معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








بهمن 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  رمضان، ماه خدا ...

 

 خلاصه کتاب حکمت عبادات حضرت آیت الله جوادی آملی از ص ۱۴۳، ۱۶۲

علی بن موسی (سلام‌الله‌علیه) از پدران گرامشان از علی (علیه‌السلام) نقل فرموده که روزی رسول خدا خطبه‌ای ایراد کرده فرمودند: «أیّها الناس قد أقبل إلیکم شهر الله»[۱] ماه خدا به شما روی کرد. چون در این ماه «صوم الله» مطرح است، و روزه مال خداست و این ماه، ماه روزه است، ماه مبارک رمضان را «شهرالله» می‌نامند. چنان که ماه رجب «شهر ولایت» و ماه شعبان «شهر نبوّت و رسالت» است. از این رو در دعاهای ماه رجب از خداوند متعال توفیق عبادت در ماه مبارک رمضان را مسئلت می‌شود تا زمینهٴ آن از ماه رجب مهیّا و فراهم شود و تا انسان مقدماتی را طی نکند، نمی‌تواند به عظمت ماه مبارک رمضان راه یابد.
در روایتی فرموده‌اند: نگویید رمضان آمد، رمضان رفت، بگویید: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت؛ زیرا رمضان اسمی از اسمای مبارک خدای سبحان است .[۲] شهر رمضان در حقیقت «شهرالله» است. اگر انسان در شهرالله، به لقاء الله نرسد، به باطن روزه نرسیده، بلکه روزه‌ای در سطح طبیعت گرفته است، پاداشی هم که به او می‌رسد جر همان سطح خواهد بود.
فرمود: ماه خدا همراه با برکت، رحمت و مغفرت به شما روی کرده است: «بالبرَکَة والرّحمة والمغفرة» مواظب باشید به استقبالش بروید و آماده باشید تا آن را درست درک کنید.
«برکت» خیر مستدام و ماندنی است. گودالهایی که در بیابان آب در آن جمع می‌شود و می‌ماند، «برکه» می‌گویند. این ماه همراه با برکت و رحمت و مغفرت است. رحمت و مغفرت تنها آمرزش از گناهان نیست؛ آن درجات عالیه را هم خدای سبحان رحمت می‌نامد. البته رحمت خاصه مخصوص مؤمنان است: ﴿إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ المُحْسِنِینَ﴾[۳] . تحصیل این نوع رحمت، در ماه مبارک رمضان آسان است.
در ادامه فرمود: «شهرٌ هو عند الله أفضل الشهور» این ماه از دیگر ماهها افضل و برتر است. وخدا فضیلت آن را تعیین فرموده است. همان‌طور که انسان با تقوا و پرهیزکار پیش خدا گرامی‌تر است، ماهی که برکت و رحمت و مغفرت آن بیشتر باشد برتر است.
ماه مبارک رمضان دو دستور دارد:
۱ـ عمومی: که انسان تمام ماه مبارک رمضان را به عنوان یک واحد بداند و برای آن نیّت کند؛ یعنی در شب اول ماه مبارک رمضان می‌توان قصد کند که تا آخر ماه روزه بگیرد.
۲ـ خصوصی که هر روز هم دارای تکلیف مستقل و جدایی است. «وأیّامه أفضل الأیام ولیالیه أفضل اللّیالی» تمام روزهای ماه مبارک رمضان از تمام ایّام سال افضل است و تمام شبهای ماه مبارک رمضان، از تمام شبها و لیالی سال برتر است. «وساعاته أفضل الساعات» ساعات یعنی چند لحظه؛ لحظات آن بهترین لحظه‌هاست.
این جمله که فرمود: شهرالله به شما رو کرده، مناسب با حدیث شریف «الصّوم لی» است. اگر روزه مال خداست پس این ماه هم ماه خدا و «شهرالله» است. و به همان نسبت تنها «الصّوم لی» نخواهد بود؛ دعاهای سحر هم «لله» است؛ آن عبادتهای دیگر هم «لله» است؛ چون این شهر «شهرالله» است. اگر این ماه، ماه خداست، تمام آنچه که در این ماه انام می‌گیرد، خواه دعاهای شب و سحر، و خواه عبادات روز و روزه همه «لله» است.
ماه رمضان و تخلّق به اخلاق الهی
فرمود: «هو شهرٌ دُعیتم فیه إلی ضیافة الله» در این ماه شما مهمان خدا هستید. میهمان باید کاری کند که صاحب خانه می‌کند. روزه‌دار، میهمان خدایی است که «یُطعِمُ ولایُطَعم»[۴] اطعام می کند ولی خود اطعام نمی‌شود؛ پس او هم می‌تواند «یُطعِمُ ولایُطَعم» باشد. اگر خدای سبحان می‌بخشد و نمی‌گیرد، انسان هم بایستی در این ماه خویی پیدا کند که بخشد و نگیرد؛ چون هیچ دستی بهتر از دست بخشنده و هیچ دستی هم بدتر از دست بگیر نیست. خوی گدامنشی را خداوند نا پسند دارد و خوی بخشش را می‌پذیرد. اگر کسی تلاش و کوشش کرد که دیگران در کنار سفرهٴ او به بهشت بروند، دست او دست بخشنده است و اگر کسی تلاش کرد که به برکت دیگران به بهشت برود، او دست گیرنده دارد.
یکی از کلمات بلندی که قبل از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) کسی نگفته است این است که : «الید العُلیا خیرٌ من الید السُفلی» .[۵] دست بالایی بهتر از دست زیرین است؛ زیرا انسانی که می‌بخشد دستش بالاست، وقتی می‌گیرد دستش پایین است.
در ضمن دعاهای شبهای ماه مبارک رمضان، داشتن چنین روحی بلند را به انسان توصیه می‌کنند که به خدا عرض کنید: «خدایا تو که دینت را حفظ می‌کنی و ممکن نیست دست از آن برداری، توفیق بده تا دین تو به دست من زنده شود» نه اینکه دیگران دین تو را زنده کنند و من کنار سفرهٴ دین بنشینم. بگذار، نماز و روزه به دست من و با خون من زنده شود که دیگران میهمان من باشند؛ نه اینکه دیگران بجنگند و خون بدهند و دین را احیا کنند و من نماز بخوانم و روزه بگیرم. «واجعلنی ممّن تنتصر به لدینک ولا تستبدل بی غیری» .[۶]
خدای سبحان عده‌ای را تهدید کرده می‌فرماید: من از دینم حمایت می‌کنم و دست از آن بر نمی‌دارم، شما توفیق اجرای این فیض را نیافتی به دست دیگری انجام خواهم داد: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ .[۷] چنین نیست که اگر دیگران در برابر اسرام صف بستند خداوند دست از اسلام بکشد به طور یقین خدا دینش را حفظ می‌کند. حال اگر حفظ دین با شما ممکن نشد، و خلوص را از دست دادید، شما را می‌برد و دیگران را جای شما می‌آورد.
براساس این تهدید و تعلیم قرآن کریم است که فرموده‌اند: در شبهای ماه مبارک رمضان بگویید: خدایا تو که دینت را حفظ می‌کنی، این توفیق را بده که دین تو به دست من حفظ و زنده شود. این را دست بخشنده و همّت بلند می‌گویند.
در دعاهای این ماه صاحب‌خانه را به ما معرفی کرده‌اند که: «وهو یُطعِم ولا یُطعَم ویُجیر ولا یُجار علیه»[۸] یا: «یُهلک ملوکاً ویَستخلف آخرین»[۹] . سپس مبه ما گفته‌اند که شما میهمان چنین خدایی هستید.
ماه رمضان و کرامت طلبی
نیز فرمود: شما در این ماه، کرامت بخواهید؛ زیرا خداوند آبروی انسان کریم را نمی‌ریزد و همیشه آن را حفظ می‌کند. کرامت وصف خاصّ فرشتگان است. فرشتگان، بندگان مکرّمند ،[۱۰] شما هم در کنار سفرهٴ کرامت دعوت شده‌اید؛ سعی کنید، کریم بشوید.
کرامت، یعنی نزاهت از پستی و فرومایگی؛ همهٴ دستورات اسلام به انسان روح کرامت می‌بخشد چون از ناحیه خدای کریم آمده است. علی (علیه‌السلام) می‌فرماید: «من وجد ماءً وتراباً ثم افتقر فأبعده الله»[۱۱] ملت یا فردی که آب و خاک به اندازه کافی داشته باشد و محتاج دیگران شود خدا او را دور کند! این سخن دعوت به تولید و پرهیز از بیکاری است، حضرت، فرد یا گروه بیکار را نفرین می‌کند و به افراد، روحیه کرامت می‌بخشد.
باز در نهج‌البلاغه به طور منطقی استدلال می‌کند که:
۱ـ آیا خدا پیامبرش را گرامی داشته یا نه؟ عزیزترین بندگان نزد خدا پیامبر است و هیچ کرامت و عزّت و حرمتی نبود جزء آن که خدای سبحان به پیامبرش عنایت کرد.
۲ـ زندگی پیامبر بسیار ساده بود و بارها ایشان گرسنه می‌خوابیدند، چه در شعب ابی طالب و چه در جای دیگر؛ و اگر مالی از خدیجه (سلام‌الله‌علیها) رسید در راه تقویت اسلام هزینه شد و خود حضرت مصرف شخصی نکردند.
۳ـ یا باید مال و ثروت داشتن کمال و شرافت باشد پس باید گفت خدا پیامبرش را تحقیر کرده که به او ثروتی نبخشیده است و این صحیح نیست. پس بدانید خدا کسی را که با مال او را سرگرم کند اهانت کرده است ،[۱۲] او را با مال سرگرم می‌کند که دیگر سراغ معارف نیاید.
این تحلیل با آنچه در سوره «فجر» آمده منافات ندارد چون در این سوره می‌فرماید: کسی که مال دارد خیال نکند کریم است و آن کس هم کهندارد تصور نکند حقیر است، نفرمود کسی که مال دارد حقیر نیست؛ و حاصل آنچه در نهج‌البلاغه آمده این است که: هر کس را خدا به مال سرگرم کند تمام عمرش به صرّافی می‌گذرد، او بداند که از عنایت خدا دور شده است.
کرامت، در محدوده اعتباریات دنیایی نیست، هر چه طعم دنیا می‌دهد نه تنها مایه کرامت نیست بلکه موجب دنائت است.
ظاهراً این بیان از امام سجاد (علیه‌السلام) است که فرمود: در قرآن وقتی سخن از علم و معرفت و توحید باشد صاحبان این نعمتها را با فرشتگان ذکر می‌کند و آنگاه که سخن از خوردن و پوشیدن و… است صاحبان آنها را با حیوانات می‌آورد مثلاً دربارهٴ گروه اول می‌فرماید: ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا العِلْمِ﴾[۱۳] خدا به وحدانیت شهادت می‌دهد فرشتگان و علمای اهل توحید نیز به وحدانیت شهادت می‌دهند. در این جا علما و دانشمندان را در کنار فرشتگان ذکر کرده است.
اما وقتی سخن از مادیات است می‌فرماید: ما دستور دادیم آفتاب بتابد، باران ببارد تا باغ شما سرسبز و خرم گردد ﴿مَتَاعاً لَّکُمْ وَلأَنْعَامِکُم﴾[۱۴] برای شما و دامهای شما! یا می‌فرماید: ﴿کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُم﴾[۱۵] خودتان بخورید، دامهایتان را نیز بچرانید!
اگر انسان بیش ازمقداری که برای حفظ آبرو نیاز است عمر خود را صرف دنیا کند ضرر کرده و برای او وبال است. اسلام از طرفی می‌گوید: دل به دنیا مبند و از طرفی دیگر می‌فرماید: کریمانه زندگی کن، برای کرامت جامعه اسلامی تولید داشته باشد و برای سربلندی خود و جامعه اسلامی تلاش و کوشش کن، دیگران را نیز از دسترنج خود بر خوردار ساز/
علی (علیه‌السلام) پس از آن که به زحمت کندوکاو کرد تا توانست قنات یا چاهی را به جریان بیندازد صیغهٴ وقف را جاری ساخت و فرمود: «هذه صدقة» .[۱۶]
قبول عمل و پذیرش صالح
حضرت در ادامه خطبه شعبانیه می‌فرماید: «أنفاسکم فیه تسبیح» نفسهای شما در این ماه خود تسبیح است، هر نفسی که می‌کشید مثل آ ن است که گفته باشید «سُبوح قُدوس».
«ونومکُم فیه عِبادة» خوابتان در این ماه عبادت است. «وأعمالکم فیه مقبوله» کارهای جزئی را که انجام می‌دهید خدا قبول می‌کند. قبولی عمل مقدمه است برای اینکه خداوند خود انسان را قبول فرماید. لذا در قرآن کریم دو نمونه تعبیر دارد:
۱ـ اینکه خداوند عمل عده‌ای را قبول می‌کند.
۲ـ خدا عده‌ای را قبول می‌کند، نه اینکه فقط عمل آنان قبول شود. چون گروهی عمل صالح دارند و گروهی، خود صالح هستند. آنان که جزء ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[۱۷] هستند، یعنی کارهای خوب دارند، ولی هنوز به آن مقام نرسیدند که ذات و گوهرشان خوب بشود. احیاناً ممکن است در معرض خطر باشند.
اما دستهٴ دوم، جزء «صالحین» هستند، مثل ابراهیم خلیل (سلام‌الله‌علیه) که قرآن در شأن اومی‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ﴾[۱۸] صالح یعنی کسی که گوهر ذاتش شایسته شده است. اینها را خدا قبول می‌کند.
تعبیر قرآن دربارهٴ حضرت مریم (علیها‌السلام) این است. ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً﴾[۱۹] خداوند کریم مریم را قبول کرد. نه این که فقط عبادتها و نماز و روزه‌اش را قبول کند، چون نماز و روزهٴ دیگران را هم قبول می‌کند؛ بلکه گوهر ذات افراد کریم را خدا قبول می‌کند و قبولی عمل، طلیعه‌ای است برای اینکه انسان به جایی برسد، تا ذاتش مقبول چون ماه مبارک رمضان از عظمت خاصی برخوردار است، حضرت در ماه شعبان می‌فرماید: خودتان را آماده کرده و از خدا بخواهید تا ماه رمضان را با برکت و رحمت و مغفرتی که می‌آید، ادراک کنید:
«فاسألوا الله ربّکم بنیّاتٍ صادقةٍ وقلوبٍ طاهرةٍ أن یُوفّقکم لصیامه وتلاوة کتابه. فإنّ الشقیّ من حرم غفران الله عزّوجلّ فی هذا الشهر العظیم. واذکروا بجوعکم وعَطَشکم فیه جوع یوم القیامة وعطشه»[۲۰] با نیّتها و دلهایی پاک از خداوند طلب توفیق برای روزه و تلاوت قرآن نمایید. کسی که از مغفرت خداوند محروم بماند، در حقیقت شقاوتش کامل است. به یاد تشنگی و گرسنگی قیامت باشید.
در بعضی از روایات فضیلت روزه، آمده است: «روزه بگیرید، تا گرسنه شوید و درد گرسنگان را بچشید»[۲۱] . این به زبان ما سخن گفتن، و از قدمهای اولیه است و گرنه چرا باید بگذاریم کسی گرسنه باشد و خودمان همیشه سیر باشیم؟ در قیامت عدّه‌ای واقعاً گرنه هستند، غذا می‌خورند ولی هرگز سیر نمی‌شوند، همان‌طور که در دنیا هرگز سیر نمی‌شدند. چون حسّ آز و طمع تمام شدنی نیست، در آخرت هم به صورت ﴿هَلْ مِن مَزِیدٍ﴾[۲۲] ظهور می‌کند. فرمود: شما به فکر گرسنگی و تشنگی قیامت باشید نه به فکر گرسنگی و تشنگی دیگران، آن را که باید در قدمهای اولیه تأمین کرد.
موقعیت شیطان در ماه رمضان
یکی از مشکلات در زندگی بشر، به ویژه مؤمنان، وسوسه‌های شیطان است. در این زمینه فرمود: «والشیاطین مغلولة» شیطانها در این ماه در زنجیرند و تنها پارس می‌کنند؛ اما کسی را نمی‌گزند. شیطان موجودی است که به اذن خدای سبحان وسوسه می‌کند. وسوسهٴ شیطان نعمت و رحمت است؛ چون هر کسی به جایی رسید، در اثر مبارزهٴ با وسوسه، در میدان جهاد اکبر بود که پیروز شد. اگر وسوسه نباشد و راه برای گناه باز نباشد، راه اطاعت یک طرفه است و اطاعت ضروری می‌شود و اگر اطاعت ضروری شد دیگر جا برای ضرورت وحی و رسالت و تکلیف و دین نخواهد بود. عالمی که در آن گناه نباشد، عالم دین و تکلیف و امر ونهی و مانند آن نیست.
شیطان در حدّ وسوسه مأموریت دارد که پارس کند، آنکه آشناست به این پارس اعتنا نمی‌کند، راه را طی کرده و به مقصد می‌رسد. اما بیگانه بیراهه می‌رود و به دام شیطان می‌افتد. شیطان پارس را به گزیده تبدیل می‌کند و از آن به بعد می‌گزد. البته شیطان تحت ولایت خدای سبحان است؛ بدون اذن خدا کاری نمی‌کند و در قیامت صریحاً می‌گوید: ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾[۲۳] امروز نه من به داد شما می‌رسم نه شما به داد من می‌رسید. من بر شما مسلط نبودم؛ فقط شما را دعوت کردم، خودتان آمدید. ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُم﴾[۲۴] خدا وعدهٴ حق داد و من وعدهٴ فریب. وعدهٴ حق را نپذیرفتید و وعدهٴ آمیخته به فریب من را پذیرفتید؛ پس من سلطه‌ای بر شما ندارم.
اگر کشی وعدهٴ الهی را عمداّ پشت سر گذاشت و به دنبال فریب شیطان رفت، خدای سبحان به او مهلت می‌دهد. اگر از این مهلت استفاده نکرد، از آن به بعد شیطان را بر او مسلّط می‌کند. لذا به عنوان کیفر فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[۲۵] ما شیطانها را بر کفار مسلط کردیم تا سخت آنها را آزار دهند (و از سعادت ابد محرومشان سازند. در جای دیگر فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾[۲۶] آنها که مؤمن نیستند، تحت ولایت شیطانند. وخدای سبحان شیطان را مانند کلب مُعلّم (سگ دست‌آموز) بر آنها مسلط کرد. این سگ تربیت شده در ماه مبارک رمضان بسته است. عملاً کاری نکنید که باز شود. او فقط از دور پارس می‌کند، مبادا با دست خود زنجیرش را باز کنید؛ کن خدای سبحان او را بر شما مسلط کند.
در اینجا سؤالی است که اگر ملائکه گناه نمی‌کنند، پس شیطان چگونه گناه کرد؟ جواب این است که شیطان از جن است و در بین فرشتگان بود ولی فرشته نبود. قرآن کریم، درباره شیطان می‌فرماید: ﴿کَانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾[۲۷] . شیطان، خود به داوند گفت: مرا از آتش خلق کردی، خدا هم او را تکذیب نکرد. و اصل اینکه جنّ از آتش خلق شده در قرآن کریم مورد تأیید است .[۲۸]
فرشته معصیت نمی‌کند. وجن، گاهی اطاعت دارد و گاهی عصیان. لذا فرمود: «والشیاطینُ مغلولة فاسألوا ربّکم أن لا یُسلّطها علیکم». از خدا مسئلت کنید تا شیطان را بر شما مسلّط نکند. اگر خدا بخواهد شیطان را مسلط کند او را به وسیله ابزار درونی و خاطرات نفسانی بر ما مسلّط می‌کند. قوای نفسانی ما را ابزار دست شیطان قرار می‌دهد
پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ اربعین شیخ بهایی، ص۱۷۹، ح۹/
۲ ـ تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۱۶۶/ در وجه تسمیه رمضان ر.ک: مجمع البحرین، ج۲، ص۲۲۳، (رمض».
۳ ـ سورة اعراف، آیة ۵۶/
۴ ـ امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: هنگام غذا خوردن نام خدا را ببر، آنگاه که دست کشیدی بگو: «الحمد لله الذی یُطعِم ولا یُطعَم» (کافی، ج۶، ص۲۹۴)..
۵ ـ الکافی، ج۴، ص۱۱/
۶ ـ مفاتیح الجنان، اعمال شبهای ماه رمضان، دعای سیزدهم.
۷ ـ سورة محمد، آیة ۳۸/
۸ ـ بحارالانوار، ج۶۳، ص۳۸۱/
۹ ـ از فقرات دعای افتتاح.
۱۰ ـ ﴿… بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ سورهٴ انبیاء، آیات ۲۶ و ۲۷/
۱۱ ـ بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۶۵/
۱۲ ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۶۰/
۱۳ ـ سورة آل‌عمران، آیة ۱۸/
۱۴ ـ سورة نازعات، آیة ۳۳/
۱۵ ـ سورة طه، آیة ۵۴/
۱۶ ـ الکافی، ج۷، ص۴۹/
۱۷ ـ سورة بقره، آیة ۲۵/
۱۸ ـ سورة نحل، آیة ۱۲۲/
۱۹ ـ سورة آل‌عمران، آیة ۳۷/
۲۰ ـ اربعین شیخ بهایی، ص۱۷۹، ح۹/
۲۱ ـ ر . ک: من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۷۳/
۲۲ ـ سورة ق، آیة ۳۰/
۲۳ ـ سورة ابراهیم، آیة ۲۲/
۲۴ ـ همان.
۲۵ ـ سورة مریم، آیة ۸۳/
۲۶ ـ سورة اعراف، آیة ۲۷/
۲۷ ـ سورة کهف، آیة ۵۰/
۲۸ ـ ﴿وَالجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ﴾(سورهٴ حجر، آیهٴ ۲۷) جمع جنّ «جنّه» است نه أجنّه. أجنّه جمع جنین است نه جن. ﴿وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُم﴾(سورهٴ نجم، آیهٴ ۳۲)، یعنی شما جنینهایی بودید در شکم مادرانتان.

منبع: مجله الکترونیکی اسراء 1388 شماره 4

http://ensani.ir/fa/article/29622

موضوعات: بروشور, خلاصه کتاب
[یکشنبه 1399-02-14] [ 11:14:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مبانی هنری قصه های قرآنی(قسمت اول) ...

هرچند داستان و رمان، در مفهوم جدید آن، تاریخی بس کوتاه دارد، اما پیشینه قصه و قصه گویی، در معنا وسیع آن، در درازای تاریخ ناپیداست و بدرستی نمی توان گفت نخستین قصه را چه کسی پرداخته است. اگر درست بنگریم، قصه همواره حضوری پیدا و پنهان در زندگی روز مره ما داشته و دارد و تاریخ فرهنگ و تمدن بشری بدون یادکردی از این مقوله، ناتمام می نماید. شاید از همین روست که ادیان الهی و کتب آسمانی غالبا پیام خویش را در مایه ای از قصه و حکایت بیان می داشته اند و بر تأمل و عبرت آموزی از سرگذشت پیشینیان تاکید می کردند. اصرار قرآن بر قصه گویی و قصه خوانی هر خواننده ای را به وجد و شگفتی وا می دارد. انسان از خود می پرسد مگر قصه چیست و چه می کند که آفریدگار هستی در آخرین پیام به آفریده خویش این چنین قصه می گوید و او را به تأمل در قصه ها فرا می خواند. پاسخ این پرسش را باید در مفهوم و معنای  «قصه» در قرآن  و «شیوه قصه نویسی قرآن» جستجو کرد. این ابهام و تردید بیشتر از آن روست که ما با انگاره ها خویش به سراغ قصه های قرآن رفته ایم و هرگز نپرسیده ایم که قرآن، خود، از قصه های خویش چه می گوید.

واژه قصه در قرآن

«قصه» در لغت یعنی تعقیب و دنبال کردن1 در قرآن کریم می خوانیم: «و قالت لاخته قصیه فبصرت به عن جنب و هم لا یشعرون»2. و به خواهر او گفت: از پی وی برو. و زن بی آن که آنان در یابند از دور به او می نگریست.

پیوند «قصه قرآنی» با معنای لغوی آن

قصه گویی قرآن با همین معنای لغوی پیوند دارد. زیرا پی گرفتن وقایعی است که در گذشته رخ داده اند.ولی مفهوم قصه در قرآن منحصر به لفظ «قصص» و مشقات «قصّ» نیست بلکه هرگاه وقایعی که در گذشته دور رخ داده اند در قرآن با تعبیر «أنباء» از آنها یاد شده است؛ مانند: نحن نقص علیک نباهم بالحق»3 ما قضیه آنان را بر تو بدرستی حکایت خواهیم کرد.

و هرگاه در مورد وقایع نزدیک یا آنچه باید نزدیک تلقی شود، تعبیر «اخبار» به کار رفته است4. مانند: «یومئذ تحدث اخبارها»5. آن هنگام زمین، مردم را به حوادث بزرگ خویش آگاه می سازد.

حتی حوادث اتفاق افتاده در زمان پیامبر (ص) که در قرآن مجید به بیان آنها پرداخته شده است مانند واقعه بدر، احد، بیعت رضوان و صلح حدیبیه، جزء قصه های قرآنی بشمار می آید.6

مراد از قصه قرآنی

درباره تعریف «قصه قرآنی» نظرهای مختلفی وجود دارد؛ برخی معتقدند: تنها آن بخش از خبرهای قرآنی را قصه می نامند که هم عناصر هنری قصه را دارند، و هم در آن ها به نحو قابل توجهی داستان سرایی شده است، بنابراین نظریه، داستان «اصحاب فیل» به خاطر کوتاهی آن قصه قرآنی شمرده نمی شود.7

برخی دیگر معتقدند، آن خبرهای قرآنی را قصه قرآنی می نامند که درباره اقوام پیشین باشد، بنا بر این نظریه، بیان وقایع عصر پیامبر (ص) در قرآن «قصه قرآنی» نمی باشد.8

عده ای دیگر، آن خبرهایی از قرآن را قصه ی قرآنی می نامند که علاوه بر اخبار گذشتگان شامل حوادث اتفاق افتاده در زمان پیامبر(ص) هم می باشد.9

این اختلاف نظرها موجب شده است تا برخی، یک چهارم قرآن را داستانهای قرآنی بدانند10. و برخی تعداد داستانهای قرآنی را به حدود 116 قصه برسانند.11

با توجه به معنای لغوی قصه و شناخت از کارکرد قصه در قرآن، به نظر می رسد حجم قصه با تعداد عناصرآن، ملاک مناسبی برای تعیین قلمرو قصه های قرآن نیست. ملاک اصلی در تعیین این قلمرو، طرح پیگیرانه و هدفمندانه ماجرا است. اگر قرآن ماجرایی رخ داده در زمان گذشته را به همراه با نوعی پی گیری و توالی روایت کرده باشد، به گونه ای که احساس کنیم آن ماجرا به خودی خود، مورد نظر قرآن است و یکی از کارکردهای قصه قرآنی را دارد می توان آن را از قصه های قرآنی به شمار آورد. به بیان دیگر، اگر قرآن فقط درباره یک ماجرا یا وجود یک شخصیت یا گفت و گو گزارش دهد و به خودی خود آن را مورد پرداخت هرچند کوتاه قرار ندهد، نمی توان آن را قصه نامید. مانند (غلبت الروم). اما آنگاه که چنین ملاکی احراز شود، حتی اگر عبارات کوتاه باشد، می توان آن را قصه دانست، مانند قصه اصحاب فیل.12

اسلوب قصه های قرآنی

1-هنری بودن قصه های قرآنی

با آنکه قصه های قرآنی بازگوینده حقایق مسلم تاریخی اند، هرگز نمی توان گفت قصه گویی در قرآن برابر است با نقل وقایع تاریخی به طور مطلق و محض. ویژگی فنی قصه های قرآن، تاریخ نگاری و قصه گویی را در قرآن ممتاز می کند که عبارت است از اعجاز و نیز القای نظمی خاص به واقعیت های برگزیده تاریخ، به گونه ای که خواننده احساس می کند رویدادها و آدمها نزد او حضور دارند و با او سخن می گویند و اگر چنین نباشد فایده اصلی قصه گویی قرآن، یعنی عبرت گیری و موعظه یابی حاصل نمی شود. قصه های قرآنی، تصویر سازی هنری یکی از شخصیت ها، رویدادها و گفت و گوهاست؛ تصویرهایی از نبرد همیشگی خیر و شر در جان انسان و میان او با نبردهای شیطانی13 و از لحاظ نقطه آغاز، نقطه فرجام و زمینه سازی برای روایت قصه، قصص قرآن از یکدیگر ممتازند و همین تنوع اسلوبی نشان می دهد که عرضه هنری قصه، به خودی خود، مورد عنایت قرآن بوده است.14

قصه های قرانی به نماها و پلان های مختلفی تقسیم می شود و میان آنها شکاف های خالی و ناگفته باقی می ماند تا فرصت تصویر گیری و قرینه سازی را به خواننده بدهد و او بتواند سیاق رویدادها را در پلان های بعدی در ذهن ترسیم کند.15 انتخاب قطعه های خاص زمانی و مکانی در قصه قرآنی با دقت کافی صورت پذیرفته است.16 ایجاز اعجازین قصه های قرآن گذشته از جنبه بلاغی و واژگانی، بیشتر مربوط به دقت در گزینش صحنه های مؤثر در روال قصه و کنار نهادن بخش های زاید است. برترین نمونه های این تدوین در قصه های یوسف، سلیمان، مریم، ملکه سبا و اصحاب کهف به چشم می خورند.17

2-نوع روایت قصه های قرآن

در روایت قصه های تاریخی، دو اسلوب عمده یافت می شوند: 1-روایت غیابی. 2- روایت حضوری.

در اسلوب غیابی، گوینده قصه، روایت کننده حوادث است و با نحوه بیان خود نشان می دهد که فقط گزارشگر اخبار و اقوال است. از این رو در اسلوب غیابی، معمولاً «گفت» تکرار می شود. در اسلوب حضوری، قصه سَرا، شخصاً حضور دارد و اشخاصِ قصه را در محضر مخاطب خلق می کند تا خود به روایت قصه بپردازد. به همین دلیل معمولاً کلمه «گفت» در این اسلوب بکار نمی رود. قرآن در قصه گویی اسلوب غیابی را برگزیده است. در این اسلوب، مخاطب همواره توجه می یابد که با رویدادهایی رو به روست که شخصیت هایشان نقش تاریخی خود را طی کرده اند و اکنون دارای حضور عینی نیستند. البته در همین حال که نسبت به ما غایبند، دارای نوعی حضور پنهانی و جاری در قصه اند. سبب گزینش این اسلوب آن است که قرآن می خواهد صادقانه ترین و امانت دارترین شیوه را در بیان قصه هایش به کار گیرد و راه را بر هرگونه وهم و خیال بربندد.18 «وبالحق انزلناه و بالحق نزل».19 این قرآن را به حق نازل کرده ایم؛ و به حق نازل شده است.

3- واقع گرایی پویا در قصه های قرآنی

قرآن در نقل واقعیات، شیوه بازتابشِ واقعیت ها را در پیش گرفته است، اما نه به گونه ای جامد و بی روح؛ بلکه بازتابشی که در عین صفا ونابی، سکت را گویا، جامد را پویا و عمق حقایق را روشن می سازد. مانند قصه داوود که در آیات، نخست، اشاره ای است پنهان به این که داوود کاری کرده بوده است که بر پیامبران روا نیست. اما در این آیات، به آن کار پرداخته نمی شود، زیرا در این قصه از نقل آن غرضی حاصل نمی گردد. آنگاه، به نقل یک واقعه، همانگونه که هر چشمی آن را می بیند، می پردازد(حسینی، مبانی هنری قصه­های قرانی: 47)

4- نظم قصه های قرآنی

نظم قرآن، خود یکی از معجزات الاهی و دارای نیرویی اعجازین است. درست است که حوادث، اشخاص و اشیا در قصه های قرآن، همه واقعی اند؛ اما کنارهم دیدن آنها با روش بشری صورت نپذیرفته است. نظم حاکم بر این قصه ها رنگ آسمانی دارد و از توان بشر بیرون است. به همین دلیل، صاحبان افکار و آرای گوناگون، اگر هنرشناس و گوهرسنج باشند، نزد شکوه و جلال قصه های قرآن سرخم می کنند. به این ترتیب، دو گونه معجزه در قصه های قرآن راه دارد: یکی حوادث و صحنه های اعجازین و دیگری نظم و اسلوب اعجاز آسای قرآنی.

5- شبهه زدایی در قصه های قرآنی

قرآن در قصه های خویش، ادعاها و شبهه ها و گفته های حق ستیزان و باطل گرایان را نقل می کند. اما به دلیل پایبندی به اصول دعوت اسلامی، هرگز از این شبهه ها بی پاسخ نمی گذرد و اجازه نمی دهد که مخاطب دچار اشتباه و سوء برداشت گردد. زدودن شبهه ها معمولاً با دو روش صورت می پذیرد: یکی جاری ساختن حق بر زبان طرف حق گرای قصه؛ و دیگری ورود قرآن به صورت مستقیم و ارائه حقیقت در قالب نوعی پی نوشت21 به عنوان نمونه در سوره فرقان آیه 4 وقتی قرآن ادعای کافران قریش در مورد خود را بازگو می کند نادرستی و ظالمانه بودن آن ادعا را به صراحت اعلان می دارد.

در فصلنامه بعدی به بررسی رمز و راز تکرار در قصه های قرآن خواهیم پرداخت.

پی نوشت ها:

1-راغب اصفهانی، مفردات، ترجمه مصطفی رحیمی نیا، تهران: سبحان، 1386، ص 361.

2- سوره قصص، آیه 11

3- سوره کهف، آیه 13

4-سید ابوالقاسم حسینی، مبانی هنری قصه های قرآن، قم: دارالثقلین، 1378، ص32.

5- سوره زلزال، آیه 4

6- عبد ربه، عبدالحافظ، بحوثفی قصص القرآن، ص44-48

7- مأمون فریز جرار، خصائص القصه السلامیه، ص60-63، دارالمناره، جده، 1988.

8- سید ابوالقاسم حسینی، همان، ص32و 36.

9- عبد ربه، عبدالحافظ، بحوثفی قصص القرآن، ص44-48

10- فضل حسن عباس، القصص القرآنی ایجاوه و نفحاته، اردن، 1992، ص10

11- ابواسحاق نیشابوری، قصص الانبیاء، تهران، ترجمه و نشر کتاب، ص102

12 - سید ابوالقاسم حسینی، همان، ص37.

13- عبدالکریم خطیب، القصص القرآن فی منظومه و مفهومه، ص77

14- سید قطب، التصویر الفنی فی القرآن،ص162-168. 

15- همان، ص187-188

16- ثروت اباضه: السرد القصصی فی القرآن الکریم، ص 9-11.

17- سید قطب: فی ضلال القرآن، ج4، ص1951

18- ابوالقاسم حسینی، همان، ص44.

19- سوره اسراء، آیه 105

20- سوره صف آیه 24.

21- سید ابوالقاسم حسینی، همان ص51.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, خلاصه کتاب
[شنبه 1396-10-09] [ 08:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم