبى خود را از زيد پنهان داشت، به جهت عشق به زينب نبود؛ بلكه از آنجا كه قبلاً به او وحى شده بود كه ازدواج زيد و زينب دوامى ندارد و او بايد با زينب ـ پس‌از طلاق گرفتن از زيد ـ ازدواج كند، حضرت مى دانست ازدواج آن دو به طلاق منجر مى شود. در عين حال، وقتى زيد براى طلاق همسرش به حضرت مراجعه كرد، ايشان اين مسئله را از او پنهان كرده و ضمن سفارش به تقوا، از وى خواست همسر خود را طلاق ندهد.

همچنين، ترس پيامبر(ص)  از مردم به جهت امر شخصى (همانند از دست رفتن آبرو و منزلت اجتماعى) نبود؛ بلكه مى ترسيد عيب جويى و طعنه برخى از بيماردلان، ايمان عامه مردم را سست كند. پس اين خوف هم رنگ الهى داشت، نه آنكه از غيرخدا مى ترسيد!

به هر روى آيه شريفه در مقام سرزنش و عتاب پيامبر(ص)  نيست؛ چرا كه از پايان آيه بعد (آيه38) استفاده مى شود كه ازدواج حضرت رسول با زينب، به فرمان الهى بوده؛ به صورتى كه گويا اراده و انتخاب پيامبر (ص) هيچ نقشى در آن نداشت (الميزان، ج 16، صص 326ـ322)؛ زيرا تعبير آيه شريفه اين است كه: «زَوَّجْناكَها»؛ «وى را به نكاح تو درآورديم» و نيز مى فرمايد: «وَ كانَ أَمْرُ اللّهِ مَفْعُولاً» «فرمان خدا انجام يافتنى است»(احزاب ـ37).

دو. نا رضایتی خدا از عملکرد پیامبر(ص)

يكى از آيات ديگرى كه براى شبهه در عصمت پيامبر(ص)  مطرح شده، اين آيه شريفه است: «خدايت ببخشايد، چرا پيش از آنكه [حال] راستگويان بر تو روشن شود و دروغگويان را بازشناسى، به آنان اجازه دادى» (توبه ـ 43).

برخى گمان كرده اند: خداوند در اين آيه بر پيامبر اكرم(ص)  خرده گرفته و از كار او اظهار نارضايتى كرده است!! همچنين جمله «عَفَا اللّهُ عَنْكَ»را حاكى از آن دانسته اند كه گناهى از پيامبر(ص)  سر زده كه نياز به عفو دارد. (محمود زمخشرى، الكشاف، ج 2، ص 247).

اما حقيقت آن است كه اين آيه، در مورد برخى از منافقان و يا سست ايمانانى است كه مى كوشيدند به اندك بهانه اى، از شركت در جنگ خوددارى كنند و براى آنكه ظاهرى مردم پسند به كار خويش دهند، به خدمت رسول خدا آمده، با طرح بهانه اى، اجازه عدم شركت در جهاد را  مى خواستند. پيامبر(ص)  نيز اينها را مى شناخت و از بى اعتقادى و سست ايمانى آنان مطلع بود(محمد ـ 30). اما از آنجا كه او رحمةٌ للعالمين است، براى آنكه پرده از اسرار آنان كنار نزند و نهان آلوده ايشان را براى ديگران نمايان نكند، با درخواستشان موافقت مى كرد.

همچنين پيامبر(ص)  به خوبى مى دانست حتى اگر به اينان اجازه ندهد و خواسته آنان را نپذيرد، باز هم در جهاد شركت نخواهند كرد. در اين صورت هر چند چهره واقعى اين گروه براى همگان آشكار مى گشت؛ اما مفاسدى نيز به دنبال داشت. از جمله اينكه وحدت و انسجام عمومى از هم پاشيده و حرمت و قداست فرماندهى شكسته مى شد.

علاوه بر آن، با توجه به آيات بعد، خداوند نيز دوست نداشت اينان در جهاد حضور يابند؛ زيرا حضور آنها موجب تضعيف روحيه ساير رزمندگان مى گرديد: «اگر با شما بيرون آمده بودند، جز فساد براى شما نمى افزودند» (توبه ـ 47).

با توجه به مطالب پيش گفته، هر چند براى رسواشدن منافقان، مناسب تر آن بود كه به آنان اجازه داده نشود؛ ولى با در نظر گرفتن تمامى مصالح و مفاسد مربوط، سياست پيامبر(ص)  مناسب ترين كار ممكن بود. (الميزان، ج 9، ص 285).

اما عبارت «عَفَا اللّهُ عَنْكَ»، جمله اى دعايى به منظور مدح و تعظيم پيامبر (ص)  با ظاهرى عتاب آلود است و اين به جهت ستايش از پيامبر (ص)  به خاطر شفقت و مهربانى بى اندازه وى نسبت به مردم صادر شده است؛ چنان‌كه فى المثل مدير مدرسه، معلمى را با ظاهرى عتاب آلود مورد خطاب قرار داده، مى گويد: «چرا فلان دانش آموز خاطى را از كلاس اخراج نكردى، تا همه او را بشناسند؟» اين مدحِ عتاب نما، بدان معنا است كه تو (معلم) آن چنان نسبت به دانش آموزانت لطف و مرحمت دارى كه حتى حاضر نمى شوى افراد خطاكار را نيز رسوا كنى.(حسن يوسفيان و احمد حسين شريفى، پژوهشى در عصمت معصومان، صص 222ـ223).

به هر روى، ما معتقديم پيامبر و امامان، معصوم و كامل مطلق اند و شبهاتى هم كه در مورد نقض اين عصمت مطرح شده، همگى بى وجه است و با دقت در رويدادهاى تاريخى، تفاسير، روايات و آيات قرآنى، چنين اشكالاتى برطرف مى شود.

http://kayhan.ir/fa/news/34169

موضوعات: مقالات, کلامی
[دوشنبه 1397-02-17] [ 09:23:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  کاربردهای وحی در قرآن ...

پژوهشگر: فريده ساوري

قرآن کریم در بکار بردن واژه وحی، ریشه لغویآن را رعایت می کند، اما ممکن است مطادیق و موارد تازه ای را نشان دهد که بشر به خاطر محدویتهای علمی که دارد از آن آگاهی نداشته باشد. با مروری برایاتی که در آن از واژه وحی استفاده شده است معلوم می گردد که وحی مفهوم گسترده ای دارد که به برخی موارد اشاره می شود .

1-    وضع قوانی تکوینی در مخلوقات

یکی از موارد کاربرد«وحی» در قرآن «استعمال آن در مورد وضع شنن وقوانین الهی در عالم است و خداوند در مورد آفرینش آسمانها می فرماید:«وأوحی فی کل سماء أمرها» (فصلت /12) ( و در هر آسمانی کار آن (آسمان) را وحی و مقرر فرمود.) مقصود از آیه آن است که خداوند پس از آفرینش آسمانها، نظام تکوینی خاص هر یک از قرار داده استو جریان قوانین عامی را مقدر فرموده است . از این رو «وحی» دراین ایه، به معنای مجازی به کار فته است وارتباط آن با معنا لغوی وحی آن است که چون قوانین هر آسمان به خود آن اختصاص دارد. گویا خداوند این قوانین را به صورت پنهانی به هر کدام اعلام کرده است »(سعیدی مهر،همان:65)

2-    هدایت غریزی به جانوران:

 خداوند در آیات 37و38 سوره نحل در مود کار زنبور عسل تعبیر به وحی آورده است:« پروردگار تو، به زنبور عسل وحی (الهام غریزی9 کرد که از پاره ای کوه ها و از برخی درختان وآنچه ار دارنسبت می کنند، خانه هایی برای خود درست کن. سپس از همه میو ها بخور وراههای  پروردگارت را فرمانبردارنه بپوی»(نحل/67-68)

«همان غیزه ای که در وجود این حیوان کوچک تعبیر شده است تا بدون هیچ آموزش و مدرسه ای، در کجا وبه چه شکل خانه بسازد وآن شهد را پرجمعیت کند وآن را با نظم شگفت انگیزی بخوبی اداره کند، و چگونه از شهد گل ها شیره کشی نموده وآنها را به عسل مصفا تبدیل کند واین همه به نفهیم خاص الهی است که در ذرات این موجود پرکار و کم توقع و کم مصرف سرشته است. و چون این القای غریزی نوعی از پیام رسانی پنهانی از ناحیه خداوند است، عنوان وحی برآن اطلاق شده است.»(سعیدی روشن،1375:13)

3-     الهام (سروش غیبی)

انسانهای وارسته در طول زندگی خود گاه پیام هایی را دریافت می کنند که از ماورای پیام ها که نشأت گرفته از عنایت پروردگار است وبه جهت یاری انسان می آید وحی نامیده می شود .(شیروانی، 1389:تلخیص125)مانند آیه 7 سوره قصص که به مادر موسی به الهام درونی تعبیر شده است .

4-     القاءات شیطانی

قرآن از وسوسه ای پنهانی نیز تعبیر به وحی می کند «ان الشیاطین لیو حول الی اولیائهم لیجادلوکم»(انعام/21) شیاطین به پیروان خود مطالبی مخفیانه القامی کنند تا با شما به مجادله بپردازند. در جایی دیگر القاء شیطانی، با عنوان «وسوسه» در قرآن یاد می شود.(سوره ناس)

5-     اشاره پنهانی

 یکی دیگر از موارد کاربرد وحی در قرآن، اشاره رمزی می باشد.« فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکره و عشیا»(مریم /11) ( پس از محراب بر قوم خویش وآمد وبه ایشان اشاره کرد که روز وشب به نیایش پروردگار بپردازند.)قرآن همچنین عمل زکریا  (علیه السلام) که بعد از ولادت یحیی بشارت یافت تا سه روز سخن نگوید وبا اشاره قوم خویش را به عبادت فر خوانده نوعی وحی به شمار می آورد.

6-وحی به پیامبران

 علاوه بر معانی یاد شده، قرآن معانی مصطلح وحی را بیشتر از معانی دیگر به کاربرده است .«کذلک یوحی الیک والی لذین من قبلک الله العزیر الحکیم» (شوری /3) اینگونه خدای نیرومند حکیم به حدی تو به سوی کسانی که پیش از تو بودند وحی می کند)

«واوحی الی هذا القرآن لاندرکم به و من بلغ»(انعام/19) این قرآن به من وحی شده تا به واسطه آن شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنان می رسد را بیم دهم.

گرچه کلمه «وحی» ومشتقات آن در قرآن کریم شِتر در معنای اصطلاحی به کار رفته است، اما به این معانی محود نمی شود. بررسی کاربردهای کلمه وحی در قرآن ، نشان می دهد که همگی در معنی لغوی آن مشترک هستند که عبارت از «اشاره سریع و اعلام پنهانی » است . 

وحی نبوی

«اعتقاد به وحی الهی به پیامبران در همه ادیان الهی سابقه ای دیرینه دارد حتی زرتشیان نیز سروش ایزدی  و پیام آور الهی داشته اند.. گذشته از تایید قرآن مجید، در کتب رسمی یهود وصنارا نیز وحی الهی مورد استناد انبیاء است دربسیاری از موارد در عهد عتیق (توران) از نزول الهام و وحی الهی به «ترول روح خدا» تعبیر شده است که در این حالت، روح خداوند، بهو سیله نبی، متکلم شده و کلام خداوند بر زبان ا. جاری می گردد» (ایدالله پور، 1388:18)

سخن گفتن خداوند با پیامبران دو ویژگی عهده دارد:

الف)آموزشی از خداوند است، خواه بی واسطه ویا با واسطه فرشته .«ما کان بشر ان یکلمه الله الا وحیا او من وراء حجاب أو یرسل رسولاً ضیوحی بأذنه ها یشاءانه علی حکیم»(نجم/5-3)

این ویژگی ، وحی را زاییده نبوغ بشری بودن بیرون می کند و پیامبر یکی متعلم است که وحی را از خدا می گیرد.

ب: استشعار وخود آگاهی : پیامبر (صلی الله علیه وآله ) که دریافت کننده وحی است به طور کامل برایش مبرهن است که خارج از وجودش وحی را دریافت می کند. در قرآن کریم آمده است، پیامبر (صلی الله علیه وآله ) هنگام دریافت وحی، جملات دریافتی را تکرار می کرد تا مبادا آنچه را که تلقی می کند، را فراموش کند. چنانکه می فرماید:« ولا تجعل بالقرآن من قبل ام یقنی الیک وحیه»

با این بیان «وحی » با «الهام» تفاوت پیدا می کند در الهام دریافت کنند به منشأ آن چیزی که از غیب بردل وقلب او وارد می شود بی توجه است.

 اندیشمندان دینی وحی به پیامبران را چنین بیان کرده اند:«سخن گفتن خدا بندکانش به یکی از سه طریق است .1-بوسیله وحی .2- از پس پرده و حجاب 3- وسیله ارسال رسول که با اذن خود هر چه بخواهد به آن رسول وحی می کند، آنگاه می فرماید: پیامهای خود را به این طریق بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) وحی می کند، وآنچه از ناحیه خدای تعالی به آن جناب وحی شده، قبل از وحی در نفس آن جناب سابقه نداشته، یعنی آن جناب به هیچ یک از معارفی که به وی شد قبلاً آگاهی نداشت: واین وحی نوری است الهی، و خدای تعالی هر یک از ندگان خود را بخواهد به این هدایت اختصاص می دهد ، واو را مورد وحی خود قرار می دهد، وبه دنبالش هر یک از بندگان را بخواهد بوسیله پیامبرش و به اذن خود هدایت فرماید: (طباطبایی،1363: ج18)

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات, کلامی
[یکشنبه 1397-02-16] [ 11:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  عالم برزخ ...

سوال:
عالم برزخ چه عالمی است؟ آیا جسم هم در عالم برزخ است یا فقط روح انسان در این عالم است؟

پاسخ:

(برزخ) فاصله و فرصت میان دو شیء دو موقعیت را گویند. از این رو به جهانی که میان دنیا و آخرت واقع می شود برزخ گفته می شود.
گاهی از (عالم قبر) به (جهان برزخ) یاد می شود. قرآن کریم در آیاتی از جهان برزخ خبر داده است:
(حَتّی إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ )1؛
(زمانی که مرگ یکی از تبهکاران فرا رسد گوید: پروردگار من! مرا بازگردان، شاید در آنچه ترک و کوتاهی کردم عمل صالحی انجام دهم، ولی به او گفته می شود: چنین نیست و هرگز بر نخواهی گشت. این درخواست و وعده سخنی است که بر زبان میآورد و اگر بازگردد همان کردار سابق را تکرار کند، و پشت سر آنان برزخ است تا روزی که بر انگیخته می شوند).
امام صادق علیه السلام فرمود: (البرزخ هو القبر و هو الثّواب و العقاب بین الدّنیا و الآخرة والدّلیل علی ذلک قول العالم: (والله ما نخاف علیکم إلاّ البرزخ)2؛ (برزخ همان قبر (در اصطلاح قرآن) است و برزخ عین ثواب یا عقاب بین دنیا و آخرت است).
آن حضرت فرمود: (القبر منذ حین موته إلی یوم القیامة)3؛ (قبر (برزخ) از هنگام مردنش تا روز قیامت است).
از هنگام مرگ آدمی وارد برزخ میگردد؛ خواه او را در زمین دفن کنند یا وی را با آتش بسوزانند یا غذای درندگان شود یا در دریا غرق گردد.
برزخ را قیامت صغرا نیز مینامند. مؤمنان در آسایش خواهند بود و انسان های خطاکار گرفتار عذاب می شوند.
حق تعالی درباره بت پرستان زمان حضرت نوح علیه السلام می فرماید:
(مِمّا خَطِیئاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً )4؛
(بر اثر خطا کاریها غرق شدند و به مجرّد غرق شدن به آتش وارد شدند).
(النّاس نیام فإذا ماتوا انتبهوا)5؛ (مردم در زمان حیات خود خوابند، وقتی میمیرند بیدار می شوند).
پی نوشت:
1. مونون 23، آیات 10099.
2. نورالثقلین، ج 3، 553.
3. همان، ج 3، 554.
4. نوح 71، آیه 25.
5. بحارالانوار، 42/4.
منبع: www.porseman.org

موضوعات: مقالات, کلامی
[شنبه 1397-01-18] [ 11:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت