معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  معراج پیامبر (ص) ...

پژوهشگر:  ناهید جهان تیغ-

مقدمه

خداوند در سال 610 میلادی حضرت محمد را به پیامبری مبعوث کرده ایشان را برای هدایت انسان به سوی مقصد اصلی بشریت که همان قرب الهی است به سوی جامعه ی انسانی گسیل داشت. تاریخ زندگانی آن حضرت گواه است که در آن جامعه که وحشی گری و قتل و غارت افتخار محسوب می شد. جاهلیت و فقر فرهنگی در اوج خود بود وی از هیچ کوششی در در جهت هدایت انسانها دریغ نورزیده و چه رنجها و چه سختیهایی را محتمل گردید و چه مشکلات طاقت فرسایی به جان خرید. 23 سال دوران رسالت پیامبر(ص) سیر و سفر آسمانی آن حضرت به ملکوت و مشاهده ی آثار عظمت الهی است که با نام معراج در تاریخ و فرهنگ دینی ثبت شده است. «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ البَصِيرُ»(اسراء، آیه 1).

مفهوم شناسی

معراج: ریشه اصلی آن (عرج) می باشد که در فرهنگ لغات تعبیرات مختلفی درباره آن بیان شده مثل عرج (در درجه و نردبان بالا رفتن) عروج به معنای بالا رفتن است(آملی، 1347: ). به شبی که دعا بالا رود لیله المعراج گویند و نیز حرکت (با جسم) در زمین و بر روی زمین را گویند. و اسراء به معنای راندن است. یا سیر در شب را گویند.

کليتی درباره معراج

جبرئیل در آن شب بر آن حضرت نازل شد و مرکبی که نامش براق بود برای او آورد و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بر آن سوار شده و به سوی بیت المقدس حرکت کرد و در راه در چند نقطه ایستاد. و نمازگزارد، در مدینه، مسجد کوفه، طورسینا و بیت الحم که زادگاه حضرت عیسی (علیه السلام) است و سپس وارد مسجد الاقصی شد و در آنجا نماز گزارد و از آن جا به آسمان رفت. در اینکه این واقعه در چه سالی از سالهای بعثت اتفاق افتاد اختلاف است اما اجمالاً وقوع ان در مکه و قبل از هجرت ظاهراً قطعی است به دلیل اینکه آیه ای که در سوره اسراء آمده و آیه سوره نجم نیز در مکه نازل شده اما اینکه در چه سالی از سالهای قبل هجرت بوده اختلاف است. ابن عباس گفت در سال دوم بعثت بود. و برخی گفته اند در شانزده ماهبعد از بعثت انجام شده و در کتاب خراج راوندی از حضرت علی(علیه السلام) روایت شده که در سال سوم اتفاق افتاده است. اقوال دیگری هم وجود دارد. سال پنجم یا ششم یا دهم یا دوازدهم یا اینکه گفته اند یک سال و پنج ماه قبل از هجرت یا یک سال و شش ماه قبل آن (طباطبایی،1377 : 30). از روایات در این باره انتقاد می شود که معراج ان حضرت برخلاف آنچه پنداشته اند قبل از وفات ابوطالب و خدیجه بوده است. مرحوم طباطبایی می فرمایند: این بحث چندان مهم نیست که تاریخ سال و روز و ماه وقوع معراج غور کرده و وقت خود را بگیریم مهم اینکه معراج روبار یا بیشتر اتفاق افتاد.

اختلاف دیدگاه درباره معراج پیامبر(ص)

«مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب می گوید: مردم در معراج اختلاف کرده اند، خوارج آن را انکار کرده و فرقه جهمیه گفته اند معراج جسمانی بصورت رویا بوده است. ولی فرقه امامیه و زیدیه و معتزله گفته اند تا بیت المقدس روحانی و جسمانی بوده، چون آیه شریفه تصریح دارد پیامبر(ص) تا مسجد الاقصی سیر کرده و عده ای گفته اند از اول تا به آخر حتی آسمانها را هم با جسد و روح خود معراج کرده است و این معنی از ابن عباس و ابن مسعود جابر و انس و عایشه روایت شده است» (سایت: pajoohesh.ir).

آیات معراج در قرآن: به دو گونه آمده است: الف. آیاتی که به صورت آشکار و در برخی موارد به صورت ضمنی اشاره به این سیر آسمانی نموده است. مانند آیه اول سوره مبارکه اسراء و آیات اول تا هجدهم از سوره مبارکه نجم که هرکدام به تناسب، و مقطع از سیر پیامبر اکرم(ص) را بیان کنند: الف: سرزمین معراج که از مسجد الحرام تا بیت المقدس می باشد و به وسیله مرکبی بهشتی به نام براق صورت گرفته این مقطع از سیر را خداوند در اولین آیه از سوره اسراء بیان فرموده است.

ب: آیه سوره نجم که بیان می دارد. سیر آسمانی خود حداقل و دو مقطع از سیر را در بر می گیرد. یکی سیر پیامبر (ص) از مسجدالاقصی تا سدره المنتهی که بوسیله همان براق صورت گرفت و دیگر از سدره المنتهی تا قاب قوسین أو ادنی که به وسیله مرکبی دیگر به نام «رفرف» تحقق یافت.

آیات معراج در خواب بوده یا در بیداری؟

برخی مفسرین و علمای شیعه نظیر علامه طباطبایی و آیت الله مکارم شیرازی و شیخ طبرسی معتقد به عروج آن حضرت در حالت بیداری بودند مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان، روایاتی که معراج پیامبر(ص) را در خواب و رویا می دانند ظاهر آیه کریمه که می فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الحَرام»(سوره اسراء ، آیه 1). «مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» (سوره نجم، آیه 17)چشم منحرف نشد و خطا نکرد و بزرگترین آیات پروردگار خود را دید. و این نیز دلالت دارد که معراج در بیداری بوده است.

امکان رفتن به معراج

یکی از پرسشها این است که آیا دیگر انسانها نیز مانند پیامبر(ص) می توانند به معراج بروند یا نه؟ اگر می توانند راه آن چیست؟ پاسخ این است که آری، دیگر انسانها نیز می توانند به معراج بروند ولیکن مراقب دارد. برای شخص رسول خدا(ص) مرتبه نهایی آن واقع شده، برای انبیا و اولیای الهی نیز مراتب (به تناسب و درجه ایشان) صورت می گیرد. قرآن کریم یکی از عوامل عروج رسول خدا(ص) و شاید بتوان گفت تنها و مهمترین عامل را (عبد بودن) پیامبر(ص) برشمرده است. خداوند می فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ»(سوره اسرا، آیه1)و قرآن کریم نیز فرشتگان و انبیا را به اسمی زیبنده تر از «عبد» توصیف نکرده است، در مورد فرشتگان می فرماید: «بَلْ‌ عِبَادٌ مُکْرَمُونَ‌؛ و آنها فرشتگان بندگان شایسته اویند.» (سوره انبیا، آیه 29)

در مورد عبادت رسول خدا(ص) از امام باقر(ع) و امام صادق (ع) روایت شده که فرمودند: «پیامبر(ص) در مورد عبادت آنقدر بر روی انگشتان پایش می ایستاد که پاهایش ورم کرده بود، وقتی به آن حضرت عرض شد، مگر نه این است که خداوند گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده پس چرا این همه به خود رنج می دهید؟ پیامبر فرمودند «مگر نه این است که باید بنده سپاسگزاری باشیم).(زکی زاده، 1390: ص24 و29و30)

منابع

*قرآن کریم

1.آملی، سید حیدر، جامع الاسرار و منبع الانوار، تهران: موسسه علمی و فرهنگی، 1367.

2.  آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبراسلام محمد(ص)، ترجمه ابوالقاسم گرجی، تهران: دانشگاه تهران، 1396.

3.  زکی زاده، علیرضا، پژوهشهای قرآنی و روایی در باره معراج پیامبر، چ دوم، قم: زائر، 1390.

4. طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج13،تهران، دارالکتب اسلامیه، 1377.

5.  محمد علی حسن زاده،معراج پیامبر عظیم الشان (ص)، پایگاه اطلاع رسانی مذهبی.

6.  سایت: pajoohe.ir

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[سه شنبه 1397-02-25] [ 10:00:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واژه مخلدين ...

پژوهشگر: مریم صاحب الزمانی 

 

«بنابر آنچه که راغب اصفهانی در «مفردات» خود در شرح و بیان واژگان آورده است: «الخُلُد» دور بودن چیزی از معرض فساد و نابودی و باقی ماندن بر همان حالتی که داراست و عرب هر چیزی را که دگرگونی و فساد در آن راه ندارد، توصیف به «خلود» می کند.

«مُخَلَّد» در اصل به چیزی گفته می شود که مدت طولانی باقی بماند…. «دابَّة مُخَلَّدَة» حیوانی است که داندانهای ثنایایش باقی مانده تا این که دندانها رباعیش بیرون بیاید و سپس«مُخَلَّدَة» برای هر چیزی که همیشگی و جاودانه است استعاره گرفته شده است».( حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، حسین خداپرست،ص248)

شرح آیات

واژه «خُلُود» با مشتقاتش 84 مرتبه در قرآن تکرار شده است. که از این میان در برخی آیات، این واژگان در بحث «مخلدان» در بهشت و جهنم نیست. بلکه اشاره به خیال های باطل دنیا طلبان در جاوادنگی در دنیاست و یا در بیان مخلد بودن نعمت ها و خادمان بهشتی است. و یا مباحث دیگر جزئی؛ از جمله: (شعراء/129)، (همزه/3)، (طه/130)، (انبیاء/34)، (فرقان/15)، (انبیاء/8)، (واقعه/17)، (انسان/19)، (هود/107) و (اعراف/176).

نکته: در سوره هود آیه 107 خداوند متعال، خلود برخی گنهکاران در جهنم را تا زمان دنیا دانسته؛ یعنی آنها تنها در عالم برزخ در آتش خشم خداوند گرفتار خواهند بود و در قیامت امید نجاتشان می رود.

بنابراین از میان 84 آیه، 74 آیه از آن، اشاره به مخلدان در جهنم و بهشت دارد.

 

مخلدان در بهشت

بنابر آنچه که در آیات و روایات معصومین(علیهم السلام) آمده، هر عمل صالحی که فی سبیل الله باشد، نوری از انوار الهی است که صاحب عمل را به بهشت رهنمون خواهد کرد. با این وجود برخی اعمال، به خاطر اهمیّت و جامع بودن عمل، در آیات شریفه قید شده اند که اشاره به اوصاف این مخلدان می کند این افراد عبارتند از:

·       کسانی که ایمان و اعمال صالح داشته اند: (بقره/82)، (اعراف/42) و (طلاق/11)

·       نیکوکاران : (یونس/ 26)

·       متقین:(آل عمران/198)، (نساء/13)

·       مطیعان خدا و پیامبر: (نساء/13)

·       مومنانی که سخن حق می گویند: (مائده/85) و (مائده/119)

·       مومنان مهاجر و مجاهدان فی سبیل الله: (توبه/22)

·       مومنانی که همراه رسول خدا جهاد کردند: (توبه/89)

·       اولین سبقت گیرندگان از مهاجر و انصار: (توبه/100)

·       عباد الرحمن: (فرقان/76)، (صفات «عبادالرحمن» در این سوره شریفه آمده)

·       مومنانی که بعد از خطا و اشتباه طلب آمرزش می کنند: (آل عمران/198)

·       مومنانی که در راه خدا استقامت کردند: (احقاف/14)

·       مومنانی که با دشمنان خدا دوست نمی شوند: (مجادله/22)

·       خاشعان خدای رحمان: (ق/34)

مخلدان در جهنم

اما مخلدان در جهنم بنابر آیات وارده عبارتند از:

·       مشرکان- قاتلان به ناحق- زناکاران(اگر بدون توبه از دنیا بروند): (فرقان/69)

·       کسانی که خدا را فراموش کردند و مورد فراموشی خدا قرار گرفته اند: (سجده/14)

·       متجاوزان از حد الهی: (محمد/15)

·       کسی که عمداً مومنی را به قتل برساند: (نساء/93)

·       دشمنان خدا و روسل: (توبه/63)

·       شیطان و کسانی که کافر شوند و ظالمین: (حشر/17)

·       مرتکبین گناهان کبیره (که گناهان آنها را احاطه کرده باشد): (بقره/8)، (یونس/27)

·       مرتدین از دین اسلام: (بقره/217) و (آل عمران/88)

·       رباخوران: (بقره/275)

·       مشرکانی که گواهی بر کفر خود دهند: (توبه/17)

·       منکرین قیامت: (رعد/5)

·       مغضوبین: (مجادله/17)

·       کافرانی که راه ظلم را پیش گرفته باشند: (نساء/169)

·       جنیانی که موجب گمراهی عده زیادی شدند: (انعام/128)

·       منافقان و کفار: (توبه/68)

·       مستکبرین و متکبرین منکرحق: (نحل/9)

·       کسانی که از قرآن روی گردان شدند: (طه/101)

·       تکذیب کنندگان کتب آسمانی و رسولان که کافر متکبرند:(تغابن/10) و (غافر/67)

·       کسانی که خدا و پیامبرش را نافرمانی کنند: (جن/23)

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[دوشنبه 1397-02-24] [ 01:29:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تاریخچه تفسیر بخش دوم ...

تاریخچه تفسیر در عصر پیامبر اکرم (ص)

قرآن کریم در طول رسالت پیامبر اکرم بر ایشان نازل شد با توجه به اینکه بخش عمده ای از آیات نیازمند تفسیر بود رسول اکرم آیات را تفسیر و تبیین فرمودند. (سید رضی، نهج البلاغه،  خطبه 125:387). و مرتبه ای از آیات قرآن نیازی به تفسیر نداشتند و مردم تنها با شنیدن آن و با اندک تأمل و تدبّر به معانی و معارف آن چی می بردند.

دلایل تفسیر شدن قرآن از سوی پیامبر

از چند راه می توان پی برد پیامبر آنچه از قرآن را که در فهم آن نیاز به تفسیر بوده، تفسیر کرده است:

1-    تحلیل عقلی

در قرآن کریم مطلبی ذکر شده که فهم و عمل به آن، نیازمند تبیین است مانند: به داشتن نماز فرمان داده شده ولی کیفیت آن بیان نشده است؛ به دادن زکات ترغیب شده، ولی مقدار چگونگی آن بیان نشده است؛ به فریضه حج اشاره شده است، ولی مناسک آن تبیین نشده است و… بی تردید مناسب ترین و سزاوارترین شخص برای تبیین این گونه مطالب، پیامبر اکرم بوده است و آن حضرت هم در ابلاغ و تبیین آن اهتمام داشته و هم برای امت خود دل سوز و مهربان بوده است، «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»؛ (همانا رسولی از جنس شما برای (هدایت) شما آمد که فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می‌آید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است.) (توبه/128).

2-    قرآن کریم

خداوند می فرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»؛ (خدا بر اهل ایمان منّت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آنها آیات او را تلاوت می‌کند و آنان را پاک می‌گرداند و به آنها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت می‌آموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند).(آل عمران/164).

 افزون بر تلاوت آیات، تعلیم کتاب را از وظایف پیامبر به شمار آورده است. از ذکر «تعلیم کتاب» به دنبال «تأویل آیات» به خوبی فهمیده می شود که منظور از تعلیم کتاب، تعلیم قرائت آن نبوده؛ بلکه منظور، تعلیم معانی و معارف آن بوده است و عطف «الحکمه» به «الکتاب» و تعلق «یعلمهم» به هردو، مؤید دیگری بر این معناست؛ زیرا روشن است که تعلیم حکمت، تعلیم مطلب و حقیقت است نه تعلیم لفظ و قرائت.(بابایی، تاریخ تفسیر قرآن:43).

3-    روایات

روایات فراوانی در مصادر روایی شیعه و سنی، دلالت آشکار دارد که پیامبر اکرم قرآن را تفسیر می کرده است؛ برای نمونه در کتاب اصول کافی، با سندی صحیح از امام صادق نقل شده است که در پاسخ ابوبصیر که گفت: مردم می گویند چرا نام علی و اهل بیت در کتاب خدا ذکر نشده است ایشان از قول پیامبر به او جواب می دهد.(کلینی، اصول کافی،ج2:346). در تفسیر آیه «غیر المغضوب علیهم و لا الضّالّیّن»(حمد/7)، از رسول خدا روایت کرده اند که فرمود: منظور از «مغضوب علیهم» یهود و مراد از «الضّالّیّن» مسیحیان است. (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2: 1238-1237).

مفسران عصر رسالت

با توجه به مطالبی که بیان شد، تردیدی نمی ماند که نخستین مفسر قرآن و برترین مفسر عصر رسالت، رسول خدا بوده است. ولی آیا غیر از آن حضرت نیز کسی در عصر رسالت مفسر قرآن بوده است؟

نمی توان به این پرسش پاسخ قطعی داد؛ «وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا»؛ (و (منافقان) چون امری به آنان برسد که باعث ایمنی یا ترس (مسلمین) است (و باید پنهان داشت) آن را منتشر می‌سازند، در صورتی که اگر آن را به رسول و به صاحبان حکم که از خودشان هستند گزارش می‌دادند همانا آنان که اهل بصیرتند در آن واقعه صلاح‌اندیشی می‌کردند. و اگر نه این بود که فضل خدا شامل حال شماست، همانا به جز اندکی همه شیطان را پیروی می‌کردید.) (نساء/83).

 برخی گفته اند درباره فهم و تفسیر قرآن یا شامل آن است؛ زیرا خداوند در این آیه، گروه هایی را برای استخراج معانی قرآن، مدح کرده است(طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1: 4: طبرسی، مجمع البیان، ج1: 13). براساس این برداشت شاید از این آیه به دست آید که در عصر رسالت جز رسول خدا، جمع دیگری نیز –که در این آیه «اولی الامر» نامیده شده اند- قرآن را تفسیر و معانی آن را استخراج می کرده اند. ولی ظاهر آن است که ضمیر «ردوه» به «امر من الامن او الخوف» بر می گردد و موضوع آیه، مسائل امنیتی است نه تفسیر قرآن و تاکنون روایتی مشاهده نشده است که بیان کند در عصر رسالت، کسی جز رسول خدا نیز قران را تفسیر می کرده است حتی اگر بگوییم در مناطق دور از محل سکونت پیامبر صحابه آیات را برای مردم تفسیر می کرده اند در حد بیان یک یا چند ایه بوده است و مقداری نبوده است که بتوان آنان را مفسر نامید (بابایی، تاریخ تفسیر قران: 48).

منابع تفسیر در عصر پیامبر

پیامبر در زمان رسالت خود به کمک اموری و با استناد به ان معنای آیات را بیان می کردند:

1-    فهم عرفی یا فهم خود پیامبر

در بعضی از آیات مانند « وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَد مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ »؛ (و از خدا آنچه مقدّر فرموده بخواهید. و بخورید و بیاشامید تا خط سفیدی روز از سیاهی شب در سپیده دم پدیدار گردد، پس از آن روزه را به پایان برسانید تا اول شب) (بقره/187). هرکس که تا حدودی به زبان عربی آشنا باشد می داند مراد از « الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ » و « الْخَيْطِ الْأَسْوَد » نخ سفید و سیاه نیست بلکه استعاره از روشنی صبح و تاریکی شب است.(طبرسی، مجمع البیان،ج2: 281). و آیاتی مانند: « التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»؛ (اینان همان از گناه پشیمانان، خداپرستان، حمد و شکر نعمت‌گزاران، روزه‌داران، نماز به خضوع گزاران، امر به معروف و نهی از منکر کنندگان، و نگهبانان حدود الهی‌اند، و مؤمنان را بشارت ده) (توبه/112)، مصادیق آن فراتر از توان افراد عادی می باشد و نیازمند آن بود که فرد فوق العاده و با معنویتی مانند پیامبر آن را تفسیر کند که ایشان منظور از « السَّائِحُونَ» را روزه داران معنا کرده اند. (نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2: 335).

2-    قرآن

رسول خدا برای بیان مقصود برخی از آیات به آیات دیگری استناد کرده است. برای مثال در تفسیر آیه 82 سوره انعام «الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ»؛ (آنان که ایمان آورده و ایمان خود را به ستمی نیالودند ایمنی آنها راست و هم آنها حقیقتا هدایت یافته‌اند)، برای بیان مقصود از ظلم به شرک به آیه 13 سوره لقمان «وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»؛ (و (یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است)، استناد کرده اند.

3-    تلقی از جبرئیل

رسول خدا معنا و مقصود برخی آیات را از جبرئیل سوال می کرده است به عنوان نمونه بعد از نزول سوره کوثر پیامبر از جبرئیل می پرسد که منظور خدا از قربانی شتر چیست جبرئیل عرض کرد قربانی شتر منظور نیست بلکه مقصود وقتی در حال نماز تکبیره الاحرام و رکوع می کنی و سر از رکوع بر می داری دست هایت را بلا بیاوری. (بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج8: 404).

4-    وحی خداوند

امام موسی بن جعفر علیه السلام در سخنی با مهدی عباسی درباره فدک فرمود: به راستی وقتی خدای متبارک فدک و اطراف ان را بدون جنگ و لشکرکشی برای پیامبرش فتح کرد آیه «وَ آتِ ذَا القُربی حقّهُ»؛ (و حق نزدیکان را بپرداز) (اسراء/26) برای پیامبرش نازل کرد، رسول خدا ندانست که «ذا القربی» چه کسانی هستند درباره آن به جبرئیل مراجعه کرد و جبرئیل به پروردگارش مراجعه کرد خدا به آن حضرت وحی کرد فدک را به فاطمه بده. (کلینی، اصول کافی، ج1: 543).

برترین دانشجوی تفسیر در عصر رسالت

از روایات شیعه و سنی بدست می آید در بین صحابه، کسی که هم استعداد و همتش در فراگیری دانش و بیش از دیگران بوده و امکان دانش آموزی اش از رسول خدا نسبت به افراد دیگر بیشتر بوده، و هم رسول خدا در تعلیم دانش وحیانی به وی سعی وافر داشته است، امیر المومنین امام علی بن ابی طالب بوده است.(عبیدالله حاکم حسکانی، شواهد التزیل، ج1: 116).

آیا همه قرآن در عصر پیامبر تفسیر شده است

در اینکه رسول خدا چه مقدار از قرآن تفسیر کرده است، اتفاق نظر وجود ندارد. ذهبی دو قول را در این باب نقل کرده است: گروه نخست که در رأس آن ابن تیمیه است گفته اند: پیامبر همه معانی قرآن را بیان کرده است.

گروه دوم که در رأس آن خویی و سیوطی هستند معتقدند که پیامبر تنها اندکی از معانی قرآن را برای اصحابش بیان کرده است. ذهبی پس از مناقشه در دلایل هر یک از این دو گروه و اغراق آمیز دانستن این دو قول،  رأیی میانه این دو قول برگزیده و گفته است: پیامبر بسیاری از معانی قرآن را بیان کرده و کتب صحاح برآن گواه است؛ اما همه معانی قرآنی را بیان نکرده است(ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج1، 54-49).

حق این است که پیامبر همه قرآن را تفسیر کرده است؛ اما نه برای همه امت و اصحابش؛ زیرا همه آنها استعداد و اهتمام و امکانت یادگیری تمام معانی و معارف قرآن را نداشته اند. هریک از صحابه به مقدار استعداد، علاقه اش از دانش تفسیری آن حضرت بهره برده است؛ ولی بنابر روایات، تنها کسی که استعداد و امکان فراگیری همه معانی و معارف قرآن را داشته و رسول خدا تفسیر و تأویل و معانی ظاهر و باطن همه قرآن را برای او بیان کرده است امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است. (بابایی، تاریخ تفسیر قرآن: 59).

کتابت تفسیر در عصر پیامبر

در زمینه اینکه آیا در زمان پیامبر کتابت تفسیر صورت گرفته است نظرات گوناگونی وجود دارد مانند قول ذهبی که معتقد است، تفسیر در عصر رسالت، صحابه و تابعان کتابت نمی شد و صرفاً به صورت روایت برای یکدیگر بوده است (همان: 60). اما با بررسی برخی از روایات در می یابیم که تفسیر در زمان رسول خدا کتابت می شد مانند روایتی از حضرت علی خطاب به طلحه که چنین نقل شده است: «و تأویل هر آیه ای که خدا بر محمد (ص) نازل کرده و هر حلال و حرام یا حد یا حکم یا چیزی که تا روز قیامت، امت به آن نیاز پیدا می کند، حتّی دیه ی خراش، به املای رسول خدا و دست خط من کتابت شده است.»(مجلسی، بحارالانوار، ج92: 41). اما هیچ کتاب تفسیری از عصر پیامبر در دسترس ما نیست و آنچه هست، روایاتی است که در لابه لای کتاب های تفسیری و روایی شیعه و سنی که از پیامبر نقل شده است. سیوطی بخشی از روایات تفسیری منسوب به پیامبر را که به آن دست یافته است در آخر کتاب الاتقان آورده است. (سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج2: 1288-1237). که مجموع آن روایات، 251 روایت در تفسیر 76 سوره قرآن است و برای 38 سوره قرآن هیچ روایت تفسیری نقل نکرده است.

فصلنامه پويش، شماره11، زمستان 1396، ويژه تفسير و علوم قرآني، معاونت پژوهشي مدرسه علمي عالي الزهرا(س) گرگان

فهرست منابع

* نهج البلاغه

1.   بابایی،ع‍ل‍ی‌اک‍ب‍ر ، تاریخ تفسیر قرآن

2.  بحرانی،ه‍اش‍م‌ب‍ن‌ س‍ل‍ی‍م‍ان‌ ، البرهان فی تفسیر القرآن، ج8

3.ذهبی، محمد حسين، التفسیر و المفسرون، ج1

4.   سیوطی،ع‍ب‍دال‍رح‍م‍ن‌ب‍ن‌ اب‍ی‌ب‍ک‍ر ، الاتقان فی علوم القرآن، ج2: 1238-1237

5. طوسی،م‍ح‍م‍دب‍ن‌ ح‍س‍ن‌، التبیان فی تفسیر القرآن، ج1

4: طبرسی،ف‍ض‍ل‌ ب‍ن‌ ح‍س‍ن‌ ، تفسير مجمع البیان، ج1

6.  ح‍س‍ک‍ان‍ی‌، ع‍ب‍ی‍دال‍ل‍ه‌ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ، شواهد التنزیل، ج1

7.   کلینی،م‍ح‍م‍د ب‍ن‌ ی‍ع‍ق‍وب‌، اصول کافی،ج1

8.  مجلسی، بحارالانوار، ج92

9.  نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج2

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1397-02-23] [ 09:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  کاربردهاي وحی در قرآن ...

کاربردهای وحی در قرآن

قرآن کریم در بکار بردن واژه وحی، ریشه لغوی آن را رعایت می کند، اما ممکن است مطادیق و موارد تازه ای را نشان دهد که بشر به خاطر محدویتهای علمی که دارد از آن آگاهی نداشته باشد. با مرور بر آیاتی که در آن از واژه وحی استفاده شده است معلوم می گردد که وحی مفهوم گسترده ای دارد که به برخی موارد اشاره می شود .

1- وضع قوانین تکوینی در مخلوقات

یکی از موارد کاربرد«وحی» در قرآن «استعمال آن در مورد وضع سنن و قوانین الهی در عالم است و خداوند در مورد آفرینش آسمانها می فرماید: «و أوحی فی کل سماء أمرها» (فصلت /12) ( و در هر آسمانی کار آن (آسمان) را وحی و مقرر فرمود.) مقصود از آیه آن است که خداوند پس از آفرینش آسمانها، نظام تکوینی خاص هر یک از قرار داده استو جریان قوانین عامی را مقدر فرموده است . از این رو «وحی» دراین ایه، به معنای مجازی به کار فته است و ارتباط آن با معنا لغوی وحی آن است که چون قوانین هر آسمان به خود آن اختصاص دارد. گویا خداوند این قوانین را به صورت پنهانی به هر کدام اعلام کرده است.

2- هدایت غریزی به جانوران

 خداوند در آیات 37 و 38 سوره نحل در مود کار زنبور عسل تعبیر به وحی آورده است:« پروردگار تو، به زنبور عسل وحی (الهام غریزی کرد که از پاره ای کوه ها و از برخی درختان وآنچه ار دارنسبت می کنند، خانه هایی برای خود درست کن. سپس از همه میو ها بخور و راههای  پروردگارت را فرمانبردارنه كن»(نحل/67-68)

«همان غریزه ای که در وجود این حیوان کوچک تعبیر شده است تا بدون هیچ آموزش و مدرسه ای، در کجا و به چه شکل خانه بسازد و آن شهد را پرجمعیت کند و آن را با نظم شگفت انگیزی بخوبی اداره کند، و چگونه از شهد گل ها شیره کشی نموده وآنها را به عسل مصفا تبدیل کند و این همه به نفهیم خاص الهی است که در ذرات این موجود پرکار و کم توقع و کم مصرف سرشته است. و چون این القای غریزی نوعی از پیام رسانی پنهانی از ناحیه خداوند است، عنوان وحی برآن اطلاق شده است.»

3- الهام (سروش غیبی)

انسانهای وارسته در طول زندگی خود گاه پیام هایی را دریافت می کنند که از ماورای پیام ها که نشأت گرفته از عنایت پروردگار است وبه جهت یاری انسان می آید وحی نامیده می شود مانند آیه 7 سوره قصص که به مادر موسی به الهام درونی تعبیر شده است .

4- القاءات شیطانی

قرآن از وسوسه ای پنهانی نیز تعبیر به وحی می کند «ان الشیاطین    لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم»(انعام/121) شیاطین به پیروان خود مطالبی مخفیانه القامی کنند تا با شما به مجادله بپردازند. در جایی دیگر القاء شیطانی، با عنوان «وسوسه» در قرآن یاد می شود.(سوره ناس)

5- اشاره پنهانی

 یکی دیگر از موارد کاربرد وحی در قرآن، اشاره رمزی می باشد.« فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوا بکره و عشیا»(مریم /11) ( پس از محراب بر قوم خویش و آمد و به ایشان اشاره کرد که روز و شب به نیایش پروردگار بپردازند.) قرآن همچنین عمل زکریا  (علیه السلام) که بعد از ولادت یحیی بشارت یافت تا سه روز سخن نگوید وبا اشاره قوم خویش را به عبادت فرا خوانده نوعی وحی به شمار می آورد.

6-وحی به پیامبران

 علاوه بر معانی یاد شده، قرآن معانی مصطلح وحی را بیشتر از معانی دیگر به کاربرده است .«کذلک یوحی الیک و الی الذین من قبلک الله العزیر الحکیم» (شوری /3) اینگونه خدای نیرومند حکیم به حدی تو به سوی کسانی که پیش از تو بودند وحی می کند)

«و اوحی الی هذا القرآن لاندرکم به و من بلغ»(انعام/19) این قرآن به من وحی شده تا به واسطه آن شما و تمام کسانی را که این قرآن به آنان می رسد را بیم دهم.

گرچه کلمه «وحی» ومشتقات آن در قرآن کریم شِتر در معنای اصطلاحی به کار رفته است، اما به این معانی محود نمی شود. بررسی کاربردهای کلمه وحی در قرآن ، نشان می دهد که همگی در معنی لغوی آن مشترک هستند که عبارت از «اشاره سریع و اعلام پنهانی » است . 

منابع:

*   قرآن

1. سعیدی روشن، محد باقر، تحلیل وحی ازدیدکاه اسلام ومسیحیت ، بی جا، فرهنگ اندیشه، 1375.

2. سعید مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، جلد2، قم، کتاب طه، 1390.

3.شیروانی، علی؛ درسنامه عقاید، قم، جمامعه المصطفی (ص)،1389.

4.  یدلله پور، بهروز، ماهنامه معارف، شماره 68 ،1388.

 

 

 

موضوعات: مقالات, کلامی
 [ 09:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مبانی هنری قصه های قرآن (بخش دوم) ...

رمزو راز تکرار در قصه های قرآن

تکرار در قصه های قرآن پدیده ای است که بسیاری از بحث ها و گفت و گوها را برانگیخته است. در میان خاور پژوهان و دین کاوان غربی کم نیستند کسانی که همین پدیده را مایه رد اعجاز قرآن شمرده اند. برخی از شرقیان و مسلمانان نیز با این گروه هم داستان شده اند. به اعتقاد اینان، همین تکرارها نشان می دهد که محمد تحت تأثیر حالات نفسانی مختلف خود کلماتی برانگیخته که گاه مکرر و گاه نیز همسان هستند؛ (رضوان، آراء المستشرقین حول القران، ج2: 676). برخی از بزرگان علوم قرآنی، تکرارهای موجود در قرآن را، پرجاذبه، به دور از خستگی و دارای فوائد زیادی دانسته اند حتّی «تکرار» را از نشانه های اعجاز قرآن برشمرده اند (الخطیب، اعجاز القرآن: 395).

جلوه های بلاغی تکرار

تکرار در قرآن به چهره های گوناگون جلوه می کند: تکرار در واژه، تکرار در جمله در ارائه یک تصویر و واقعیت به صورتها و عبارات گوناگون که در این قسمت بیشتر به قسمت سوم می پردازیم.

ابوبکر باقلانی برآن است که آوردن یک قصه با الفاظ گوناگون به گونه ای که معنا و مفهوم دگرگون نشود، خود، کاری است بس دشوار که تجلی گر فصاحت و بلاغت قرآن است و از صورت های تحدی آن به شمار می رود چرا که ناتوانی دیگران را از آوردن چنین تکرارِ اعجازینی بیان می کند(القصص القرآنی فی منطوقه و مفهومه: 232).

زرکشی معتقد است که در این تکرار فایده هایی نهفته است، همچون: افزودن مطلبی به قصه؛ ابراز سخن واحد به گونه های مختلف که نشانگر فصاحت است و تأکید بر ناتوانی دیگران در آفرینش چنین آثاری (زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج4: 37).

برای توضیح بیشتر در این باره به دو مورد دیگر از راز و رمزهای تکرار در قصه های قرآن اشاره می کنیم:

1-    تبیین واقعیت ها و تکمیل تصویرها

یکی از مهمترین رازهای تکرار در قصه های قرآنی، تبیین هرچه بیشتر واقعیت ها و تکمیل هرچه روشنتر تصویرهاست. به گونه ای که با تغییر برخی الفاظ و القای معانی جدید در هنگام تکرار قصه ها، تصویر شفاف تری از شخصیت  و حوادث داستان در ذهن مخاطبان ترسیم می گردد و تجسم وقایع اتفاق افتاده نزد مخاطبان آسان تر می شود. نمونه چنین تکراری درباره ی عصای حضرت موسی آمده است در سوره طه آیه 20 می خوانیم «پس آن را انداخت و ناگاه ماری شد که به سرعت می خزید» ولی در سوره شعراء آیه 32 می خوانیم «پس عصای خود بیفکند و بناگاه آن اژدهایی نمایان شد و در سوره نمل آیه 10 می خوانیم «وعصایت را بیفکن، پس چون آن را همچون ماری دید که می جنبد ، این تعبیر، چه بسا برای تکمیل تصویر و تبیین هرچه بیشتر واقعیت باشد تا برای مخاطبان به خوبی مجسم شود که عصای حضرت موسی به ماری تبدیل شد که از نظر جثه همانند اژدهایی بزرگ بوده و از نظر سرعت و حرکت همانند مارخانگی بوده است.(طباطبایی، المیزان، ج15: 345).

و احتمال دارد اختلاف تعبیر از ما، در آیات به خاطر تفاوت موقعیت باشد که در آغاز بعثت، عصای حضرت موسی به «حیَّه» و مار تبدیل شد(طه/20). ولی در هنگام رویار.ویی با فرعون و نشان دادن قدرت الهی به دشمنان، عصا به «ثُعبان» و اژدهای بزرگ تبدیل شده باشد(شعراء /32).(قرشی، قاموس قرآن، ج2:73).

2-    تناسب تکرار با پیام قصه

در  قرآن مجید قصه برخی از پیامبران و اقوام گذشته، چندین بار تکرار شده است، به ویژه داستان حضرت موسی که در بیش از سی سوره، از آن، یاد شده است. ولی در هر بار، از جهت کوتاهی و یا طولانی بودن باهم فرق دارند چه اینکه از جهت تاکید بر قهرمان داستان و یا تکیه بر حوادث آن نیز با هم منفاوت می باشند؛ و همچنین از جهت به کار گیری ضمایر متکلّم، یا مخاطب و غایب، از همدیگر متمایز هستند.

با نگاهی گذرا به داستان های تکرار شده در قرآن، به خوبی آشکار می شود که چگونگی تکرار قصّه، با پیام و هدف ان سوره تناسب دارد؛ و در هر بار تکرار، موضوعی برجسته شده و بر نکته ای خاص تاکید گردیده است تا فواید عبرت آموزی، تزکیه و تعلیم، برای مخاطبان هرچه بیشتر حاصل شود.

به عنوان نمونه در سوره قصص، سرگذشت حضرت موسی از زمان قبل از تولّد، تا هنگام غرق شدن فرعونیان و پیروزی بنی اسرائیل، مرحله به مرحله بیان شده است. اما در سوره طه، قصه حضرت موسی از زمانی آغاز می شود که در راه بازگشت از مدین به سوی مصر، در دل تاریکی شب، آن حضرت از دور آتشی را دید؛ سپس به مراحل دیگر زندگی حضرت موسی و از آن جمله مسئله شیرخوارگی او اشاره می شود.

از مقایسه نوع خطابات آیات و چگونگی بیان مرحله قصه در این دو سوره، دو نکته به خوبی آشکار می گردد:

1-    هدف اصلی از ارائه قصه حضرت موسی در سوره قصص آن است که پیامبر(ص) و همه مومنان در طول تاریخ عبرت بگیرند و بدانند که در عرصه ی مبارزه حق و باطل، سرانجام پیروزی ازآنّ مومنان است. از این رو، قصه با اشاره به استبداد فرعون آغاز می شود و از وعده حضرت خداوند سخن می گوید.

2-    هدف اصلی از ارائه قصه حضرت موسی در سوره «طه» برجسته نمودن لطف و محبت ویژه خداوند به حضرت موسی است تا پیامبر و مومنان نیز هرچه بیشتر به لطف و عنایت ویژه ی خداوند اطمینان یابند. به همین جهت، سرگذشت را از زمانی شروع می کند، که در وادی مقدس «طوی» با موسی گفت و گو می کند؛ و مهمتر آنکه در آیات این سوره، خداوند خود موسی را بیشتر مخاطب قرار می دهد؛ و لطف و منّت خود را بر او یادآوری می کند. بنابراین از مقایسه این دو سوره به خوبی می توان نتیجه گرفت، که در هنگام تکرار قصه ها، به تناسب «هدف ها» صحنه آرایی های داستان متفاوت می شود و خطاب ها تغییر می یابد و برخی از شخصیت ها و حوادث برجسته می شود تا فایده عبرت آموزی و جذابیت در هنگام تلاوت، کامل گردد.

در فصلنامه بعدی «اهداف و آثار قصه های قرآنی» را بررسی می کنیم.

فصلنامه پويش، شماره11، زمستان 1396، ويژه تفسير و علوم قرآني، معاونت پژوهشي مدرسه علمي عالي الزهرا(س) گرگان

منابع:

1.      الخطیب، اعجاز القرآن: 395

2.      رضوان، آراء المستشرقین حول القران، ج2: 676

3.      زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج4: 37

4.      طباطبایی، المیزان، ج15: 345

5.      قرشی، قاموس قرآن، ج2:73

6.       القصص القرآنی فی منطوقه و مفهومه: 232

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[چهارشنبه 1397-02-19] [ 10:24:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  امکان وحی ...

 

پژوهشگر:فريده ساوري

پیش تر گفته شد که«وحی نوعی ارتباط خاص بین انسان موجود در عالم طبیعت با ماورای طبیعت است . ارتباطی که از رهگذر آن حقایقی از عالم بان به پیامبر (صلی الله علیه وآله ) منتقل (می شود) و او بر این حقایق آگاهی می یابد. ( اکنون( ممکن است این شبهه نطرح شود که وحی، به معنای یاد شده امری غیر ممکن است . زیرا هر ارتباطی در گرو سنخیت دو طرف آن است در حالیکه بین انسانی که در عالم طبیعت به سر می برد و با ماورای طبیعت شخصیتی وجود ندارد»

باید گفت که انسان یک موجود مادی صرف نیست، بلکه عاوه بر بعد مادی از بعد غیر مادی نیز برخوردار است که «روح» نام نهاده شده است وامری مجرد است. انسان توسط بعد روحانیش امکان ارتباط با ماورای طبیعت وعالم غیر مادی را دارد.

باید توجه داشت که تجرد روح انسان برای ادراک وحی کفایت نمی کند زیرا امری همگانی می گردد، بلکه دریافت آموزه های وحیانی نیاز به طهارت جان وکمال روح داردو روی همین مبنا وحی به برخی انسانها یعنی پیامبران اختصاص می یاند. زیرا بقیه شایستگی روحی لازم برای دریافت ئحی را دار نمی باشند .

 

خطاناپزیر وحی والفاظ قرآن

در ذیل برخی دلایل عقلی ونقلی بر لزوم خطا ناپذیری وحی در مرحله دریافت نگهداری وابلاغ آن به دیگران ذکر می شود.

الف) ادله عقلی

«(یک) پیامبر (صلی الله علیه وآله ) عقلاً باید بر دریافت و حفظ ابلاغ وحی؛ معصوم باشد، چرا که حکمت الهی لقتضای هدایت انسانها بوسیه ارسال رسل وانرال کتب آسمانی از طریق وحی را دارد . لذا خداوند باید مقدماتی فراهم کند تا پیام هدایتش، بدون کوچکترین آسیبی به مردم برسد، و گرنه نقض غرض هدایت خواهد بود.»

«(دو) با توجه به اینکه الفاظ قرآن یعنی همان وحی به نبی از طرف خداوند است وپیامبر (صلی الله علیه وآله ) فقط وظیفه دریافت ونقل آن را دارد شبهه خطا پذیر بودن آن پیش نمی آید زیرا الفاظ از ناحیه پیامبر (صلی الله علیه وآله ) صادر نمی شود بلکه آنها از سوی خداوند است . قرآن اشاره به این مطلب دارد که الفاظ قرآن توسط فرشته وحی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله ) خوانده شده است :«سنقرئک فلاتنسی»(اعلی/6)(ما این قرآن را بر تو می خوانیم) یا می فرماید:«انا انزلنه قرآناً عدبیاً»(یوسف/2) (قرآن را بصورت عربی بر تو نال کردیم) این ایات نشان می دهد که الفاظ قرآن از طرف خداوند است .

همچنین با توجه به امّی بودن رسول خدا (صلی الله علیه وآله ) نمی توان پذیرفت که او چنین کتابی را با الفاظ زیبا و نظم بی نظیر آورده است «تو قبلاً نه کتابی خوانده بودی ونه نوشته ای با دستت نوشته بودی»(عنکبوت /4)

 

ب:ادله نقلی

یک،«مصونیت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) از خطا در مرحله دریافت کلام خدا:«انک لتلقی القرآن من لدن حلیم علیم»(نمل/6) ( ای پیامبر ! تو قرآن را از تو پروردگار حکم و دانا دریافت می کنی) در این مرحله خطا راه ندارد چرا که موطن «لدن» جای شک  اشتباه نیست، (بلکه در جایی رخ می دهد که باطل بتواند در آن راه یابد، ولی در ساحت لدن، اصلاً باطل راه ندارد، پس شک راه ندارد»(خسرو پناه، همان:214)

دو، عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله ) در مرحله حفظ :«سنقرئک فلا تنسی» (اعلی /6) (ما قرآن را بر تو می خوانیم وتو آن را فراموش نخواهی کرد )

سه، و چار خطا نشدن پیامبر (صلی الله علیه وآله ) در ابلاغ وحی«علم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً* الاّ من إرتضی من رسول فانّه یسئلک من بین و من خلفه ی رصداً*ایعکم أن قد أبلغوا رسلت ربهم وأحاط بما مهم وأحصی کلّ شی ءِ عددا«(جن/28-26)

این آیات دلالت می کنند که خداوند بر رسولانش مراقبتی قرار می دهد تا مبادا در ابلاغ وحی خطایی از آنها صورت بگیرد .

«ما ینطق عن الهوی* إن هو ألا وحی یوحی» (نجم /3و4) یعنی پیامبر از روی هوی وهوس سخن نمی گوید، بلکه آنچه  که می گوید، وحی است که از طرف خداوند بر او نازل می شود

منابع:

*  قرآن

1-خسرپناه، عبدالحسین،مسائل جدید کلامی و فلسفه دین،جلد 1

2-سعید مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، جلد2

 

موضوعات: مقالات, کلامی
 [ 10:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  بررسی حضانت کودک در فقه اسلامی ...

استاد: آقای سرگزی

پژوهشگر: مریم مهاجر موجنی

 چکیده

این مطالعه با هدف شناسایی حضانت کودک در فقه اسلامی انجام شده است، که در آن تلاش گردیده تا به این سوال که حضانت کودک در فقه اسلامی چگونه است؟ پاسخ داده شود. تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی می باشد و داده های مورد نظر با استفاده از فیش برداری جمع آوری گردیده است. در تحلیل داده ها از روش محتوایی استفاده شده است. از مهم ترین نتایج این تحقیق می توان به این که حضانت کودک هم حق و هم تکلیف والدین است و در صورت فوت هر دو والدین حضانت با والدین دیگر که زنده است می باشد و در صورت فوت هر دو والدین حضانت با جد پدری و اگر او نباشد حضانت با وصی یا قیم کودک می باشد ولی در صورت جدایی والدین حضانت کودک تا هفت سالگی با مادر است و بعد از آن با پدر است و بین دختر و پسر بودن فرقی نیست، اشاره کرد.

واژگان کلیدی: حضانت، ابوین(پدر و مادر)، سلب حضانت، فوت، طلاق، قانون مدنی

موضوعات: مقالات, فقهی
[سه شنبه 1397-02-18] [ 09:12:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آثار اقتصادی صداقت از دیدگاه آیات و روایات(1) ...

چکیده

 صداقت و راستگویی یکی از فضائل بزرگ انسانی است که در همه مکاتب الهی و حتی مکاتب مادی دارای ارزشی والاست. این مقاله با هدف بررسی آثاراقتصادی صداقت ازدیدگاه آیات و روایات انجام شده  است.

صداقت، صفتی ارزشمند است که اگر بر جامعه حاکم شود جامعه را به سوی خیر وصلاح سوق می دهد و اعتماد و استواری پیمان ها در جامعه شکوفا می شود و بزهکاری و تضییع حقوق دیگران از بین خواهد رفت. لذا اهمیت وجایگاه این فضیلت اخلاقی و نیاز جامعه به آگاهی از اثرات حیات بخش آن درشئونات زندگی وکم رنگ بودن این اصل مهم اخلاقی، ضرورت تحقیق در این موضوع را نمایان می سازد. در اهمیت این صفت همین بس که خدای متعال خود را راستگوترین افراد معرفی کرده  وشرط لازم برای رسیدن به درجه نبوت راصداقت دانسته است. روش بکار رفته دراین تحقیق توصیفی_تحلیلی می باشد ازجمله یافته های این مقاله این است که این صفت یکی ازپایه های محکمی است که جامعة بشری برای تداوم وحیات خویش به آن نیازمنداست. چه بسیاراجتماعاتی که برای رسیدن به امیدهای واهی خویش این پایه واساس جامعة بشری رانادیده گرفته واجتماع خود را به قهقراء و نابودی سوق می دهند. اگر صداقت باید بر فضای اقتصادی حاکم شود، اقتصادجامعه درمدت کمی به رشدمناسب خود می رسد.

کلیدواژگان: صداقت، آثاراقتصادی، قرآن، روایت

 

مقدمه

«الصَّابِرينَ وَ الصَّادِقينَ وَ الْقانِتينَ وَ الْمُنْفِقينَ وَ الْمُسْتَغْفِرينَ بِالْأَسْحار؛(آل عمران/17)

{اینانند} شکیبایان وراستگویان وفرمانبرداران وانفاق کنندگان وآمرزش خواهان در سحرگان».       

قرآن نوری است که خاموشی ندارد و سخن حق وسراسر صدق و راستی است ، وقتی سیمای صدق را در آیینه قرآن می نگریم به گسترة آن در عالم تکوین(انعام/42) وتشریع(انعام/115) واقف می شویم.

 سخن گفتن ابزاری است برای کشف یک امر واقعی مجهول وهنگامی انسانها از سخن گفتن استفاده می کنند که سخن؛ واقع نما، وکاشف از حقیقت و راست ومطابق با واقع باشد.1 مشکلاتی مانند سلب اعتماد عمومی، ناامیدی، ونااستواری پیمان ها وقراردادها وبزهکاریها وتخلفات که امروزه بسیاری از جوامع انسانی به آن مبتلا هستند ناشی از عدم صداقت است.

صداقت وراستگویی از خصوصیات یک جامعة سالم وایده آل است وباید به طرق مختلف در ترویج وتوسعة فرهنگ آن کوشید. صدق، ضرورت واهمیت خاصی در سعادت آدمی دارد، چرا که آن چه باعث حفظ ارزش و مقام و نیز رسیدن به قله های کمال و معرفت انسان می شود صداقت وراستگویی است. چنان که در روایت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) نیزآمده است:« دروغ کلید خانه ای است که تمام خبائث درآن است.»2واگر کذب جایگزین صدق وراستی شود باید منتظر پیامدهای شوم آن بود لذا بررسی وکنکاش آثار اقتصادی آن کمک مهمی در اشاعه وترویج ارزش اخلاقی در جامعه می نماید وهدف رسالت انبیاء عظام را که براساس صدق وراستی وعدالت است، محقق می گرداند. محقق دراین نوشتاربرآن است تا آثار اقتصادی صداقت را از دیدگاه آیات و روایات بررسی کند و تأثیر آن را در اقتصاد تبیین نماید.

صداقت در لغت

واژه صداقت از ماده «صدق» به معنای راستی و راست است3 همچنین به معنای «راست گفتن ، ضد کذب»4 نیزآمده است.و در عبارت دیگری به معنای « درستی ، محبت، مودت، اخلاص ، محبت خالص، اطاعت و فرمانبرداری و وفاداری»5 آمده است. وبه عبارتی دیگر نیز به معنای مطابقت و هماهنگی گفتار با اعتقاد باطنی و نیز مخبرعنه است 6. از تعمق در مطالب بالا به این  نتیجه می رسیم که همه معانی به یک اصل واحد بر می گردد و آن مطابق واقع بودن سخن در قول و عمل و فکر می باشد .

صداقت در اصطلاح

صداقت در اصطلاح درکتابهای اخلاقی به معنی راستی گفتار و یا پندار وتعبیر بسیار جامعی است که همه شروط وآداب لازم یک سخن کامل ونمونه را در بردارد.7

نویسنده دیگر بر این باور است :صداقت یعنی کسیکه دلش با زبانش یکی است.8صاحب نظر دیگری در تعریف اصطلاحی صداقت چنین عنوان می نماید که خبر مطابق با واقع باشد، یعنی هرخبری که پیامبری می دهد چه از جانب خود وچه از جانب خدا، محال است که کذب در آن راه یابد.9 تمامی این عبارات به یک معنی بر می گردد که همان راستگویی درگفتار و عمل می باشد

کاربردهای صداقت درقرآن

 واژه «صدق» در قرآن دو نوع کاربرد دارد، صدق گفتاری وصدق رفتاری ، صدق گفتاری به معنای مطابقت کلام با واقع است. هنگامیکه می گوییم: کلامی راست است .یعنی مطابق با واقع است. حتی اگر گوینده هم به آن معتقد نباشد و آن را دروغ بپندارد . هر چند که چنین کلامی ارزش مثبت اخلاقی ندارد، چنان که اگر برعکس، به اشتباه، دروغی بگوید به گمان این که راست است، آن هم ارزش منفی ندارد؛ چرا که چنین راست و دروغی، خارج از محدوده اختیار انسان و بی ارتباط با فاعل مختار است، حال آن که در مسائل اخلاقی، همه جا ارتباط با فاعل و حسن فاعلی ملحوظ خواهد بود.

صدق عملی یا رفتاری، به معنای مطابقت اعمال و رفتار انسان، با گفتار یا اعتقاد وی می باشد؛ یعنی رفتار انسان تصدیق کننده گفتارش ویا مصداق اعتقادش باشد هر چند که سخن هم نگوید، بنابراین، صادق به کسی می گویند که اگر به چیزی معتقد است، به اقتضای اعتقادش رفتار کند و مبالغه آن «صدّیق» است.10صدق به معنای دوم آن، یعنی صدق عملی رفتاری، فراتر و گسترده تر از صدق گفتاری است و دایره آن گفتار و دیگر رفتارهای انسان را در برمی گیرد.11کوتاه سخن آنکه صدق عبارت است از هماهنگی گفتار، نیت و عمل، در نتیجه هر گونه تضاد بین این امور، انسان را از حوزه صدق خارج می کند در نتیجه صداقت اشرف صفات نفسانیه و رییس اخلاق ملکیه است.12

اقتصاد

واژه «اقتصاد » از ماده «ق،ص،د»به معنای تصمیم گیری و اراده به انجام کاری بوده13 ودر معنای عدل و میانه روی، حد وسط میان اسراف و تقتیر، استقامت وپایداری در مسیر نیز به کار رفته است.14مشتقات «قصد» در قرآن در معنای لغوی آن به کار رفته و ناظر به مفهوم جدید «اقتصاد» نیست ، چنان که خداوند : در سوره لقمان /32می فرمایند: «وَ إِذا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَي الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍکَفُورٍ؛.در این آیه کلمه(مقتصد) معنای متمایل به طریق مستقیم 15 یا میانه رو در ظلم و کفر به کار رفته است.16ودر آیه 19 سوره لقمان نیز کلمه(اقصد) به معنای اعتدال در مشی17 آمده است.

 اقتصاد در اصطلاح دانشی است که به بررسی فعالیتهای فردی واجتماعی مربوط به تولید، مبادله و مصرف کالا وخدمات می پردازد.18

 

مکتب اقتصادی اسلام

مکتب اقتصادی اسلام مجموعه ای از گزاره های دینی است که به عنوان بستر و زیر بنای نظام اقتصادی تلقی شده وغایاتی که دین در زمینه اقتصاد برای انسان ترسیم کرده است چون مفاهیمی مانند ثروت و رفاه و دیگر مفاهیم اقتصادی به انسان و تفسیری که از او ارائه می شود وجایگاه او در نظام آفرینش پیوند دارد، جهان بینی اسلامی بر نظام اقتصادی اسلام تاثیر گذار است در این میان نقش گسترده و تعیین کننده اخلاق چون «صداقت اقتصادی» در اهداف و جهت گیریهای اقتصادی جامعه ومقررات وقواعد مرتبط با آنها، مکتب اقتصادی اسلام را متمایز ساخته است. پژوهندگانی براین باورند: اسلام به عامل روحی واخلاقی در خلال روشی که برای رسیدن به هدف خود بر می گزیند، توجه فراوانی کرده وهمان گونه که نظام زکات را ابزاری در راستای تامین اجتماعی قرار داده آن را فریضه ای شرعی نیز می داند که در جهت وصول به قرب الهی و کسب پاداش اخروی قرار دارد، همچنین لزوم همبستگی اجتماعی میان مسلمانان وهمیاری متقابل بین ایشان، رقابت در حداکثرسازی سود ومنفعت مادی را کم رنگ می سازد .اقتصاد اسلامی با گزاره های اخلاقی وارزشی خود سعی در تغییر واقع و نه کشف آن دارد، از این رو علم اقتصاد در جامعه اسلامی ممکن است الگوهای متفاوتی نسبت به جوامع غیر اسلامی بیابد.18خداونددرقرآن می فرمایند:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ ؛(نسا/29) ای کسانیکه ایمان آورده اید .اموال یکدیگر را در میان خود به باطل نخورید.» طبق این آیه، هرگونه تجاوز، تقلب، غش، معاملات ربوی، معاملاتی که حد وحدود آن کاملاً مشخص نباشد، خرید وفروش اجناس که فایده منطقی وعقلانی در آن نباشد، خرید وفروش وسایل فساد و گناه، همه در تحت این قانون کلی قرار می گیرد که در جمله بعد به عنوان یک استثناء می فرماید:« إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ؛ مگر این که تصرف شما در اموال دیگران از طریق تجارتی باشد که با رضایت شما انجام گیرد.»

اسلام می گوید: مالکیت نه برای فرد است ونه برای اجتماع بلکه در واقع برای خداست، وانسانها وکیل ونماینده اویند و به همین دلیل اسلام، هم در طرز درآمد افراد نظارت می کند وهم در چگونگی مصرف آن، وبرای هر دو قیود وشروطی قائل شده است که اقتصاد اسلامی را به عنوان یک مکتب مشخص ودر برابر مکاتب دیگر قرار می دهد.

 مکارم شیرازی درتفسیرش چنین می نویسد:اگر نظام حاکم بر اقتصاد جامعه، نظام تقوا ودرستی و پاکی و تعاون و همکاری وانفاق باشد بدون شک چنین جامعه ای نیرومند وسربلند خواهد شد.اما اگر به عکس نظام استثمار وتقلب وچپاول و تجاوز وفراموش کردن دیگران باشد، چنین جامعه ای از نظر اقتصادی نیز عقب مانده خواهد بود ورشته زندگی مادی آنها نیز متلاشی می گردد.19در نتیجه در اسلام، اقتصاد از اخلاق جدا نیست، ایمان کامل واقتصاد سالم ، تامین کننده سعادت دنیا وآخرت است.

اخلاق اقتصادی از دیدگاه قرآن وحدیث

اخلاق اقتصادی بخشی از آموزه های اسلامی است. که از یکسو، مولفه های رشد و توسعه اقتصادی و رفاه عمومی را ارائه می کند، از سوی دیگر، شیوه ها وعناصر مقابله با مفاسد و سالم سازی فعالیتهای اقتصادی را می نمایاند و بستر لازم را برای رشد معنوی و سعادت ابدی انسان نیز فراهم می سازد. رشد اقتصادی در کنار سالم سازی فعالیتها ومقابله با مفاسد از یکسو وگسترش عدالت اجتماعی و برخورداری عموم مردم از رفاه نسبی از سوی دیگر، از مهم ترین دغدغه های عصر حاضر درغالب جوامع است. از کار آمد ترین ایده های اسلام در این موضوع، «آمیختن ارزشهای اخلاقی با اقتصاد» به هدف تامین رفاه مادی وسعادت اخروی انسان است. مراد از «اخلاق اقتصادی» مجموعه ای از صفات ورفتارها به منظور دستیابی به رشد اقتصادی پایدار مطلوب ، سالم سازی فعالیتهای اقتصادی مصرف وبهینه است وفردمسلمان در پرتو اعتقادات دینی، خودرا ملزم به انجام دادن یا ترک کردن آنها می داند.20 برخی از این عناصر همچون :هدفمندی و انگیزه سالم، صداقت، وجدان کاری، تخصص وتعهد، انضباط کاری، از مهمترین عناصر اخلاق اقتصادی هستند. بی تردید، هدف ارزشهای اعتقادی واخلاقی در گام نخست، بازسازی و تکامل روحی انسان و تهذیب نفس اوست. با این حال ارزشهای مبتنی بر جهان بینی دینی در صورت تحقق وعدم تحریف آن تاثیر تعیین کننده ای در پیشرفت اقتصادی افراد وجوامع دارد. مشکل اصلی اقتصاد، از منظر اسلام به خود انسان وظلم و کفران او بر می گردد ظلم او در عرصه اقتصادی به شکل توریع نابرابر ثروت  و نیز مبادلات ناسالم نمود می یابد. توزیع نابرابر ثروت و امکانات، از مهم ترین مشکلاتی است که اغلب جوامع بشری و از جمله کشور ما از آن رنج می برند. با توجه به پی آمدهای ناگوار فقر وتکاثر در ابعاد گوناگون، از جمله آثار منفی روحی واخلاقی آنها، آموزه های دینی با طرح شیوه مقابله فرهنگی بافقر وتکاثر وآثار آنها تلاش می کند تا از یکسو زمینه عدالت اقتصادی را فراهم سازد واز سوی دیگر، آثار نا مطلوب را به ویژه در عرصه اعتقادی و اخلاقی خنثی می کند. با توجه به مطالب بالا باید گفت که در قرآن، آیات بسیاری آمده که اخلاق در عرصه اقتصاد را تاکید می نماید، مخصوصاً «صداقت را».

بنابراین برای جلب اعتماد مردم، صداقت وشفافیت در همه امور خصوصاً امور اقتصادی لازم است.21

 

فصلنامه پويش، شماره11، زمستان 1396، ويژه تفسير و علوم قرآني، معاونت پژوهشي مدرسه علمي عالي الزهرا(س) گرگان

منابع

1-مهدی ،حقیقت ، صدق در قرآن وروایات، دانشکده علوم قرآنی شیراز،کارشناسی ،1385،کتابخانه سایت رضوی ،همان ،ص3

2-محمد بن علی، کراجکی، نزهه النواظر، ترجمة معدن الجواهر، ترجمه عباس قمی، اول، تهران، نشراسلامیه، بی تا،ص 134 

3-حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن ،ج6،چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360،ص213

4-مصطفی،حسینی دشتی،معارف ومعاریف،ج6،چاپ سوم،قم،انتشارت فرهنگی آراسیر،1379 ،ص664، 

5-عبدالله، طاهر خانی،فرهنگ واژگان ادبی عرفانی، چاپ سوم ، تهران، نشر ورای دانش ،1378،ص89

6-حمید، محمدی، مفردات قرآن ، چاپ اول ،قم ،نشردارالذکر،1380،ص171 ؛ 

7-سید احمد ، طیبی شبستری، همان کتاب،ص14

8-جواد، محدثی، اخلاق معاشرت، چهارم، قم، موسسه بوستان کتاب،1382،ص317

9-حسن، یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، قم، انتشارات پژوهشگده فرهنگ و اندیشه اسلامی،1377، ص33

10-محمد تقی، مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج3، قم، انتشارات موسسه آموزش وپژوهش امام خمینی(ره)، 1391،ص331           

 11-همان، ص332

12-ملااحمد ،نراقی، معراج السعاده،چاپ هفتم،تهران،نشر وحدت بخش،1389،ص484

13-حسن ،مصطفوی، همان کتاب ،ج9،ص269

14-ابوالفضل جمال الدین محمدبن مکرم ،مصری،همان کتاب، ج11،ص179-182 

15-احمدبن علی، طبرسی ،الاحتجاج،ج2محقق محمدباقرخرسان،اول،مشهد، نشرمرتضی،1403،ص375

16-محمود، زمخشری،الکشاف ،ج3،بیروت، دارالکتب العربی،1407،ص503

17-فخرالدین بن محمد علی ، الطریحی، مجمع البحرین،تصحیح سید احمدحسینی،ج3،چاپ سوم، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1416ه.ق،ص508        

  18-همان،ص243

19-مرکز فرهنگ ومعارف قرآن، دائره المعارف قرآن کریم، ج4،قم موسسه بوستان کتاب قم ،بی تا، ص123

20-ناصر،مکارم شیرازی،تفسیرنمونه،ج11،چاپ اول،تهران،دارالکتب اسلامیه،1374،ص318

21-ابوالقاسم، خوشحال، فلسفه اخلاق، چاپ اول، مشهد، انتشارات بنفشه،1380،ص40-60

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
 [ 09:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  بررسی شاخص های عرفان حقیقی و عرفان های کاذب(5) ...

“به گزارش معاونت پژوهش مدرسه علمیه عالی الزهراء (س) پنجمین نشست از سلسله نشستهای بررسی شاخص های عرفان حقیقی و عرفان های کاذب در تاریخ 28/1/97 در موسسه فرهنگی میرداماد برگزار گردید.
در این نشست آقای مزرئی به چگونگی شکل گیری سلسله ها و فرقه های صوفیه پرداخته و گفت: در دوران نخستین دو مکتب مهم وجود داشت، اولین مکتب، مکتب عراق است که شامل بغداد و بصره می شود و دومین مکتب، مکتب خراسان است که منظور از خراسان، خراسان قبل از حمله مغول که وسعتش از بسطام شروع و تا ماوراالنهر ادامه دارد می باشد که به آسیای مرکزی یا میانه مشهور است.
ایشان در ادامه گفت: شکل گیری فرقه ها ابتدا به این شکل بود که در بغداد یا در خراسان شیخی که مباحث سلوکی را انجام داده و با توجه به آیات و روایات روی یکی از گزاره ها مانند توکل یا توسل تمرکز کرده بود، گروهی از افراد به عنوان شاگرد برای آموزش و انجام مراسماتی مانند ذکر و اربعین و ورد گوشه دکان شیخ یا منزل شیخ یا در گوشه ای از مسجد دور این شیخ جمع می شدند و مراسمات سلوکی را انجام می دادند که به زاویه نشین یا گوشه نشین معروف شدند.
ایشان در ادامه گفت: در عرفان بین استاد و شاگرد رابطه مریدی و مرادی برقرار است که این رابطه یک درجه از رابطه استاد و شاگردی بالاتر است و استاد غیر از جنبه های آموزشی، به جنبه های تربیتی و پرورشی نیزمی پردازد و در طول شبانه روز مراقب شاگرد است.
ایشان در ادامه گفت: سه عامل موجب فزونی جمعیت صوفیان شد: عامل اول جاذبه هایی که در تصوف وجود داشت مانند رفتار خود صوفیان مثلا اهل ایثار و گذشت بودند. مکارم اخلاقی آنان باعث جذب شاگرد به سمت آنان شد.
عامل دوم آموزه هایی بود که در بین صوفیان مشهور بود مانند سماع. منظور از سماع همان خواندن ایات قرآن با صوت از طرف فردی در جمع صوفیان که آنان با شنیدن این آیات از حالی به حال دیگر می شدند.
ایشان در ادامه گفت: با افزایش تعداد صوفیان، شیوخ تصمیم به تاسیس خانقاه گرفتند یعنی جایی برای انجام مراسمات عرفانی. با تاسیس خانقاه مردم موقوفات زیادی برای خانقاه ها وقف کردند. با جمع شدن موقوفات برای خانقاه ها کشش برخی به سمت خانقاه افزایش یافت و از این زمان مرشدان غیر واقعی وارد خانقاه شدند و بعضی نیز ادعای دروغین کردند چون ادعای دورغین زمانی شکل می گیرد که دارای منفعتی برای فرد باشد.

موضوعات: نشست پژوهشي
 [ 08:48:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حقیقت وحی ...

 

یکی از مبانی شناخت وتفسیر قرآن کریم و حیانی بودن آن است. لغت شناسان عرب در تعریف واژه وحی دو نکته را لحاظ کرده اند:1-مخفیانه بودن2-سریع بودن در این باب گفته شده است:«وحی، تعلیم پنهانی است»همچنین آمده است «وحی »اشاره سریع است وبه همین جهت به آنچه با رمز و اشاره بیان می شود وحی می گویند .

بنابراین وحی در لغت نوعی تعلیم والقای معنا به دیگری بصورت سریع و پنهانی است . اما معنای اصطلاحی وحی عبارت است از : ارتباطی خاص میان خدا و پیامبرش که از ادراک بشری ما انسانها خارج است و از کم وکیف آن اطلاعی نداریم. آنچه در تعریف حقیقت وحی آمده است آن است که «وحی از سنخ علم حضوری، وکاملترین مراتب است که انسان با جان ودل آن را می بیند. وحی عبارت است ازمشاهده حقیقتی که آن حقیقت، مقّوم هستی انسانهاست، و انسان با علم حضوری ناب، مقدّم هستی خود را که خدا وکلام خداست می یابد.. وحی یافتن است و پیامبر وقتی وحی را می یابد، یقین دارد که یافته او وحی است.(جوادی آملی،1380:241)

همچنین در تعریف وحی آورده اند که «مراد از وحی، سماع کلام است خواه در یقظه و خواه در منام، خواه با رؤیت ملک و خواه با عدم آن».

از تعریفهای ارائه شده به دست می آید که وحی نوعی ادراک خاص است که از راه حسّ و عقل حاصل نمی شود و غیر از پیامبر کسی از آن آگاهی ندارد وپیامبر بواسطهی وحی حقایق الهی را دریافت وبرای هدایت انسانها به آنها ابلاغ می کند. همچنین پیامبر آن را الفاظ خود نمی داند ودر دریفات آن دچار خطا ویا شک و تردید نمی گردد.

 در واقع وحی ، نوعی ارتباط ویژه ای است که میان خدا و رسولانش برقرار است که منجر به دریافت دین و شریعت آسمانی گیرنده وحی از سوی خداوند می گردد.

 

منابع:

2-جوادی آملی،عبدالله، دین شناسی، قم، اسراء،1380

3-ربانی گلپایگانی، علی،عقاید استدلالی ، قم، نصایح،1382

حقیقت وحی

یکی از مبانی شناخت وتفسیر قرآن کریم و حیانی بودن آن است. لغت شناسان عرب در تعریف واژه وحی دو نکته را لحاظ کرده اند:1-مخفیانه بودن2-سریع بودن در این باب گفته شده است:«وحی، تعلیم پنهانی است»همچنین آمده است «وحی »اشاره سریع است وبه همین جهت به آنچه با رمز و اشاره بیان می شود وحی می گویند .

بنابراین وحی در لغت نوعی تعلیم والقای معنا به دیگری بصورت سریع و پنهانی است . اما معنای اصطلاحی وحی عبارت است از : ارتباطی خاص میان خدا و پیامبرش که از ادراک بشری ما انسانها خارج است و از کم وکیف آن اطلاعی نداریم. آنچه در تعریف حقیقت وحی آمده است آن است که «وحی از سنخ علم حضوری، وکاملترین مراتب است که انسان با جان ودل آن را می بیند. وحی عبارت است ازمشاهده حقیقتی که آن حقیقت، مقّوم هستی انسانهاست، و انسان با علم حضوری ناب، مقدّم هستی خود را که خدا وکلام خداست می یابد.. وحی یافتن است و پیامبر وقتی وحی را می یابد، یقین دارد که یافته او وحی است.(جوادی آملی،1380:241)

همچنین در تعریف وحی آورده اند که «مراد از وحی، سماع کلام است خواه در یقظه و خواه در منام، خواه با رؤیت ملک و خواه با عدم آن».

از تعریفهای ارائه شده به دست می آید که وحی نوعی ادراک خاص است که از راه حسّ و عقل حاصل نمی شود و غیر از پیامبر کسی از آن آگاهی ندارد وپیامبر بواسطهی وحی حقایق الهی را دریافت وبرای هدایت انسانها به آنها ابلاغ می کند. همچنین پیامبر آن را الفاظ خود نمی داند ودر دریفات آن دچار خطا ویا شک و تردید نمی گردد.

 در واقع وحی ، نوعی ارتباط ویژه ای است که میان خدا و رسولانش برقرار است که منجر به دریافت دین و شریعت آسمانی گیرنده وحی از سوی خداوند می گردد.

 

منابع:

2-جوادی آملی،عبدالله، دین شناسی، قم، اسراء،1380

3-ربانی گلپایگانی، علی،عقاید استدلالی ، قم، نصایح،1382

موضوعات: مقالات, کلامی
 [ 08:41:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت