معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  معنا شناسی «معصیت» در قرآن کریم (قسمت دوم) ...

واژگان متضاد «معصیت» در قران:

ترکیب «عَصاني» درآیه 36 سوره ابراهیم(رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثيراً مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَني‏ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصاني‏ فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ) آمده که تقابل دومفهوم تبعیت (تَبِعَني) وعصیان (عَصاني) در این آیه کاملاً مشهوداست، طبری آن را به مخالفت با اوامر و نپذیرفتن دعوت پیامبر(ص) تفسیرنموده­است. (1412ق: 13/151) ابن عطیّهآن را کفر می­داند؛ چون در تقابل با «تَبِعَني» است که نشانه­ ایمان می­باشد. (1422ق: 3/341) علامه طباطبایی نیز به تقابل دو مفهوم تبعیّت وعصیان اشاره­ دارد. (1417ق: 12/71) قرطبی و ابن­کثیر در تفسیر «عَصَوْني» در آیه­ 21 سوره­ نوح(قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْني‏ وَ اتَّبَعُوا…) به تبعیّت نکردن از دستورات پیامبر (حضرت نوح(ع)) و تکذیب وی توسط قوم ایشان اشاره دارد. در این آیه نیز تقابل این واژه با مفهوم تبعیّت (اتَّبَعُوا)، معنای نافرمانی را تقویت می­سازد. (قرطبی، 18/306؛ ابن­کثیر، 1419ق: 8/248)تقابل این دودسته ازافعال، درآیه­ی93سوره­ی طه نیزکاملاًمشهود است. تقابل دو مفهوم تبعیّت و عصیان به این موضوع دلالت دارد که منظور مطلق گناه نیست؛ بلکه کاربرد این واژه در مطلق نافرمانی است.درآیه­ی شش سوره­ی تحریم جهت تکمیل عبارت« لا يَعْصُونَ‏ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ»خداوند متعال عبارت« يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» رامی­آورد، این دوعبارت،تقابل« يَعْصُونَ » واطاعت ازاوامر رابه طورواضح نشان می­دهدومعنای نافرمانی راتقویت می­نماید.

واژگان هم­نشین«معصیت» در قران:

درپنج آیه ( نساء/42– بقره/61– آل­عمران/112– مائده/78– هود/59) واژه «عَصَوُا» آمده­ است که­ آیات مذکور ناظر به قوم بنی­اسرائیل و یا قوم عاد است که مورد غضب و عذاب دردناک از جانب خدای تعالی قرارگرفته­اند. درباره­ی آیه­ی 61 سوره­ی بقره(…ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ) که حاوی مشاجره­ای بین حضرت موسی(ع) وبنی­اسرائیل بر سر غذاهایی است که برآن­ها نازل می­شده، طبری، واژه «عَصَوُا» را  به معنای نافرمانی وکفر می­گیرد. (1412ق: 1/251) هم­نشینی این واژه با ترکیب «كانُوا يَعْتَدُونَ» در این آیه و برخی آیات دیگر(نساء/14 ،جن/23 ،احزاب/36) مشهود است. واژه­­ی«يَعْتَدُون» از ریشه­ «ع- د- و» است که لغویون آن رابه معنای تجاوزگرفته­اند. (فراهیدی، 1410ق: 2/213)این دوواژه درکنارهم، عمق بیشتری به بارمعنایی منفی یکدیگرداده­اند به گونه­ای که خواسته بفهماند، نافرمانی مقدمه­ای برای تجاوزگری انسان­ها می­باشد.دراین آیات واژه­ی­ «يَعْصِ» به خدا و پیامبرش اضافه گردیده­ است. شیخ طوسیو طبرسی«عَصَوُا» را به نقض عهد مانند کشتن انبیاء و خیانت به (تعطیلی) روزشنبه و غیره تفسیر می­نمایند. (طوسی،بی­تا: 1/279؛ طبرسی، 1372ش: 1/257)

طبری درباره­ ترکیب «عَصَوْكَ» در آیه­ 216سوره­ شعراء(فَإِنْ عَصَوْكَ‏ فَقُلْ إِنِّي بَري‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ)، منظور را عبادت بت­ها و شرک به خدا می­داند. (1412ق: 19/76) شیخ طوسی و طبرسی از آن به مخالفت با دعوت پیامبراکرم(ص) به اسلام تفسیرنموده­اند. (طوسی، بی­تا: 8/67؛ طبرسی، 1372ش: 7/323) قرطبی به مخالفت با دستور پیامبر(ص) اشاره دارد. (قرطبی ،1364ش: 13/144) اضافه شدن(هم­نشینی) مشتقّات این ریشه به شخص یا فرامین صادره از یک شخص، بیشتر به مطلق نافرمانی اشاره دارد تا عموم گناهان، زیرا اگر این نافرمانی درمقابل شیطان یا فرامین وی باشد دیگر معنای گناه نخواهد داشت؛ بلکه بارمعنایی مثبت پیدا می­کند. در آیه­ 36سوره­ احزاب کسانی را که از خدا و رسولش نافرمانی می­کنند را در گمراهی آشکار (فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً) می­داند که در آیه 23سوره­ جن، ایشان را تهدید به خلود در آتش جهنم (فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها أَبَداً ) می­نماید، طبریآن را به نافرمانی از اوامر و نواهی خداوند و تکذیب پیامبر(ص) و کوشش علیه اسلام تفسیرنموده­است. (طبری، 1412ق: 29/76) طبرسی اشاره به مخالفت با امر خدا به توحید و ارتکاب کفر و گناهان دارد. (طبرسی، 1374ش: 10/563) ابن­عطیه عبارت «مَنْ يَعْصِ‏ اللَّهَ» را به دلیل آنکه وعده­ خلود در آتش داده­شده ­است، به کفر تفسیر می­نماید. (ابن­عطیه، 1422ق: 5/385) طباطبایی (طباطبایی، 1374: 5/54) بر این نظر است که طبق سیاق آیات ماقبل این آیات، منظور از معصیت، نافرمانی از خدا در دستوراتی است که درباره­ اصول دین مانند توحید، معاد و نبوت است، به­خصوص اینکه وعده و تهدید به خلود در آتش هم شده ­است. چنان­­که مشاهده می­گردد، اضافه شدن این مشتقات به خدا و پیامبرانش، یک بار معنایی منفی به آن­ها داده­است؛ در غیر این­صورت این مشتقّات به خودی خود دارای بار معنایی مثبت یا منفی نمی­باشند.

واژه­ «لا يَعْصُونَ» در آیه­ ششم سوره­ تحریم آمده که نفی فعلی ازفرشتگان الهی است، هم­نشینی آن با واژه­ «امر» (لا يَعْصُونَ‏ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ)معنای نافرمانی را تقویت می­نماید.

در آیه­12سوره ممتحنه، ترکیب «لا يَعْصينَكَ» با شرط «في‏ مَعْرُوفٍ» خطاب به پیامبر اکرم(ص) نسبت به زنان مؤمن آمده است که هر نافرمانی، معنای گناه نمی­یابد؛ بلکه مخالفت با امر به معروف و نهی از منکر از مصادیق گناه است.

هم­نشینی مشتقات این ریشه با «يَعْتَدُون» نشان دهنده­ی مکمل بودن این دوواژه دربخشیدن صبغه­ی منفی بیشتربه آن است. دیگرهم­نشینان شامل ضمایرمتصل«ی» و«ک» که به پیامبران(ع) و«ه» که به خدابرمی­گرددو«الله» ،«رَسُولُهُ»و«رَبّی» است، این هم­نشینان نشان می­دهدکه معنای نافرمانی دراین واژه کاملاً صحیح بوده چون درهمه­ی آن­ها کسی که ازدستوراتش نافرمانی شده مشخص گشته­است.

منبع:

حسيني امين، سيد مرتضي، معنا شناسي گناه در قرآن، گرگان، انتشارات نوروزي، 1395.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی
[سه شنبه 1397-01-14] [ 08:43:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واژه شناسی اِثم(قسمت اول) ...

یکی از واژگان حوزه گناه در قرآن کریم واژه « اِثم » است. در برخی از کتاب های لغت ، توضیحاتی در  این باره ارائه شده است که به برخی از آنها پرداخته می شود .

فراهیدی درالعین[1]علاوه بر معنای گناه برای واژه اثم، افتادن در گناه را نیز قید می نماید.

 ابن فارس در معجم[2] ومصطفوی درالتحقیق[3] واژه­ی «اثم» رامشتق ازسه حرف «همزه،ثاء،میم» می­داند بعلاوه اینکه این واژه را مترادف گناه می شمارد، درباب وجه تسمیه اثم به گناه می نویسند: «هو البطء و التأخُّر. يقال ناقة آثِمةٌ أى متأخِّرة و الإِثم مشتقٌّ من ذلك، لأنّ ذا الإِثمِ بطى‌ءٌ عن الخير متأخِّر عنه»[4] مفهوم اثم همان کندی و تأخیر است؛ به عنوان نمونه به شتر « آثمه » می گویند چون حرکتش کند است و ­واژه اثم نیز برگرفته از همین مضمون است؛ پس کسی که مبتلا به اثم است به کندی و تأخیر در خیر ونیکی می­افتدوازآن باز می ماند .

 شبیه همین مضمون راراغب اصفهانی بااندکی تفاوت قید می­نماید: « راغب اصفهانی واژه­ی«اثم» را اسم فعلی می داندکه کننده­ی (انسان) از نیکی است وجمع آن« آثام»  می شود ومعنای در برگیرنده­ی کندی است .همانند شاهد مثال شعری که آورده است :« ساربانی که (شتران) ردیف رابه تندی می راند؛ گرمای ظهر را برای شتران کندرو به حساب نمی آورد» . ودرآیه 219 سوره بقره که بیان می دارد از پیامبر اکرم (ص) درباره خمر و قمار پرسیده شد. خداوند تعالی در پاسخ به این پرسش به پیامبر اکرم ( ص) وحی فرمودند که در آن دو( خمر وقمار) اثم بزرگی و منفعت هایی برای مردم است ، که به نظر راغب  علّت یادکرد آیه شریفه از خمر، به عنوان اثم، به این دلیل است که خمر، تلاش انسان را در رسیدن به نیکی کند می­سازد. »[5]

مشابه همین نوشتار در باب معنی تاخیر که درواژه­ی« اِثم »را زبیدی در تاج العروس نگاشته است « هو فِعْل مُبْطى‌ءٌ عن الثَّوابِ »[6] . اما به نکته ایی دیگر نیز اشاره دارد، زبیدی درباره واژه اثم می نویسد: اثم را به کاری گویند که انجام آن حلال نیست؛ « قيلَ الإثْمُ أَنْ يَعْمَلَ ما لا يَحِلُّ له »[7] که این برداشت که کاری که انجامش حلال نیست( فعل حرام) را فیروزآبادی در القاموس المحیط[8] آورده که تایید کننده­ی نظر فراهیدی در برداشت تاخیر از اثم هم می باشد .جوهری فارابی درالصحاح[9] نیز ماننددیگرلغویون به معنای کُندی درواژه­ی «اثم» معتقداست و دوواژه­ی « آثِمٌ و أَثِيمٌ» رابه معنای فردی که به گناه افتاده است وواژه­­ی «الْأَثَامُ» را جزای گناه می­پندارد.

 ابن­منظور در لسان العرب به معنای کُندی درریشه­ی اِثم اشاره دارد ودر توضیح عملی که حلال نیست ( فعل حرام) واژه اِثم را در آیه­ی 219 سوره بقره این­گونه معنا کرده است : «  الإِثْم القِمارُ، و هو أَن يُهْلِك الرجلُ و يذهِب مالَه »[10] یعنی وجه تسمیه قمار به اِثم را از این بابت می داند که قمار، مرد را به هلاکت ( نابودی) می کشاند ودارای­اش را از بین می برد ، با این بیان در آیه شریفه­ی مذکور درباره اثم ، به عملی اشاره شده که باعث نابودی انسان و تباه شدن اموالش می گردد .اودرتوضیحاتش می­نویسد:«تأَ­ثَّم الرجل: تابَ من الإِثْم و استغفر منه» واژه­ی « تأَ­ثَّم » به معنای توبه وطلب استغفاراز اثم وواژه­ی « أََََثاماً»، دره­ای درجهنم است وبه نقل ازفراء[11] می­گویددرآیه­ی « إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِيمِ »[12]؛ واژه­ی« الأَثِيمُ» به معنای فاجرمی­باشد.

 برخی از لغویون  اثم را به معنای خمر گرفته اند؛ به عنوان نمونه اشاره به خمر در معنای « إثم»را صاحب بن عباد در المحیط فی اللغه[13] هم آورده است و خمر را از وجوه معنایی اثم می­شماردودر ادامه می­نویسد؛« الأَثَامُ: عُقُوْبَةُ الإِثْمِ »[14] وواژه­ی « اَثام»را به مجازات اثم اطلاق می­نماید.

فخرالدین طریحی[15]واژه­ی « الأَثِيمُ» رادرقرآن، به معنای کافر و­­­­­واژه­ی «إثم» رامعدل خمر، سرکشی وفسادمی­داند.

 فیروز آبادی[16]  علاوه بر خمر ، به قمار نیز به عنوان یکی از معانی « إثم» اشاره دارد امّا در وجه تسمیه خمر به اثم، زبیدی[17] نظر دیگری دارد نام­گذاری خمر به اثم را از روی مجاز می داند وبه طور واقعی خمر را معادل اثم نمی پندارد و همچنین که گذشت به انجام کارهایی که حلال نیست اثم می گوید .زبیدی مانندابن­منظور واژه­ی «الأَثَامُ» رادرّه­ای درجهنم می­داند.

در نتیجه می­توان گفت همه­ی لغویون واژه­ی« إثم»وجمع آن«آثام» را ازریشه­ی« أ- ث- م» ومترادف گناه می دانند؛ یعنی عملی که در دین اسلام حلال شمرده نمی شود اما در وجه تسمیه، دیدگاهی که صحیح تربه نظرمی­رسد این است که در واژه­ی« إثم» معنای کُندی نهفته است وگناهان هم باعث کند شدن انسان در رسیدن به خیر و رستگاری می گردند از همین رو ، گاهی از واژه­ی « إثم»در مفهوم گناه استفاده می شود. برخی از لغویون « إثم»را مترادف خمر گرفته اند و به نظر می رسد علّت پندار این ترادف را باید در اثرات مصرف خمر و مسکرات در انسان دانست که یکی ازمهم ترین ومشهود ترین  این اثرات ، زایل شدن قدرت عاقله و سپس ضایع شدن قوه تشخیص صحیح از ناصحیح است و نتیجه این ضایع شدن ، کند شدن رسیدن به نیکی و رستگاری در شارب خمر است .

 

 



[1] - فراهيدى، خليل بن احمد .  كتاب العين، ج8  . قم – ايران:نشر هجرت، دوم، 1410 ه‍ ق ، ص 25
[2]- ابو الحسين، احمد بن فارس بن زكريا. معجم مقائيس اللغة، ج 1 . قم- ایران :انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، اول، 1404 ه‍ ق ، ص 60
[3]- مصطفوى، حسن . التحقيق في كلمات القرآن الكريم، 14 جلد 1. تهران : مركز الكتاب للترجمة و النشر ، اول، 1402 ه‍ ق ، ص  33
[4]- همان
[5]- اصفهانى، حسين بن محمد راغب.  مفردات ألفاظ القرآن. لبنان – سوريه: دار العلم - الدار الشامية، اول، 1412 ه‍ ق ، ص 63
 - [6]- واسطى، زبيدى،حنفى ، محب الدين، سيد محمد مرتضى حسينى .  تاج العروس من جواهر القاموس، ج 16 .  بيروت – لبنان: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع ، اول، 1414 ه‍ ق ، ص: 5
[7]- همان 
[8] - فیروزآبادی، مجد الدين أبو طاهر محمد بن يعقوب . القاموس المحيط  ، ج4 . لبنان :مؤسسة الرسالة للطباعة والنشر والتوزيع، هشتم ،1426 ه ق، ص:3
[9]- جوهرى، اسماعيل بن حماد. الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية،  جلد5.  بيروت – لبنان: دار العلم للملايين، اول، 1410 ه‍ ق ، ص 1857
[10] - ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدين، محمد بن مكرم. لسان العرب، ج 12 . بيروت - لبنان: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر، سوم، 1414 ه‍ ق ،ص 5
 - [11]أبو زكريا يحيى بن زياد بن عبد الله بن منظور الديلمي الفراء ، (207  - 144 ه ق)
[12] - دخان/43و44
[13]- صاحب بن عباد، كافى الكفاة، اسماعيل بن عباد. المحيط في اللغة، ج10 .  بيروت - لبنان :عالم الكتاب ، اول، 1414 ه‍ ق ، ص 195
[14]- همان
[15]- طريحى، فخر الدين . مجمع البحرين. جلد 6 ، تهران : كتابفروشى مرتضوى، سوم، 1416 ه‍ ق ، ص  5
[16] - پیشین 
[17] - پیشین

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1396-12-19] [ 10:45:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  معنا شناسی «معصیت» در قرآن کریم (قسمت اول) ...

تعریف معنا شناسی به دو سبب کاری بس دشوار است: یکی آراء و نظرات مختلف در مورد آن و دیگری تازگی آن در بین نظریات زبان شناسی جدید. سختی محدوده معناشناسی مانع این نشده است که علما به تعریف آن نپردازند بلکه این علم در نظر اکثر ایشان شامل بخشی از زبان­شناسی امروزي (زبان شناسی توصیفی و ساخت گرا)، و روشی است براي بررسی دلالتها و علامتها(أنور المرتجى،1987م؛3). به عبارت دیگر،معناشناسی کار کشف ساز وکارهاي معنا را با مطالعه­ای علمی  به عهده دارد؛ معنایی که در پس لایه هاي متن ذخیره شده است. دانش معناشناسی بیش از نیم قرن است مانند دیگر شاخه­های زبان­شناسی دنیا مورد توجّه است. دانشمندان زیادی با فرهنگ­ها و گرایش­های مختلف به مسأله معنا می­پردازند. یکی ازجدیدترین روش­های معناشناسی که ازکارهای معناشناسی ایزوتسو الگوگرفته­است مبتنی بربررسی لغوی وصرفی واژه، یافتن واژه­های مترادف و متضاد، و همچنین کلمات هم­نشین و جانشین، مطالعات یکپارچه وکلی متنی وفرامتنی می­باشدکه سعی شده درپژوهش پیش­رو از این روش استفاده گردد.یکی از ريشه­هایی که در ترجمه­ ها به معنای «گناه» آمده واژه ­ی «ذنب» است اما آیا در بررسی بنیادین و یکپارچه­ ی تکرارهای آن در قرآن کریم، معنای رایج گناه استخراج می­گردد؟ مشتقات ریشه­ی« ذ – ن – ب» 39 باردر26 سوره­ ی قرآن کریم آمده­است. از این تکرارها،  11بار به صورت مفرد( ذَنب) و 26 بار هم به صورت جمع( ذُنوب) و دو بار به صورت جمع اما به فتح ذال( ذَنوب) قیدگردیده است. با توجّه به آن­چه بیان گردید این پرسش مطرح می­شود:

- ریشه «ذنب» در قرآن کریم در چه معانی به کار رفته است؟

- واژه های هم نشین و مشترک معنوی با ریشه«ذنب»چه ارتباطی با آن دارند؟

1-واژه «مَعْصِيَة» درقرآن:

جهت فهم بهتر واژه­ی موردپژوهش به بررسی متنی آن می­پردازیم که ابتدابابررسی همه­ی مشتقات(هم­خانواده­های) آن درقرآن کریم آغازمی­گردد. سپس همه تکرارهای واژه­ی«مَعْصِيَة» رادرمتن مقدس، مورد پژوهش قرار داده و با نگاه یکپارچه و کلی به آن­ها، متضادها وهم­نشین­ها می­توان به معنای صحیح آن نزدیک شد.

1-1. هم­ خانواده­ ها :

جهت پی بردن به معنای صحیح هر واژه در قرآن کریم باید به واژگان هم­ خانواده­ ی آن یا به عبارت دیگر به دیگر مشتقات آن ریشه مراجعه نمود. بررسی هم­ خانواده­ ها با توجه به نزدیکی معنایی مشتقات یک ریشه، فهم یک واژه از آن­ها را برای پژوهشگر آسان­تر می­ نماید.

1-1-1. عصا :

ریشه«عصا» 12مرتبه[1]در قرآن کریم تکرار شده است که ده مرتبه به صورت مفرد و دو بار به صورت جمع«عِصِيُّ» می­باشد. این ریشه در قرآن کریم، به معنای وسیله­ای است که افراد جهت کمک به راه رفتن وتکیه دادن و… به دست می­گیرند. تمامی کاربرد این ریشه در قرآن کریم مربوط به داستان­ حضرت موسی(ع) است. مفرد این واژه به حضرت موسی(ع) و جمع آن به وسایلی(عصاهایی) که ساحران در مقابل حضرت موسی(ع) به کار برده­ اند، اشاره دارد.

1-1-2. الْعِصْيان :

واژه­ «الْعِصْيان» یک مرتبه در آیه­ هفتم سوره­ ی حجرات به همراه واژه­ «فسوق» آمده که طبری فسوق را در این آیه به «دروغ» و «الْعِصْيان» را ارتکاب آنچه که خدای تعالی از آن نهی فرموده و مخالفت با اوامر پیامبر(ص) و تباه ساختن امر خداوند تفسیر می­نماید. (طبری، 1412ق: 26/80) شیخ طوسی و ابن­ عطیّه سه واژه­ کفر، فسوق و عصیان را متضادهای سه­گانه برای ایمان می­دانند. (طوسی، بی­تا: 9/345؛ ابن عطیه،1422ق: 5/147)  طبرسی فسوق را خارج شدن از اطاعت به سمت نافرمانی و گناهان و «الْعِصْيان» را همه­ گناهان می­داند. (طبرسی، 1372: 9/200) زمخشری«الْفُسُوق» را خارج شدن از راه ایمان و ارتکاب گناهان کبیره و «الْعِصْيان» را ترک اطاعت اوامر شارع می­ نامد. (زمخشری، 1407ق: 4/363)  فخررازی ایمان کامل راجمع بین تصدیق به قلب، اقرار به زبان وعمل به احکام دین و واژه­های سه گانه­ کفر، فسوق وعصیان را در مقابل و متضاد آن دانسته و عصیان را عدم اطاعت از امر خدا و پیامبر(ص) می­گیرد.(فخر رازی،1420ق: 28/102)  ابن­کثیر ضمن نقلروایتی از پیامبر اکرم(ص)،  فسوق را از زمره گناهان کبیره وعصیان را جزو همه­ گناهان می­شمارد. (ابن­کثیر، 1419ق: 7/347) علامه طباطبایی، فسوق را خروج از طاعت به سوی معصیت و عصیان را خودمعصیت می­داند.(طباطبایی،1417ق:18/313)

1-1-3. افعال مشتق ازاین ریشه:

یکی از مشتقات این ریشه «أَعْصي» است که درآیه­ی69 سوره­ی کهف ذکر شده و  اشاره به داستان حضرت موسی(ع) و همراهش یعنی خضر نبی (ع) دارد. طی این داستان،  خضر(ع) به موسی(ع) می­گوید که: « تونمی­توانی همراه من صبرنمایی»(کهف/67) حضرت موسی(ع) در پاسخ می­گوید: «به­ خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد» (مکارم شیرازی،1373ش:ص301)، شیخ طوسی (بی­تا: 7/72) طبرسی (1372ش: ج/746) قرطبی (1364ش: 11/17)و ابن­کثیر (1419ق: 5/163)، واژه ­«لا أَعْصي» را به مخالفت نکردن با اوامرحضرت خضر(ع) تفسیرنموده­اند.در این آیات ابتدا به اوامر و نواهی اشاره شده سپس مخالفت حضرت موسی(ع) باآن اوامر ونواهی در قالب مشتقّات «عصی» بیان شده­است،باعنایت به عصمت پیامبران ودرنتیجه عدم تحقق فعل گناه، این واژه به مطلق نافرمانی اشاره دارد نه به فعل گناه.

واژه­ «عَصى» در دو آیه­ 121سوره­ طه و21 سوره نازعات آمده که در آیه اول به حضرت آدم (ع) و در آیه دوم به فرعون نسب داده شده ­است. درباره­ حضرت آدم(ع) به نافرمانی ایشان از خدای تعالی در نزدیک نشدن به درخت ممنوعه بر می­گردد و درباره­ فرعون به اجابت نکردن دعوت حضرت موسی(ع) اشاره دارد.  پس«عَصى» را در آیه 121 سوره طه به معنای خطایی از جانب حضرت آدم(ع) می­دانند. (طوسی، بی­تا: 7/17؛ طبرسی، 1372ش: 7/55) فخررازی عصیان را اطاعت نکردن از دستورات می­داند، چه این دستورات واجب باشد یا مستحب، و درباره­ حضرت آدم(ع) دستورخدای تعالی، جنبه­ وجوب نداشته بلکه مستحب بوده­است. (فخر رازی، 1420ق: 22/108) بحرانی در روایتی ازامام رضا(ع) ضمن توضیح داستان فریفتن حضرت آدم(ع) توسط ابلیس، واژه­ «عَصى» را به گناه صغیره­ قبل ازنبوت حضرت آدم(ع) معنا می­نماید؛ چون در این روایت، صدور گناه صغیره از پیامبران قبل از نبوتشان جایز است و بعد از نبوت هیچ گناهی، چه صغیره و چه کبیره از پیامبران صادر نمی­گردد. طباطبایی نیز آن را به ترک اولی تفسیر می­نماید. (طباطبایی،  1417ق: 14/222)

واژه «عَصِيًّا» دو مرتبه در سوره­ مریم در آیات14 و44 آمده که طبری آن را به نافرمان (ذوعصیان) (طبری، 1412ق: 16/44) و شیخ طوسی و طبرسی آن را به نافرمان (عاصی) تفسیرنموده­اند. (طوسی، بی­تا: 7/112؛ طبرسی،1372ش: 6/782) فخر رازی آن را از «عاصی» بلیغ­تر می­داند (فخر رازی، 1420ق: 21/518) و ابن­عطیهبه عاصی، عبارت «کثیرالعصیان» را اضافه می­نماید؛ چون این واژه را برای مبالغه می­داند. (ابن­عطیه، 1422: 7/246)  طباطبایی به عبارت «زیر بار نرفتن» اشاره دارد که صفت مشبهه است. (طباطبایی،1374ش: 14/20)

واژه­ی« عَصَيْتَ» درآیه­  91سوره­ یونس به پاسخ خداوند به فرعون به هنگام غرق شدن او اشاره دارد که طبریآن را به ترک ایمان تفسیر نموده است. (طبری،1412ق: 5/198)

فعل «عَصَيْتُ» در سه آیه (انعام/15 – یونس/15 – زمر/13) تکرار شده است که همگی با عبارت «إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ‏ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ» از زبان پیامبران آمده ­است. دربافت مجاور آیات فوق، پیامبر در مقابل شرک به خداوند، تغییر کلمات و عبارات وحی و طبندگی غیر طاغوت این جمله (إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ‏ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ) را به فرمان خداوند بیان نموده­است، هم­چنان که طباطبایی نیز به سیاق آیات اشاره دارد که منظور، مخالفت با امر پروردگار در بندگی او و ایمان به روز جزاست.( طباطبایی، 1374:17/247)

دوواژه­ی«عَصَيْتُمْ» و «عَصَيْتُهُ» به ترتیب در آیات 152سوره­ آل­عمران و 63سوره­ هود آمده که هردودو آیه، طبق دیدگاه مفسران به نافرمانی اشاره دارد. در دو آیه­93 سوره­ بقره و 46 سوره نساء، واژه­ی«عَصَيْنا» از قول قوم بنی­اسرائیل و یهودیان آمده ­است که طبری آن­را به نافرمانی و اطاعت نکردن تفسیر نموده است. (طبری، 1412ق: 5/76) شیخ طوسی وزمخشری درتفسیر آیه­ 36هود می­گویند؛ یهودیان به پیامبر(ص) می­گفتند:  «کلامت را شنیدیم ولی در نهان می­گفتند نافرمانی کنیم.» (طوسی، بی­تا: 3/213؛ زمخشری، 1407ق: 1/166)

در چند آیه از جمله آیات10سوره­ حاقّه و 16مزمل، عصیان نسبت به اوامر و نواهی رسول بیان شده­است که منظور، نافرمانی از پیامبران است که مستحق عذابی خارق­العاده، زیاد و سخت­ می­باشد.

در آیه­ 93سوره­ طه، حضرت موسی(ع) پس از بازگشت از وعده­ چهل روزه­اش باخدای تعالی و دیدن گوساله­پرست شدن بنی­اسرائیل پس از بازگشت از وعدگاه، خطاب به برادرش هارون(ع) می­گوید: «أَفَعَصَيْتَ أَمْرِى» که از او می­پرسد که در زمان غیبت من که تو جانشین بوده­ای، آیا بنی­اسرائیل را از غضب خدا و شدت عذاب کفر و گناهان نترساندی؟

 

 



[1] - بقره/60 ؛  اعراف/160،117،107 ؛ شعراء/63، 45،44،32 ؛ نمل/10 ؛  قصص/31 ؛  طه/66،18

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1396-12-13] [ 08:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  معناشناسی واژه «خَطیئَة» در قرآن ...

فصاحت و بلاغت قرآن، نظم چينش آيات، ما را وا مي دارد تا در محضر وحي الهي نشسته و حكمت چنين كلامي را در يابيم. يكي از مهمترين امور براي رسيدن به فهم صحيح اين كلام، معنا شناسي واژگان است كه از مقدمات فهم در قرآن كريم به حساب مي آيد. لغويون در هر زباني به تشريح معاني واژ ه ها پرداخته اند. در زبان عربي هر واژه با توجه به ريشه ي اصلي خود و ذيل آن مورد بررسي قرار مي گيرد.یکی از واژگان حوزه گناه در قرآن کریم واژه « الخطيئة » است .در برخی از کتاب­های لغت ، توضیحات بیشتری در  این باره ارائه شده است که به برخی از آنها پرداخته می­شود:

فراهیدی درتوضیح واژه­ی« الخطيئة » می­نویسد؛« الخَطِيئَةُ: أرض يخطؤها المطر و يصيب غيرها »زمینی که باران به آن اصابت نمی­نماید و بر غیر آن زمین(معیّن) می­بارد و در ادامه بر این نظر است که « أَخْطَأَ إذا لم يصب الصواب »خطا هنگامی است که کاری به صواب ( نتیجه ) نمی رسد . «و الخَطَأُ: ما لم يتعمد و لكن يُخْطَأُ خطأ و خَطَّأْتُهُ تَخْطِئَةً » و عدم ارادی بودن در خطا مطرح است(فراهيدى، خليل بن احمد، کتاب العین، ج  4  . قم – ايران:نشر هجرت، دوم، 1410 ه‍ ق ، ص 292).ابن فارس در بررسی ریشه این واژه می نویسد  «الخاء والطاء والحرف المعتلّ والمهموز، يدلُّ على تعدّي الشيء، والذَّهاب عنه »خطا بر زیاده روی برچیزی و رد شدن از آن دلالت دارد. «والخَطَاءُ من هذا؛ لأنّه مجاوزة حدِّ الصواب. يقال أخطأ إذا تعدّى الصَّواب. وخَطِئ يخطأُ، إذا أذْنب، وهو قياسُ الباب؛ لأنه يترك الوجه الخَيْرَ » و خطارا به همین علت نام گذاشتند که از اندازه صواب (نیت فاعل ) تجاوز می نماید و خطا کردن را گناه نامیدند از باب قیاس چون در آن کارجهت خیر ترک شده است (ابو الحسين، احمد بن فارس بن زكريا.معجم مقاییس اللغه، ج  2 . قم- ایران :انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، اول، 1404 ه‍ ق ، ص 198).جوهری در باره این واژه می گوید : «الخطأ: نقيض الصواب، و قد يُمَدُّ  » خطا ضد صواب است . «الْخِطْءُ: الذنْبُ، فى قوله تعالى: إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً، أى إثْمًا » الخِطء به معنی گناه است مانند آیه که قتل را خطا یی بزرگ می­نامد.اودوواژه­ی« المخطئ» و« الخاطئ» راموردبررسی قرارمی­دهد؛« المخطئ من أراد الصواب، فصار إلى غيره؛ و الخاطئ: من تعمَّد لما لا ينبغى» اولی کسی راگویندکه قصدکاری راداردولی به آن نیت نمی­رسد اما دومی کسی است که به طورعمد،عملی را آنگونه که شایسته نیست انجام می­دهد(جوهرى، اسماعيل بن حماد،تاج اللغه و صحاح العربیه،  جلد1. بيروت – لبنان: دار العلم للملايين، اول، 1410 ه‍ ق ، ص 47).راغب اصفهانی بحث مفصل­تری در باره­ی ریشه­ی این واژه دارد و می­نویسد : «الخَطَأ: العدول عن الجهة»خطا را انحراف از جهت حرکت می­داند. آن را به سه قسم تقسیم می­نماید :

1 - «أحدها: أن تريد غير ما تحسن إرادته فتفعله، و هذا هو الخطأ التامّ المأخوذ به الإنسان » کسی اراده ی غیر نیک کند و همان را اجرا نماید و این خطا ی عمومی است که انسان با آن بازخواست می­شود .مانند آیه : «إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِيراً؛ الاسرا / 31»

2 -« الثاني: أن يريد ما يحسن فعله، و لكن يقع منه خلاف ما يريد» : شخص با حسن نیت بخواهد کاری انجام دهد اما کار برخلاف نیت ، نتیجه دهد . مانند روایت :« من اجتهد فأخطأ فله أجر   و   وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ »

3 - «و الثّالث: أن يريد ما لا يحسن فعله و يتّفق منه خلافه »شخص در انجام کار ، حسن نیت نداشته باشد اما برحسب اتفاق ،نتیجه کار خلاف آن انجام گیرد. این نوع سوم در قرآن نیامده­است.راغب خطای غیرعمد رانیز بامثال به دودسته تقسیم می نماید؛« من يرمي صيدا فأصاب إنسانا، أو شرب مسكرا فجنى جناية في سكره، و السبب سببان: سبب محظور فعله، كشرب المسكر و ما يتولّد عنه من الخطإ غير متجاف عنه، و سبب غير محظور، كرمي الصّيد»؛ دسته اول مانند؛کسی که برای شکار،تیری پرتاب می­نمایدولی به انسانی اصابت می نمایدودسته دوم مانند کسی که مسکرات نوشیده وجنایتی رامرتکب شده است،دردسته­ی اول خطارخ داده وفعل اصلی که منجربه خطاشده، کاری مباح است که راغب به آن«خطيئة» می­گوید امادر دسته­ی دوم فعلی که منجر به خطاشده،کاری غیرمشروع(شرب خمر) بوده­است که راغب به آن « سَیِّئة» می­گوید (اصفهانى، حسين بن محمد راغب، مفردات الفاظ القران، لبنان – سوريه: دار العلم - الدار الشامية، اول، 1412 ه‍ ق ، ص 287).ابن­منظور هم مانند لغویون ماقبل خود نسبت به ریشه­ی این واژه نظر دارد اما توضیحاتی داده که به قسمت­هایی از آن دقت می­نماییم ؛او می نویسد : «الخَطَأُ و الخَطاءُ: ضدُّ الصواب  »خطا ضد صواب است . «في التنزيل: [وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ] عدَّاه بالباء لأَنه في معنى عَثَرْتُم أَو غَلِطْتُم  »اگر خطا با (ب )  متعدی گردد به معنی اشتباه کردن به کار می رود.ابن ­منظور ازریشه­ی خطا دو واژه­ی شبیه هم می­آورد؛ « الخَطَأُ: ما لم يُتَعَمَّدْ، و الخِطْءُ: ما تُعُمِّدَ »که معنایی متفاوت دارند،واژه­ی؛« الخَطَأُ » به فعلی اطلاق می­گرددکه به غیرعمد صورت گیردو واژه­ی؛« الخِطْءُ » به فعلی گفته می­شودکه باقصدوعمدانجام شود وانجام دهنده­ی کار را اینگونه تقسیم می­نماید؛« المُخْطِئُ: من أَراد الصواب، فصار إلى غيره، و الخاطِئُ: من تعمَّد لما لا ينبغي  »  مُخطی به کسی گویند که نیت خیر دارد ولی نتیجه کارش چیز دیگری می شود اما خاطی کسی است که نیت خیر ندارد.« و الخَطِيئةُ: الذَّنْبُ على عَمْدٍ. و الخِطْءُ: الذَّنْبُ  » و خطیئه به معنی گناه عمدی است و خِطء به معنی گناه است. « قال تعالى: إِنّا كُنّا خاطِئِينَ، أي آثِمِينَ »خاطئین در قرآن کریم به معنای گناهکاران است .واژه­ی « خَطَّاءٌ» صفت برای کسی است که به ­طور مستمر مبتلابه خطاست و آن را ترک نمی­نماید(ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدين، محمد بن مكرم. لسان العرب ، ج 1 . بيروت - لبنان: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر، سوم، 1414 ه‍ ق ،ص 65).

در بررسی لغوی واژه­ی « خطيئة» به این نتیجه می رسیم که منشا اصلی واژه از خطا و اشتباه است همچنین که در قرآن هم گاهی مشتقاتی از آن با همین مضمون یعنی سهو  نیزبه کار رفته است که خدای تعالی این دسته اعمال راموردعقاب قرار نمی­دهد، اما در واژه « خطيئة » خطا به معنای سهو دیگر جایگاهی ندارد بلکه در اینجا بحث از خطا، خطایی است که گناهکار با اراده ی فعل خَطيئة به آن مبتلا می گردد و با انجام و به هدف رسیدن آن ، مرتکب گناه می شودودرمحضرخدای­تعالی موردعقاب است.پس وجه تسمیه ی برخی گناهان به خَطيئة برای این است که هرگناه ، یک خطا در مقابل خدای متعال است.

منبع:

حسيني امين، سيد مرتضي، معنا شناسي گناه در قرآن، گرگان، انتشارات نوروزي، 1395، ص.26

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1396-11-28] [ 08:20:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مبانی هنری قصه های قرآنی(قسمت اول) ...

هرچند داستان و رمان، در مفهوم جدید آن، تاریخی بس کوتاه دارد، اما پیشینه قصه و قصه گویی، در معنا وسیع آن، در درازای تاریخ ناپیداست و بدرستی نمی توان گفت نخستین قصه را چه کسی پرداخته است. اگر درست بنگریم، قصه همواره حضوری پیدا و پنهان در زندگی روز مره ما داشته و دارد و تاریخ فرهنگ و تمدن بشری بدون یادکردی از این مقوله، ناتمام می نماید. شاید از همین روست که ادیان الهی و کتب آسمانی غالبا پیام خویش را در مایه ای از قصه و حکایت بیان می داشته اند و بر تأمل و عبرت آموزی از سرگذشت پیشینیان تاکید می کردند. اصرار قرآن بر قصه گویی و قصه خوانی هر خواننده ای را به وجد و شگفتی وا می دارد. انسان از خود می پرسد مگر قصه چیست و چه می کند که آفریدگار هستی در آخرین پیام به آفریده خویش این چنین قصه می گوید و او را به تأمل در قصه ها فرا می خواند. پاسخ این پرسش را باید در مفهوم و معنای  «قصه» در قرآن  و «شیوه قصه نویسی قرآن» جستجو کرد. این ابهام و تردید بیشتر از آن روست که ما با انگاره ها خویش به سراغ قصه های قرآن رفته ایم و هرگز نپرسیده ایم که قرآن، خود، از قصه های خویش چه می گوید.

واژه قصه در قرآن

«قصه» در لغت یعنی تعقیب و دنبال کردن1 در قرآن کریم می خوانیم: «و قالت لاخته قصیه فبصرت به عن جنب و هم لا یشعرون»2. و به خواهر او گفت: از پی وی برو. و زن بی آن که آنان در یابند از دور به او می نگریست.

پیوند «قصه قرآنی» با معنای لغوی آن

قصه گویی قرآن با همین معنای لغوی پیوند دارد. زیرا پی گرفتن وقایعی است که در گذشته رخ داده اند.ولی مفهوم قصه در قرآن منحصر به لفظ «قصص» و مشقات «قصّ» نیست بلکه هرگاه وقایعی که در گذشته دور رخ داده اند در قرآن با تعبیر «أنباء» از آنها یاد شده است؛ مانند: نحن نقص علیک نباهم بالحق»3 ما قضیه آنان را بر تو بدرستی حکایت خواهیم کرد.

و هرگاه در مورد وقایع نزدیک یا آنچه باید نزدیک تلقی شود، تعبیر «اخبار» به کار رفته است4. مانند: «یومئذ تحدث اخبارها»5. آن هنگام زمین، مردم را به حوادث بزرگ خویش آگاه می سازد.

حتی حوادث اتفاق افتاده در زمان پیامبر (ص) که در قرآن مجید به بیان آنها پرداخته شده است مانند واقعه بدر، احد، بیعت رضوان و صلح حدیبیه، جزء قصه های قرآنی بشمار می آید.6

مراد از قصه قرآنی

درباره تعریف «قصه قرآنی» نظرهای مختلفی وجود دارد؛ برخی معتقدند: تنها آن بخش از خبرهای قرآنی را قصه می نامند که هم عناصر هنری قصه را دارند، و هم در آن ها به نحو قابل توجهی داستان سرایی شده است، بنابراین نظریه، داستان «اصحاب فیل» به خاطر کوتاهی آن قصه قرآنی شمرده نمی شود.7

برخی دیگر معتقدند، آن خبرهای قرآنی را قصه قرآنی می نامند که درباره اقوام پیشین باشد، بنا بر این نظریه، بیان وقایع عصر پیامبر (ص) در قرآن «قصه قرآنی» نمی باشد.8

عده ای دیگر، آن خبرهایی از قرآن را قصه ی قرآنی می نامند که علاوه بر اخبار گذشتگان شامل حوادث اتفاق افتاده در زمان پیامبر(ص) هم می باشد.9

این اختلاف نظرها موجب شده است تا برخی، یک چهارم قرآن را داستانهای قرآنی بدانند10. و برخی تعداد داستانهای قرآنی را به حدود 116 قصه برسانند.11

با توجه به معنای لغوی قصه و شناخت از کارکرد قصه در قرآن، به نظر می رسد حجم قصه با تعداد عناصرآن، ملاک مناسبی برای تعیین قلمرو قصه های قرآن نیست. ملاک اصلی در تعیین این قلمرو، طرح پیگیرانه و هدفمندانه ماجرا است. اگر قرآن ماجرایی رخ داده در زمان گذشته را به همراه با نوعی پی گیری و توالی روایت کرده باشد، به گونه ای که احساس کنیم آن ماجرا به خودی خود، مورد نظر قرآن است و یکی از کارکردهای قصه قرآنی را دارد می توان آن را از قصه های قرآنی به شمار آورد. به بیان دیگر، اگر قرآن فقط درباره یک ماجرا یا وجود یک شخصیت یا گفت و گو گزارش دهد و به خودی خود آن را مورد پرداخت هرچند کوتاه قرار ندهد، نمی توان آن را قصه نامید. مانند (غلبت الروم). اما آنگاه که چنین ملاکی احراز شود، حتی اگر عبارات کوتاه باشد، می توان آن را قصه دانست، مانند قصه اصحاب فیل.12

اسلوب قصه های قرآنی

1-هنری بودن قصه های قرآنی

با آنکه قصه های قرآنی بازگوینده حقایق مسلم تاریخی اند، هرگز نمی توان گفت قصه گویی در قرآن برابر است با نقل وقایع تاریخی به طور مطلق و محض. ویژگی فنی قصه های قرآن، تاریخ نگاری و قصه گویی را در قرآن ممتاز می کند که عبارت است از اعجاز و نیز القای نظمی خاص به واقعیت های برگزیده تاریخ، به گونه ای که خواننده احساس می کند رویدادها و آدمها نزد او حضور دارند و با او سخن می گویند و اگر چنین نباشد فایده اصلی قصه گویی قرآن، یعنی عبرت گیری و موعظه یابی حاصل نمی شود. قصه های قرآنی، تصویر سازی هنری یکی از شخصیت ها، رویدادها و گفت و گوهاست؛ تصویرهایی از نبرد همیشگی خیر و شر در جان انسان و میان او با نبردهای شیطانی13 و از لحاظ نقطه آغاز، نقطه فرجام و زمینه سازی برای روایت قصه، قصص قرآن از یکدیگر ممتازند و همین تنوع اسلوبی نشان می دهد که عرضه هنری قصه، به خودی خود، مورد عنایت قرآن بوده است.14

قصه های قرانی به نماها و پلان های مختلفی تقسیم می شود و میان آنها شکاف های خالی و ناگفته باقی می ماند تا فرصت تصویر گیری و قرینه سازی را به خواننده بدهد و او بتواند سیاق رویدادها را در پلان های بعدی در ذهن ترسیم کند.15 انتخاب قطعه های خاص زمانی و مکانی در قصه قرآنی با دقت کافی صورت پذیرفته است.16 ایجاز اعجازین قصه های قرآن گذشته از جنبه بلاغی و واژگانی، بیشتر مربوط به دقت در گزینش صحنه های مؤثر در روال قصه و کنار نهادن بخش های زاید است. برترین نمونه های این تدوین در قصه های یوسف، سلیمان، مریم، ملکه سبا و اصحاب کهف به چشم می خورند.17

2-نوع روایت قصه های قرآن

در روایت قصه های تاریخی، دو اسلوب عمده یافت می شوند: 1-روایت غیابی. 2- روایت حضوری.

در اسلوب غیابی، گوینده قصه، روایت کننده حوادث است و با نحوه بیان خود نشان می دهد که فقط گزارشگر اخبار و اقوال است. از این رو در اسلوب غیابی، معمولاً «گفت» تکرار می شود. در اسلوب حضوری، قصه سَرا، شخصاً حضور دارد و اشخاصِ قصه را در محضر مخاطب خلق می کند تا خود به روایت قصه بپردازد. به همین دلیل معمولاً کلمه «گفت» در این اسلوب بکار نمی رود. قرآن در قصه گویی اسلوب غیابی را برگزیده است. در این اسلوب، مخاطب همواره توجه می یابد که با رویدادهایی رو به روست که شخصیت هایشان نقش تاریخی خود را طی کرده اند و اکنون دارای حضور عینی نیستند. البته در همین حال که نسبت به ما غایبند، دارای نوعی حضور پنهانی و جاری در قصه اند. سبب گزینش این اسلوب آن است که قرآن می خواهد صادقانه ترین و امانت دارترین شیوه را در بیان قصه هایش به کار گیرد و راه را بر هرگونه وهم و خیال بربندد.18 «وبالحق انزلناه و بالحق نزل».19 این قرآن را به حق نازل کرده ایم؛ و به حق نازل شده است.

3- واقع گرایی پویا در قصه های قرآنی

قرآن در نقل واقعیات، شیوه بازتابشِ واقعیت ها را در پیش گرفته است، اما نه به گونه ای جامد و بی روح؛ بلکه بازتابشی که در عین صفا ونابی، سکت را گویا، جامد را پویا و عمق حقایق را روشن می سازد. مانند قصه داوود که در آیات، نخست، اشاره ای است پنهان به این که داوود کاری کرده بوده است که بر پیامبران روا نیست. اما در این آیات، به آن کار پرداخته نمی شود، زیرا در این قصه از نقل آن غرضی حاصل نمی گردد. آنگاه، به نقل یک واقعه، همانگونه که هر چشمی آن را می بیند، می پردازد(حسینی، مبانی هنری قصه­های قرانی: 47)

4- نظم قصه های قرآنی

نظم قرآن، خود یکی از معجزات الاهی و دارای نیرویی اعجازین است. درست است که حوادث، اشخاص و اشیا در قصه های قرآن، همه واقعی اند؛ اما کنارهم دیدن آنها با روش بشری صورت نپذیرفته است. نظم حاکم بر این قصه ها رنگ آسمانی دارد و از توان بشر بیرون است. به همین دلیل، صاحبان افکار و آرای گوناگون، اگر هنرشناس و گوهرسنج باشند، نزد شکوه و جلال قصه های قرآن سرخم می کنند. به این ترتیب، دو گونه معجزه در قصه های قرآن راه دارد: یکی حوادث و صحنه های اعجازین و دیگری نظم و اسلوب اعجاز آسای قرآنی.

5- شبهه زدایی در قصه های قرآنی

قرآن در قصه های خویش، ادعاها و شبهه ها و گفته های حق ستیزان و باطل گرایان را نقل می کند. اما به دلیل پایبندی به اصول دعوت اسلامی، هرگز از این شبهه ها بی پاسخ نمی گذرد و اجازه نمی دهد که مخاطب دچار اشتباه و سوء برداشت گردد. زدودن شبهه ها معمولاً با دو روش صورت می پذیرد: یکی جاری ساختن حق بر زبان طرف حق گرای قصه؛ و دیگری ورود قرآن به صورت مستقیم و ارائه حقیقت در قالب نوعی پی نوشت21 به عنوان نمونه در سوره فرقان آیه 4 وقتی قرآن ادعای کافران قریش در مورد خود را بازگو می کند نادرستی و ظالمانه بودن آن ادعا را به صراحت اعلان می دارد.

در فصلنامه بعدی به بررسی رمز و راز تکرار در قصه های قرآن خواهیم پرداخت.

پی نوشت ها:

1-راغب اصفهانی، مفردات، ترجمه مصطفی رحیمی نیا، تهران: سبحان، 1386، ص 361.

2- سوره قصص، آیه 11

3- سوره کهف، آیه 13

4-سید ابوالقاسم حسینی، مبانی هنری قصه های قرآن، قم: دارالثقلین، 1378، ص32.

5- سوره زلزال، آیه 4

6- عبد ربه، عبدالحافظ، بحوثفی قصص القرآن، ص44-48

7- مأمون فریز جرار، خصائص القصه السلامیه، ص60-63، دارالمناره، جده، 1988.

8- سید ابوالقاسم حسینی، همان، ص32و 36.

9- عبد ربه، عبدالحافظ، بحوثفی قصص القرآن، ص44-48

10- فضل حسن عباس، القصص القرآنی ایجاوه و نفحاته، اردن، 1992، ص10

11- ابواسحاق نیشابوری، قصص الانبیاء، تهران، ترجمه و نشر کتاب، ص102

12 - سید ابوالقاسم حسینی، همان، ص37.

13- عبدالکریم خطیب، القصص القرآن فی منظومه و مفهومه، ص77

14- سید قطب، التصویر الفنی فی القرآن،ص162-168. 

15- همان، ص187-188

16- ثروت اباضه: السرد القصصی فی القرآن الکریم، ص 9-11.

17- سید قطب: فی ضلال القرآن، ج4، ص1951

18- ابوالقاسم حسینی، همان، ص44.

19- سوره اسراء، آیه 105

20- سوره صف آیه 24.

21- سید ابوالقاسم حسینی، همان ص51.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1396-10-09] [ 08:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  روش شناسی تفسیری آیات قرآن در خطبه حضرت زینب (س) در شام ...

 

روش شناسی تفسیری آیات قرآن در خطبه حضرت زینب (س) در شام 

فاطمه صغری برقرار[1]

 

چکیده

حضرت زینب کبری سلام الله علیه در حادثه کربلا در شام ،خطبه شورانگیزی ایراد فرمودند که در آن زمامداری بنی امیه را زیر سوال بردند . در این خطبه که متن آن از کتاب احتجاج طبرسی گرفته شده است آیاتی از قران کریم تجلی یافته است .این پژوهش درصدد است با بهره گیری از روش توصیفی – تحلیلی ، ضمن بیان توضیحاتی پیرامون انواع روش های تفسیری ،آیاتی که توسط حضرت زینب (س) در اثبات برتری امام حسین بر دیگران و شایستگی اهل بیت و حق بودن آنان ، مورد استناد قرار گرفته است ، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و انواع روش های تفسیری را در خطبه این بزرگوار شناسایی نماید . بررسی ها نشان می دهد ، استفاده از روشهای تفسیری همچون روش جری و تطبیق ، بیان مصادیق آیات و تفسیر روایی از روش های تفسیری است که در آیات بررسی شده این خطبه ،تجلی یافته است .

 

واژه های کلیدی : قرآن ، خطبه زینب (س) ،امام حسین (ع) ، روش شناسی ، یزید

 

 

 

 

 

 

 

 

1.مقدمه

 

 

یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ اسلام ، واقعه قیام امام حسین علیه السلام در کربلا است که در این قیام ،مهمترین و سنگین ترین وظیفه بر عهده بزرگ بانوی اسلام ، حضرت زینب کبری سلام الله علیها بود ، ایشان پروریده بیت فصاحت و بلاغت و تربیت­یافته­ی بیان و خطبه های شورانگیز است، ایشان از کودکی ناظر خطبه­های حماسی و احتجاجی حضرت زهرا سلام الله علیها و امام علی علیه السلام بودند و با هوش و استعدادی که خدا به ایشان لطف کرد ، آن خطبه ها را حفظ کرد و به دیگران منتقل نمود و با این حال ، طبیعی است که در مجلس یزید ، اینگونه سخن گوید و یزید را مفتضح کند چنان که بعد از پایان خطبه یزید (لعنه الله علیه) سرش را پایین انداحته بود و همه کسانی که با او بودند سر را پایین  انداخته بودند؛ «کان علی رووسهم الطیر» ،گویا پرنده ای بر سر آنان نشسته بود[2]. حضرت زینب در مجلس یزید صحنه­ها و مناظری را دید که شدیدترین اهانت و توهین به مقدسات مسلمانان بود وسخنانی که پرده از کفر یزید برمی داشت وعلاوه بر آن یزید(لعنه الله علیه) سر مقدس امام حسین(ع) را در مقابل خودگذاشت و در حالی که شراب می خورد با عصایی شروع به ضربه زدن به لبها و دندانهای آن حضرت کرد .[3] آیا برای حضرت زینب(س) صحیح و جایزبودکه سکوت کند ؟ چگونه سکوت کند در حالی که او می­داند که میتواند آن ادعاهای موهوم را باطل کند. ایشان در این خطبه که در اوج فصاحت و بر بالای قلّه بلاغت قرار داشت و نشانه ای بود ، از قدرت بیان و معجزه ای بود در قوت قلب و عدم ضعف و شکست در برابر طاغوت بنی امیه و سربازان مسلح و جلادانی که با آمادگی کامل اطراف او را گرفته و منتظر فرمان یزید (علیه اللعنه ) بودند ،با بکار گیری چهارآیه به طور صریح و پنج آیه به طور غیر صریح و به صورت اقتباسی استفاده کرده اند تا برتری اهل بیت را بر دیگران ثابت نموده و لیاقت اهل بیت را بر جانشینی پس از پیامبر متذکر شدند .

با توجه به تنوع سبک­ها و روش­های تفسیری هم چون روش تفسیر قرآن به قرآن ، استفاده از شان نزول و سبب نزول ، بطن و تاویل ، استفاده از تمثیل ، جری و تطبیق ، بیان آیات و … این پرسشها مطرح می شود که :

-حضرت زینب(س) در خطبه ای که در مجلس یزید ایراد فرمودند،در جهت اثبات برتری امام حسین(ع)  و اهل­بیت و یارانش از چه آیاتی بهره گرفتند ؟

- روش تفسیری مورد استناد حضرت زینب(س) در این خطبه چیست ؟

این پژوهش در راستای پاسخ گویی به پرسش های مذکور، و روش شناسی آیات در این خطبه، با روش توصیفی – تحلیلی سامان یافته است .

 

 

2. فراز های مختلف خطبه حضرت زینب در شام

 

حضرت زینب (س) در حالی که کم ارزش ترین لباس های خود را به تن داشت و زنان و کنیزکان اطراف او را گرفته بودند ، به صورت ناشناس وارد مجلس ابن زیاد شد و بی اعتنا به او در گوشه ای نشست . نگاه ابن زیاد به او افتاد و پرسید؛«این زن که خود را کنار کشیده و دیگر زنان گرداگرد او هستند کیست ؟ »

حضرت زینب پاسخی نگفت ، ابن زیاد سؤالش راتکرار کرد ، یکی ازکنیزهای آن حضرت ، او را معرفی کرد . [4]

ابن زیاد رو به زینب کبری(س) کرد و گفت :« سپاس خدای را که شما را رسوا گردانید و کشت و دروغ­هایتان را آشکار ساخت »

حضرت زینب(س) فرمود :«سپاس خدای را که به واسطه پیامبرش(ص) ما را گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید ، تنها فاسق است که رسوا شده و بدکار است که دروغ می­گوید .»

ابن زیاد گفت :«دیدی خداوند با خاندانت چه کرد ؟» آن حضرت فرمود: «جز زیبایی ندیدم ،آنان کسانی بودند که خداوند مقدر ساخته بود کشته شوند وآن ها هم مردانه به خوابگاه خود رفتند و به زودی خداوند تو و آنان را در روز قیامت رو به رو می کند و از تو به درگاه خدا شکایت و دادخواهی می­کنند ، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهدشد ، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه»[5] دراین خطبه حضرت زینب(س) سخنانش را با ثنا و ستایش از خداوند شروع کرد ، حال آنکه می شد مثلا با «اِنّالِلّهِ »شروع کند ، هرچند آن هم آغاز با نام خدا است ولی حضرت می­خواهد با همان کلمه نخست ، بافته های سست یزید را از هم بگسلد و از نعمت و لطف الهی سخن بگوید و بفهماند آنچه که پیش آمده الطاف الهی بوده و جای حمد و سپاس دارد[6] حضرت زینب(س) در این فراز، عاقبت کسانی  را که به اعمال بد مرتکب شدند و آیات خداوند را تکذیب کردند بیان فرمودند و انحراف جامعه را بعد از جدش رسول اکرم(ص) متذکر شدند و سرنوشت غاصبان خلافت بر حق را، جاودانگی در آتش دوزخ عنوان داشتند و در فراز دیگر خطبه ، این بانوی بزرگ با تمسک به آیات ، علت  مهلت دادن خدا بر یزید و یزیدیان را مطرح نمودند .حضرت زینب (س) دومین بانو بزرگ در میان اهل­بیت­محمدی(ص)در فرازهای گوناگون خطبه از روش­های تفسیری متنوعی استفاده نمودند که عبارتند از :

 

یک ) استفاده از روش جری و تطبیق در تبیین آیات

جری در لغت به معنای روان شدن و جریان داشتن می باشد .[7] جری به معنای جریان داشتن ، تعبیری است که خود ائمه (ع) برای استمرار پیام قران در همه زمان ها به کار برده اند و مراد از آن ،انطباق الفاظ و آیات قران است بر مصادیقی غیر از آنچه درباره آن ها نازل شده است ، به گونه ای که از مخاطبان اولیه خود گذر کرده و بر افرادی که در قرن های بعد می آیند ، منطبق می­شوند. [8]

 نظر به اینکه قرآن مجید کتابی  است همگانی و همیشگی ، در غایب مانند حاضر جاری است و به آینده و گذشته مانند حال منطبق می­شود ، مثلا آیاتی که در شرایط خاصه­ای برای مؤمنین زمان نزول ، تکالیفی بار می­کند، مؤمنینی که پس از عصر نزول دارای همان شرایط اند ،بی­کم وکاست ،همان تکالیف را دارند و آیاتی که صاحبان صفاتی را ستایش یا سرزنش می­کند یا مژده می­دهد یا می­ترساند ، هم­چنین کسانی را که به آن صفات متّصف­اند در هر زمان و در هر مکان که باشند ، شامل می­شود . بنابراین هرگز مورد نزول آیه­ای، مخصّص آن آیه نخواهد بود ، یعنی آیه ای که درباره شخصی یا اشخاصی معین نازل شده ،در مورد نزول خود منجمد نشده ، به هر موردی که در صفات وخصوصیات ، با مورد نزول آیه شریک است ،سرایت خواهد کرد و این خاصه ، همان است که درعرف روایات به نام «جری» نامیده می­شود . [9]

جری و تطبیق ، روش اهل بیت (ع)است ،  اینکه آنان ، آیات قران را که قابل انطباق با مواردی غیر از موارد نزول باشد ، تطبیق می­کردند . روایات جری، که در صدد تطبیق آیات قران بر اهل­بیت(ع) یا بر دشمنان ایشان می باشد ، در بخش­هایی گوناگون ، بسیار و بلکه افزون بر صدها روایات است .[10] بی تردید ، الغای خصوصیت از تعابیر و مفاد آیات و تطبیق بر مصداق برتر یا مصادیق متعدد ، نوعی تعمیم و توسعه معنایی الفاظ قرانی را نشان داده ،و در دست یافتن به مفهوم درست آن ها کمک می کند . [11]

طبق سنّت جاریه جری و تطبیق در آیات قرآن ، زینب کبری(س) در ایراد خطبه شریف در مجلس یزید، آیاتی از کلام خدا را بر یزید و یارانش تطبیق دادند . این روش تفسیری در چهار مورد از آیات مورد استناد حضرت زینب (س) در این خطبه تجلی یافته است .

نمونه اول ) زینب­کبری(س) فرمودند:« صدق الله سبحانه کذلک یقول: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»(روم /10) (راست گفت خدای سبحان و منزه که فرمود: سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن رابه مسخره گرفتند). این آیه حامل پیام های بسیار مهم و ارزشمند و از تطبیقات عالی و رمز داری برخورداراست که به شرح ذیل می­باشد :

–این آيه سرانجام كار ستمگران مذكور را بيان مى‏كند، و به همين جهت با كلمه« ثم- سپس» تعبير كرد، و كلمه«عَاقِبَةَ» با (نصب) خوانده مى‏شود، چون خبر«كان»، و اسمِ «كان» كلمه­ی «السُّوأَى» است، و با اينكه قاعدتا بايد اسم«كان» اول بيايد، و سپس خبر، اگر خبر را مقدم ذكر كرده، براى اين است كه حصر را اِفاده كند، و بفهماند كه سرانجامشان جز «السُّوأَى» چيزى نيست.

-در كلمه «أَساؤُا» نفرموده در چه چيز بد كردند، و خلاصه متعلق آن را ذكر نكرده و كلمه «السُّوأَى» به معناى حالتى است كه صاحبش از آن در رنج باشد، و مقصود از آن در اين جا عذاب بد است.

-جمله «أَن كَذَّبُواْ بَِايَاتِ اللَّهِ»، معنايش اين است که بدترین عذاب سرانجام كار كسانى شد كه عمل بد مى‏كردند، و غير اين سرانجامى نداشتند، براى اينكه آيات خدا را تكذيب و استهزاء مى‏كردند.[12]

-زینب­کبری (س) با توجه به این آیه یزید را مصداق بارز« الَّذِينَ أَساؤُا » بر شمردند ، یعنی انسان  بد عمل و زشت کردار و تبهکار .

-چون «السُّوأَى» تأنیث «أسوء» است یعنی اقبح و زشت­تر است، پس به او فهماند که تو نه تنها بدی کردی ، بلکه زشت­ترین کارها و قبیح­ترین اعمال نادرست و خلاف را انجام داده ای و به تعبیر دیگر ، به یزید فهماند که تو جنایتکارترین مردم هستی .

-حضرت زینب(س) به همه حاضران در آن جمع فهماند که یزید ،آیات خداوند را تکذیب کرده و مورد استهزاء قرار داده است و سرانجام آن همه فساد ، تکذیب ایات الهی است .

-حضرت متذکر این مطلب شدند که گناهان بزرگ ، آن خبیث منحرف را به نقطه خطرناک کفر رساند .

-این آیه در ضمن اینکه داستان کفار عجم و مغلوب شدن آنان و حکایت عاد و ثمود و بلیات و هلاکت و انقراض آن مردمان و وخامت حال آنان بیان شده ولی حضرت با ذکر این آیه روشن نمودند که حالت یزید و یارانش از وضع کفار عجم و مشرکان عاد و ثمود خارج نیست و وی در سرنوشت شوم نکبت بار و انقراض دولت و دودمان نیز مانند آنان خواهد بود .[13]

 

نمونه دوم ) شاهد مثال دیگر در این زمینه ،توصیف کافران و ظالمانی همچون یزید است که خداوند به خاطر اندیشه غلط و سراسر اشتباهشان تنبه می دهد .حضرت زینب برای دومین بار به آیه ای کامل تمسک کرده و بدین وسیله شخصیت کاذب یزید را درهم می­شکند .

حضرت می­فرمایند: «أنسیت قول الله عزوجل : وَ لَا يحَْسَبنَ‏َّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ خَيرٌْ لّأَِنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلىِ لَهُمْ لِيزَْدَادُواْ إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ»(آل­عمران/178) فرمودند:«آیا فراموش کرده­ای گفتار خداوند عزیز و جلیل را در قرآن­کریم که می فرماید : و البته گمان مبرند آنان که کافر شدند و طغیان ورزیدند که اگر به آنان مهلت می دهیم به سود آنان است ، ما به آنان مهلت می­دهیم فقط برای این که بر گناهان خود بیافزایند و برای آن ها عذابی خوارکننده است».

خداوند در این آیه درباب مسارعت كفّار در كفرشان اشاره دارد و بیان می دارد که اين مسارعتشان در كفر در حقيقت چوب خدا است، و تسخيرى الهى است، او است كه كفار نامبرده را به سويى مى‏راند كه در آخر خط ،حظى و بهره‏اى در آخرت برايشان نماند، آن گاه در اين آيه وجهه كلام را متوجه خود كفار نموده و فرمود: زنهار كه از وضع حاضر خود خوشحال نباشند، كه وضع موجودشان املا و مهلت خدايى است كه كارشان را به استدراج و تاخير مى‏كشاند و باعث بيشتر شدن گناهشان مى‏گردد كه دنبال آن عذاب مهينى است، عذابى كه جز خوارى با آن نيست و همه اينها به مقتضاى سنت تكميل است[14].

حضرت زینب(س) با ایراد این آیه  یزید را اشتباه­کاری همیشه در اشتباه معرفی کرده و پیش بینی می­کند که پایان کار و سرانجام زندگی ننگین او ، عذاب خوارکننده ودردناک الهی است . یزید با اندیشه خام و ناصواب خود می­پندارد که اگر خداوند چند صباحی به آنان مهلت داد به نفعشان است و از این مهلت دادن الهی خوش حال و خرسند می­گردند و شادی احمقانه می­کنند ، در حالی که این مهلت دادن به ضررحتمی و زیان قطعی آنان تمام خواهد شد زیرا خداوند به آن ها مجال می­دهد و فرصت بیشتری در اختیارشان می­گذارد تا برنامه زشت و نکبت بار خود را دنبال کنند و راه خود را ادامه دهند و بر گناهان خود بیافزایند که سرانجام ، عذاب دردناک الهی آنان را فرا می­گیرد .

بدبخت و بیچاره این منحرفان مهلت داده شده که به این امهال ، دلخوش هستند و شادمانی می­کند در حالی که اگر فهم و درک درستی داشتند می­بایست غمگین و اندوه زده به سوگ بنشینند که زمینه عذاب الهی برای آن ها فراهم شده است .[15]

حضرت زینب (س) با ادای جملات یاد شده ، نکات کوبنده­ای را به یزید متذکّر شدند :

-با جمله (أنسیتَ)، نسبت فراموشی به یزید دادند ،آن هم فراموش کردن آیات الهی ، آری ، او فراموش کار همیشه در فراموشی بوده و خطا کار همیشه در خطا و نسیان .

-حضرت، فراموشی او و هم­فکران او را به کتاب خدا و گفتار و فرموده پروردگار جهانیان نسبت داد که فوق العاده زننده و زیان­بار می باشد زیرا فراموشی معبود یگانه ،مقدمه هر گونه بدی ، زشتی، شرارت و …می­باشد .

-با ذکر این آیه که موضوع آن« الَّذِينَ كَفَرُواْ» است ، یعنی کسانی که کافر شدند و کفر ورزیدن ،حضرت به یزید فهماند که تو مصداقی بارز ازمصادیق این آیه کریمه هستی  ،ظاهرتر اینکه تو کافر هستی و از محدوده اسلام و چهار چوب مسلمانی خارج هستی و بجای اینکه ما را خارج از دین بدانی باید خود را مصداق آن بدانی .

- اثبات کرد که تو ای یزید، اشتباه محاسبه داری که تصور می کنی باقی ماندن تو در این جهان گذرا، برایت خیر است ، در حالی که اصلا چنین نیست ، که طبق فرموده صریح خداوند متعال ، این مهلت برای تو خیر نیست بلکه شرّ است .

-برای یزید، صاحب این گمانه­زنی بی­جا ، عذاب الهی ، آن هم نه عذابی ساده بلکه عذابی دردناک ، رنج­آور و خوارکننده  آماده است .

گویا حضرت زینب (س) می­فرمایند : اگر تو این آیه را فراموش کرده ای من به یادت می آورم که بدانی ، هم­اکنون درچه وضعیت زشت و نکبت­باری به سر می­بری و این وضع شوم و نفرت انگیز ، ثمره یک عمر گناه و نافرمانی و عصیان خداوند بزرگ است و این تو هستی که به نقطه نهایی شقاوت و بدبختی رسیده ای که راه نجات و فرار از آن را نداری و پایان کار تو عذابی خوار کننده است که بدان خواهی رسید .

نمونه سوم) حضرت فرمودند:«فلا یستفزنک الفرح بقتلهم وَ لَا تحَْسَبنَ‏َّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ، فَرِحِينَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» پس خوشبحالی به قتل آنان تو را از جای در نبرد ، مغرورت نسازد ، آن گاه آیه 169 و 170 سوره آل عمران را قرائت فرمودند :«گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند ، نه ، بلکه  آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند و شادمانی می­کنند به سبب آنچه که خداوند از فضل و رحمت خود به آنان عطا فرموده است».

و مراد از موت باطل شدن شعور و فعل است، و لذا خداوند در توضيح كلمه«أَحْيَاءٌ» از هر دو، نمونه‏اى آورد، و فرمود:«زنده‏اند و روزى مى‏خورند، و خوشحالند». روزى خوردن ،نمونه فعل و فرح، نمونه و اثرى از شعور است زيرا خوشحال شدن، فرع برشعور است.

كلمه«فرح» ضد كلمه«حزن» است، وكلمه«بشارت» و« بشرى» به معناى هر خيرى است كه تو را خوشحال كند و معناى جمله اين است كه كشته شدگان در راه خدا هم از نظر رسيدن خودشان به فضل خدا و ديدن آن فضل ،خوشحالى مى‏كنند و هم در طلب اين خبر خوش هستند كه دوستان عقب مانده‏شان نيز به اين فضل الهى رسيدند، و آنها نيز خوف و اندوهى ندارند.[16]

حضرت زینب کبری(س) با استناد به این آیه ، فرمودند فرح وشادی کشتن این عزیزان ، تو را نفریبد وعلت نا بجا قلمداد کردن این شادمانی را بیان نمودند . فشرده بیان آیه این است که نگرش­ها درباره شهادت دوگونه است :

1-گروهی آن را مرگ واقعی شمرده و شهیدان راه خدا را مرده به حساب می­آورند و با این برداشت، ممکن است دشمنان شهدا ، از مرگ آن ها شادمانی کنند و از اینکه آن ها را از بین برده اند بگویند؛دیگر خاطر ما آسوده است و جای هیچ گونه نگرانی از طرف آن ها نیست .

2-نظریه دوم آن است که شهیدان راه خدا هرگز نمرده و نمی­میرند و آنان جزء گروه مردگان به حساب نمی­آیند ، بلکه حیات دارند و از عالی ترین نوع حیات و زندگی برخوردارند .

و این آیه از اینکه تنگ­نظران ،کشته­شدگان در راه خدا را اموات بخوانند نهی کرده­است .

زینب کبری(س) با استناد این آیه به یزید فهماند , شادی و ابتهاج تو در قتل سید الشهدا(ع) و خویشان و یارانش ، امری کاملاً جاهلانه است زیرا تو مسروری از اینکه حسین نابود شده است ولی این قضاوت جاهلانه توست اما در قضاوت خداوند بزرگ ،آنان زنده­اند .

 

دو) بیان مصادیق آیات

بسیاری از روایات تفسیری معصومین(ع) در پی تفسیر آیات قران نیست، بلکه در پی تطبیق آن بر برخی از مصادیق آیه است . با بررسی این مصادیق می توان به الگوی کاملتری از روش فهم قران دست یافت . به دلیل همین رویکرد خاص معصومین(ع) ،بسیاری از روایات گرد آمده در تفاسیر روایی ،در پی تفسیر آیه نیست ؛ بلکه در پی تطبیق آن بر برخی از مصادیق و در موارد فراوانی ، تطبیق بر بارزترین مصداق آن است .[17]

در این خطبه،حضرت زینب­کبری(س) در چهار مورد با استناد به آیات ، بجای رازگشایی از مفاهیم عام آیات ، از مصادیق خارجی سخن به میان آورده است ویزید را مصداق بارز این آیات معرفی کرده است که به شرح ذیل می­باشد :

نمونه اول ) درجمله؛« فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي‏ فَعَلْتَ »(شعراء/19)(ای یزید بجا آوردی آن کارهای زشت و قبیحی که انجام دادی).

این سخن اشاره به عظمت گناه یزید و جرائمی است که مرتکب شده­است و این جمله را در مواردی بکار میبرند که بخواهند عظمت و سنگینی کار و اقدام شنیع کسی را بازگو کنند چنانکه فرعون در برابر موسی همین جمله را بکار برد و گفت:«أَ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ *وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتي‏ فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْكافِرينَ »( آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم؟ و سال هایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟ وسرانجام، کار خودت را کردی و عملی که نباید انجام بدهی انجام دادی و تو از ناسپاسانی ).(شعراء/18؛19)

نمونه دوم ) حضرت زینب­کبری(س) درادامه خطبه خود می­فرمایند:« بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً»که این سخن به آیه 50 سوره کهف اشاره می­نماید که خداوند می­فرماید:« وَ إِذْ قُلْنا …  بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً»(… چه جایگزین بدی است برای ظالمین ، انتخاب اطاعت شیطان به جای اطاعت خداوند .)

حضرت با بیان این جملات گهربار، خواستند به همه بفهمانند که معاویه در نصب یزید به خلافت از شیطان اطاعت کرده بود .حضرت نه تنها در این خطبه غرّاء یزید را مورد سرزنش قرار دادند بلکه یادی از اعمال شنیع پدرش معاویه هم می کند و می­فرمایند پدر تو هم مانند تو از شیطان اطاعت کرد و تو را به ناحق بر کرسی خلافت نشاند .

نمونه سوم ) در جای دیگری از خطبه این بزرگ بانوی اسلام فرمودند:« مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً»( چه کسی جایش بدتر و لشکر و سپاهش ناتوان­تر است).(مریم/75)

منظور حضرت زینب(س) از بیان این جمله این بود که ، خداوند متعال با مهلتی که به شما ظالمان می­دهد ، به زودی خواهید فهمید که موضع و جایگاه شما بدتر از همه و لشکر شما از همه لشکرها ناتوان­تر است و در روز قیامت هم دچار عذاب الهی و عقوبت عظیم خواهید شد و برای ابد مورد خشم و نفرین خداوند قرار خواهید گرفت. واین کلام اشاره دارد به آیه75 سوره مریم که خداوند می­فرمایند:« قُلْ مَنْ كانَ فِي الضَّلالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا … مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً»( بگو کسی که در گمراهی است ….چه کسی  جایش بدتر و لشکر و سپاهش ناتوان­تر است . )

نمونه چهارم ) و شاهدمثال دیگر در این قسمت می­تواند این کلام حضرت باشد که فرمودند:«ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيدِ»(هنگامی که نمی­یابی، مگر همان را که در دست تو از پیش فرستاده و خداوند به بندگانش ظلم نمی­کند) این کلام به آیه 10 سوره حج اشاره دارد.زینب کبری (س) با این اشاره به قران می خواهد به یزید بفهماند که با این کاری که با اهل بیت پیامبر(ص)و محبین اهل بیت انجام دادی با دستان خود عذاب جهنم را برای خودت و یارانت مهیا کرده ای .

 

سه) تفسیر روایی 

این تفسیر در بیان و تفصیل آیات ، قبل از هر چیز ، بر روایات نقل شده است از معصومین (ع) وبر روایات صحابه پیامبر (ص) وتابعان که در توضیح و شرح دشواری های آیات وارد شده استوار است .

در این زمینه فقط یک شاهدمثال داریم و آن هم این کلام حضرت زینب (س) می­باشد که فرمودند:«ألا فالعجب کل العجب لقتل  الأتقیاء و…. بأیدی الطلقاء الخبیثه» (آگاه باش که جای شگفتی و بازهم جای تعجب است ….پیامبران واوصیاء به دست آزاد شدگان و افراد خبیث و… کشته می­شوند .) این سخن بانوی بزرگوار، اشاره به آیه 26 سوره ابراهیم دارد .

خبیثه یعنی مردمان خبیث و پلیدی که ذاتشان با خباثت عجین گشته و ناپاکی در سرشتشان وارد شده که قهرا هر گونه فساد وشرارت در آن متصور خواهد بود .و کلمه«طُلَقا»، جمع طَلیق به معنای اسیران رها شده است و حضرت با این کلمه ، صفحه پر سر و صدا از تاریخ را به عقب برگرداند و سوابق تاریخی خاندان یزید را یادآوری می کند که وقتی پیامبر، مکه را فتح کرد به مردم مکه گفت : شما از هیچ اذیتی فروگذار نکردید و حتی به مدینه هم تاختید و با من جنگیدید با این  همه شما را عفوکردم (اذهبوا انتم الطُّلَقا)راه خود را بگیرید و بروید که شما را آزاد کردم البته مصداق بارز این لقب ،آل­ابی­سفیان بودند و این واژه، صفتی معرف گونه برای این خاندان ننگین و بدسابقه گردید .

 علي­بن­ابراهيم، گفت؛ خبر داد مرا پدرم ،از حسن بن محبوب، ازأبي جعفر الأحول،از سلام بن المستنير، ازأبي جعفر(عليه السلام)،گفت: سوال کردم از قول الله:«مَثَلًا كَلِمَه طَيِّبَه الآيه». گفت: «درخت ،رسول­الله (صلى الله عليه و آله)است که ریشه و نسبش از بني­هاشم است ، وساقه درخت، علي­بن­أبي­طالب(عليه السلام)، وشاخه درخت آن فاطمه(عليها السلام)، و ثمره آن  أئمه از پسرعلي و فاطمه(عليهم السلام) و شيعیان آنان ،برگهای درخت هستند واگر مومنین از شیعیان ما بمیرند برگ درخت کم می­شود و اگرفرزندی از آنان به دنیا بیاید برگی از آن درخت اضافه می­شود .[18]

سپس گفت :«وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَه» مانند درخت خبیثه است که ریشه در زمین ندارد .

و درروايه أبي­الجارود، از أبي جعفر(عليه السلام): « همچنین هستندكافران ،بالا نمی رود اعمالشان به سوی آسمان  و بنی­اميه یاد نمی­کنند خدا را در مجلس ونه درمسجد ، وبالا نمی­رود اعمالشان به سوی آسمان مگر گروه کمی از آنان. [19]

طبرسي گفت: روایت کرده ابو الجارود، عن أبي جعفر (عليه السلام): «همانا این مانند بني اميه است».[20]

 

نتیجه

پرسش کلیدی این پژوهش ، تنوع روش­های تفسیری مورد استفاده حضرت زینب­کبری(س) در تبیین آیات حوزه برتری اهل­بیت­پیامبر(ص)و آشکار کردن چهره واقعی یزید است . این پژوهش ، توضیح وتبیین اقسام روش­های تفسیری مورد استناد حضرت را رهیافتی مناسب به سوی پاسخ به این پرسش می­داند و نشان می­دهد :

1- حضرت زینب(س) در استدلال های پیرامون برتری اهل بیت و آشکار کردن چهره واقعی یزید با استناد به نه آیه از قرآن­کریم ،لزوم اطاعت از فرامین الهی را تاکید نمودند . استفاده از روش های تفسیری هم چون روش تفسیرآیات طبق قاعده جری وتطبیق درچهار مورد ،بیان مصادیق آیات کلام وحی درچهار مورد  ویک مورد استفاده از تفسیر روایی در خطبه حضرت زینب (س) ، تجلی یافته است .

2-حضرت زینب (س) با عنایت به سنت جری و تطبیق ، و عدم انحصار آیات کلام وحی در زمانی خاص ، آیاتی از قرآن کریم را به برتری امام­حسین(ع) و کافربودن یزید مطابقت دادند . از جمله این آیات ،آیه 10 سوره روم ، آیه 178 سوره آل عمران و آیه 169-170 سوره بقره است که حضرت دو آیه اول را به یزید و یارانش و دو آیه پایانی را به شهدای کربلا تطبیق دادند .

3-دربیان مصادیق خارجی، آیاتی از قرآن کریم ،حضرت با توجه به آیه19 سوره شعراء ،به عظمت گناه یزید اشاره کرد وبا استناد به آیه 50 سوره کهف ، بیان فرمودند که معاویه در نصب یزید از شیطان اطاعت کرده­است و با کمک آیه 75 سوره مریم ، عذاب سخت قیامت را برای یزید ظالم یادآوری کرد و آخرین آیه ای که ایشان در این روش تفسیری کمک گرفتند آیه 10 سوره حج بود که به یزید فهماند با این کاری که در حق اهل بیت و محبین اهل بیت انجام دادی عذاب جهنم را برای خودت و یارانت مهیا کرده­ای .

4-حضرت زینب(س) با کمک آیه 26 سوره ابراهیم و به روش تفسیر روایی، واژه خبیثه در قرآن را به بنی­امیه نسبت داده است .

5- وجوب شناخت اهل­بیت(ع) و اطاعت از ایشان و مودت و فضیلت ایشان بر سایر مردم ، در جای­جای این خطبه مشهود است . و مطلب مهم دیگری که در این خطبه به کرار تکرار شده است ، عظمت گناه یزید و تکذیب آیات الهی از سوی یزید و اینکه یزید با این عمل ظالمانه خود عذاب سخت الهی را برای خود مهیا کرده­است. و مهمترین موضوع در این خطبه غرّاء ، مسئله بی احترامی و هتک حرمت بر ذریه پیامبر(ص)بود که یزید با این عمل فجیع خود آیات صریح قرآن را که در مورد این موضوع نازل شده بود را زیر پا نهاد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و ماخذ

 

قران کریم ، ترجمه ناصر مکارم شیرازی

1-بحرانی ، هاشم بن سلیمان ) 1416 ق (.البرهان فی تفسیر قران ، تهران :بنیاد بعثت .

2- بنت شاطی ،عایشه ) 1966 م( .بطله الکربلا ، چاپ مصر:دار الهلال .

3-سپهر ، عباسقلی )1390 ش (.طراز المذهب ، تهران :اساطیر .

 4-جوادی آملی ،عبدالله)1378 ش( . تفسیر تسنیم ، چاپ اول ، قم :مرکز نشر اسراء.

 5-جهرمی ،علی )1394 ش (.شرح خطبه حضرت زینب در شام ، قم :انتشارات تبلیغات اسلامی حوزه علمیه .

6-دیاری بیدگلی ، محمد تقی )1390ش(. نقش و کارکرد روایات تفسیری معصومان (ع) با تاکید بر دیدگاه علامه طباطبایی ، حدیث پژوهی ، شماره 5، ص 43-68 .

7-سید بن طاووس )1414 ق(.اللهوف علی قتلی الطوف ،قم :انتشارات دارالاسوه للطباعه و النشر.

8-طباطبایی ، سید محمد حسین) 1417ق (.المیزان فی تفسیر قران ، بیروت :موسسه العلمی للمطبوعات .

 9-طباطبایی ،سید محمد حسین)1372 ش(. قران در اسلام ،،قم :انتشارات اسلامی .

10- طبرسی ، احمد بن علی) 1403 ق (.احتجاج ، مشهد : نشر مرتضی .

 11-عیاشی ،محمدبن مسعود) بی تا(.،تفسیر عیاشی ، تهران :مکتبه علمیه الاسلامیه .

12-قرشی ، سید علی اکبر)1371ش(.قاموس القران ، تهران :ایرانسال .

13-قیومی اصفهانی ، جواد )1380 ش(.صحیفه الحسین ، قم :انتشارات اسلامی .

 14-قمی ،علی بن ابراهیم1367)  ش( . تفسیر قمی ، قم:انتشارات دارالکتب .

15-میرباقری ،محسن (1380 ش). ظاهر قران ،باطن قران ، تهران :بی جا .



[1]. طلبه سطح سه حوزه علمیه مکتب الزهراء – گرگان ؛ fatemehbargharar@gmail.com
-بانو بنت شاطی ،بطله الکربلا ، ص 141[2]
-سپهر،عباسقلی خان ،طراز المذهب، ص 253[3]
1-سید بن طاووس ، اللهوف علی قتلی اللطوف ،ابوالحسن میر ابوطالبی ،ص 176                                                      
-قیومی اصفهانی ،جواد ،صحیفة الحسین، ص 22[5]
- آیت الله کریمی جهرمی ،شرح خطبه حضرت زینب در شام، ص25  -26[6]
-قرشی ،علی اکبر ،قاموس قران ،ج 2 ،ص 30 [7]
-میرباقری ،محسن ،ظاهر قران ،باطن قران ، ص236 [8]
8-طباطبایی ،محمد حسین ، قران در اسلام ، ص28 /دیاری بیدگلی ، محمد تقی ،نقش و کارکرد روایات تفسیری معصومان (ع) با تاکید بر دیدگاه علامه طباطبایی ص 5
-طباطبایی، محمد حسین ،المیزان فی تفسیر القران  ، ج1، ص 42[10]
-دیاری بیدگلی،محمد تقی ،همان ،ص 58[11]
-طباطبایی ، محمد حسین ،المیزان فی تفسیر قران ، ج 16 ،ص240 [12]
-سپهر ، عباسقلی ،طراز المذهب ،ص 250 -251 [13]
-طباطبایی،محمد حسین ،ترجمه تفسیر المیزان ،ج 4 ،ص 123 [14]
- کریمی جهرمی ،علی ،شرح خطبه حضرت زینب در شام ،ص 40[15]
-طباطبایی ،محمد حسین ،ترجمه تفسیر المیزان ،ج 4،ص 95[16]
-جوادی آملی ،عبدالله ،تفسیر تسنیم،ج 1، ص 168[17]
-قمی ، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی ،ج 1، ص 369[18]
-پیشین [19]
-بحرانی ،هاشم بن سلیمان ،البرهان فی تفسیر قران ،ج 3، ص 299[20]

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی
[دوشنبه 1396-04-12] [ 09:46:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تاثیر اسباب نزول بر تفسیر قرآن ...

تاثیر اسباب نزول بر تفسیر قرآن

استاد راهنما: حجه الاسلام والمسلمین محمدی مهر
محققان:1- زهرا ترابیان
2- زینب قوشانی
3- زهرا بسطامی

بهار1392

چکیده
در این مقاله به بررسی علم اسباب نزول در تفسیر قرآن پرداخته شده است که این علم ابزاری در طریق فهم ودرک تفسیر آیات قرآن کریم وراهگشای حل مشکلات در زمینه تفسیر وتبیین مفاهیم قرآنی می باشد.
تفسیر قرآن نیازمند به علوم فلسفی مختلفی است تا انسان را به کشف وبر طرف نمودن مشکلات راهنما باشد. مفسر بدون آن نمی تواند به تفسیر آیات قرآن اقدام نمایدورای خود را برآن تحمیل نماید.

کلید واژه: اسباب نزول- تفسیر- قرآن

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی
[دوشنبه 1394-06-30] [ 01:04:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بدا در تفاسیر روایی اهل سنت ...

عنوان:بدا در تفاسیر روایی اهل سنت

محقق:سکینه صفرپوراندواری
استادراهنما:حجه الاسلام والمسلمین دکتر محمودابوترابی
تاریخ تدوین:24/1/1393
نشانی صندوق الکترونیکی: ss.safarpour2013@gmail.com

چکیده
بدا از نظر محتوا ومفهوم عقیدتی وکلامی مورد قبول اجماع علمای اسلام است چرا که همه مسلمانان دست به دعا برداشته و به درگاه الهی دعا می کنند «بدا» همان تغییر در سرنوشت توسط دعا است. اهل بیت )علیهم السلام( مسأله “بدا"را مورد تأکید قرار داده اند وشیعه به تبعیت ازائمه )علیهم السلام( بدا را جزو اعتقادات مهم خود قرار داده است. «بدا» در اصطلاح به مفهوم پدیدار شدن رأی جدید است که پیش از این از آن آگاهی نداشته وسپس به آن پی برده است از آنجایی که همه مسلمانان خداوند را منزه از نقص و عیب می دانند اما برخی تصور شان این بود که مراد از بدا درمورد خداوند به معنای لغوی آن می باشد لذا بدا در مورد خداوند را انکار و رد کردند اما چرا برخی از مسلمانان غیر شیعی همانند فخر رازی آن را از ابداعات شیعه خواندند وآن را رد نموده و به شیعه نسبت کفر وشرک دادند؟ حال مسئله این است که آیا واقعا مسأله بدا ساخته شیعیان است و در مذهب اهل تسنن سخنی از بدا به میان نیامده است ؟علت چنین اتهام از طرف برخی به شیعیان چیست؟ اگر علمای اهل سنت بدان معتقدند پس چه تفاوتی با تفسیر بدا درمذهب شیعه دارد؟ جهت دستیابی به هدف مذکور از روش توصیفی استفاده شده است و بر اساس احادیث موجود در کتب معتبر ومشهور اهل سنت به استخراج “بدا” درتفاسیر روایی اهل سنت اقدام شده است. از مطالعات انجام شده به دست می آید که مهم ترین اشکالات در این مسأله از سوی مخالفان «بدا» ، به علم الهی مربوط می شود چون اگرمنظور از بدا به معنای لغوی باشد:تصور جهل به عاقبت یک عمل یا پشیمانی از عمل انجام شده برای خداوند. در این صورت قیاس خداوند با انسان است درحالی که خداوند منزه از صفات بشری می باشد وعلمای امامیه نسبت چنین بدا را در مورد خداوند انکار می کنند ومعتقدین به این نوع بدا را کافر و مشرک می خوانند. هدف از نگارش این تحقیق بیان مفهوم صحیح بدا از زبان دانشمندان اهل سنت وروایات معصومین جهت رفع شبهه از مخالفین این موضوع می باشد تا مشخص شود که بین دو مذهب در این موضوع اختلافی نمی باشد تا انشاء الله آرزوی پیامبر مبنی بر وحدت و هدایت امت اسلام تحقق بیابد.

واژگان کلیدی:بدا، اهل سنت، محو واثبات ،علم الهی ،اراده الهی.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات, کلامی
 [ 01:02:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  هدف قرآن از بیان داستان ها ...

عنوان : هدف قرآن از بیان داستان ها

گردآورنده :
زکیه مزیدی

*طلبه سطح 3-مدرسه علمیه الزهراء (س) گرگان

بهمن 1392

چکیده
قرآن کریم،کتاب تزکیه و تربیت انسان است.خداوند بر اساس شناخت کامل از ظرفیت های آدمی و کمالات وی،بهترین و درست ترین روش های تربیتی را در لا به لای داستان های قرآن جهت نیل به کمال مطلوب انسان،فرا روی او قرار داده است.داستان های قرآن،لبریز از معارف بلند توحیدی است که غایت آن تربیت آدمی است.این نوشته با هدف مشخص نمودن اهداف والای قرآن از بیان داستان ها در قالب سرگذشت دیگران به رشته تحریر در آمده است و روش بکار رفته در این مطالعه اسنادی است . از مهمترین یافته های آن می توان به شیوه های درست زندگی بر مبنای قرآن ودور نگه داشتن انسان از حیله های شیطان و…که در نوشته به آن اشاره شد.همچنین امتیاز داستان های قرآن بر دیگر داستان ها از نظر ناراستی و جعل و خطا ورعایت اصول کامل اخلاقی تا آنجا که قصه ی پیامبری چون یوسف(ع)احسن القصص شمرده شده است.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
 [ 01:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شادی و نشاط درآیات وروایات ...

شادی و نشاط درآیات وروایات
استاد راهنما: حجه الاسلام والمسلمین فضیلت
محقق: زهرا ترابیان

بهار93

چکیده:

در این مقاله شادی ونشاط درآیات وروایات مورد بررسی قرار گرفته که طبق کلام خدا ومعصومین (ع) هرچه در زندگی گناه نباشد ،زندگی شیرین تر و شادی در آن بیشتر جریان دارد. همواره شادی و نشاط روحی خویش را در سپاس از پروردگار می باشد و این شادمانی حقیقی و جاودان بوده و خواهد بود. شادمانی و نشاط باعث ارتقای زندگانی انسان گردیده، تحرک، پویایی و نشاط را در انسان و جامعه موجد می¬گردد.

کلید واژه:
شادی- قرآن - روایت

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
 [ 12:58:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت