معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  جلسه دفاعيه پايان نامه ...

به گزارش معاونت پژوهش مدرسه علمیه عالی الزهراء (سلام الله علیها) گرگان، جلسه دفاعيه پايان نامه سركار خانم اعظم رجبلو با موضوع: (آموزه های اخلاقی سوره نور در حوزه خانواده) با راهنمائی حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای محمود ابوترابی و داوری حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای علی اصغر فضیلت در تاریخ 98/3/9 روز پنج شنبه ساعت 8 صبح در مدرسه علمیه عالی الزهراء گرگان از طریق ویدئو کنفرانس برگزار شد.

 

موضوعات: گزارشات
[یکشنبه 1398-04-09] [ 08:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تاثیر شادی و نشاط در انجام فرایض دینی و عوامل آن ...

استاد راهنما: حجه الاسلام والمسلمین جناب آقای غلامرضا گلچین راد

محقق: زهرا ترابیان               

چکیده

در این رساله شادی و نشاط در انجام فرایض دینی و عوامل ایجاد آن مورد بررسی قرار گرفته است.. اسلام با توجه به نیازهای اساسی انسان و تأکید بر این نکته که شادی یک ضرورت انکار ناپذیر برای انسان و مطابق با طبیعت آدمی است، شادی و نشاط را تحسین و تایید کرده است، لذا شادی همواره در دین جریان داشته و از خصایص روحی مومنان و مسلمانان بوده و تحرک، پویایی و نشاط در انسان و جامعه را به دنبال داشته است. برطبق کلام خدا و معصومین (علیهم السلام) هر چه که در زندگی گناه نباشد یا کمتر باشد، زندگی شیرین تر و شادی در آن بیشتر جریان دارد. انجام فرایض الهی به نحو صحیح و مقبول در انسان آرامشی به وجود می آورد که شادی آور است. آنچه از بطن آموزه های دینی برآمده است تاکید بر این مقوله است که شادی و نشاط در انجام فرائض دینی انسان را در مسیر کمال مقصود و سعادت ابدی قرار می دهد و این شادی با تفکر غالب بشر مادی نگر که پیوسته برداشتش از شادی ونشاط، صرفا شادی های لحظه ای و زود گذر و ناپایدار است در تعارض بوده است. این شادی ظاهری و غیر واقعی چه بسا ممکن است که ناراحتی، افسردی و یأس و پشیمانی را در پی داشته باشد. این پایان نامه از نوع توصیفی – تحلیلی و روش به کار رفته در آن اسنادی و کتابخانه ای بوده و داده ها با ابزار فیش جمع آوری شده و در تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است

کلید واژه: تأثیر، شادی، نشاط، فرایض دین

 

موضوعات: پایان نامه, تفسیر و علوم قرآنی
 [ 08:29:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سبک زندگی اسلامی( خیر خواهی ) ...

      

واژه «نصح» و «نصیحت» در زبان روزمرّه فارسی معمولاً به معنای اندرز به کار می‌رود؛ ولی در لغت عرب چنین نیست و مفهوم وسیع و گسترده‌ای دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: «اَلدِّینُ النَّصِیحَهُ قُلْنا لِمَنْ قالَ لِلّهِ وَلِکِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَعامَّتِهِمْ؛ دین، نصیحت و خیرخواهی است. اصحاب می‌گویند: پرسیدیم: خیرخواهی برای چه کسی؟ فرمود: برای خدا و کتابش و برای رسول خدا و پیشوایان مسلمین و تمام مسلمانان.» (1) روشن است که نصیحت به معنای اندرز در مورد خدا و رسول او صلی الله علیه و آله معنی ندارد و معلوم می‌شود مراد از آن خیرخواهی است.

راغب می‌گوید: «نصح و نصیحت، هر کار یا هر سخنی است که در آن مصلحت صاحب عمل و سخن باشد… و این واژه یا در اصل به معنای “خلوص و اخلاص” است؛ لذا به عمل خالص «ناصح» می‌گویند و یا به معنای “اصلاح نمودن و محکم کاری” است لذا به کار خیاط که «نُصح» می‌گویند به خاطر اصلاح و محکم کاری است که بر روی پارچه انجام می‌دهد و توبه نصوح هم یا به معنای توبه خالص است و یا توبه محکم و پایدار.(2) از آنجا که شخص خیرخواه از روی خلوص و اخلاص در کار دیگران می‌کوشد و یا دنبال اصلاح و محکم کاری در امور دیگران است، واژه نصح و نصیحت درباره او به کار می‌رود.

در قاموس آمده: «نَصْح (بر وزن فَلس) به معنى خالص شدن و خالص كردن است: «نَصَحَ الشّى  ءَ نَصْحاً». ایضاً گویند: «نَصَحَ العَسلُ»، یعنى عسل را صاف و خالص كرد. در نهایه گوید: نَصح در لغت به معنى خلوص است. نُصح (به ضمّ ن) به معنى اخلاص است

قاموس به نقل از اقرب المواردمی گوید: «نَصَحَهُ نُصْحاً و نَصحاً»، یعنى او را پند داد و دوستى را بر وى خالص كرد. پند دادن را از آن جهت نصح و نصیحت گویند كه از روى خلوص نیّت و خیر خواهى محض است.» (3)

 بنابراین پند و اندرز تنها می‌تواند مصداقی از مصداق‌های نصیحت به شمار رود؛ نه همه معنای آن.  ضمن آنکه پند و اندرز هم همیشه مصداق نصیحت نیست و تنها آنگاه نصیحت است که از روی خیرخواهی باشد. چه بسا موعظه‌هایی که از روی خیرخواهی نیست و مثلاً به قصد سرزنش صورت می‌گیرد. چنین اندرزهایی نیز نصیحت نامیده نمی‌شود.

آیت الله مکارم شیرازی می فرماید: نُصح در اخلاق یعنی خیرخواهی و اینکه انسان نه تنها خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد، بلکه خواهان بقای نعمت و فزونی آن برای همگان باشد و خلاصه هر آنچه از خیر و خوبی و سعادت برای خود می‌خواهد، برای دیگران نیز بخواهد. (4)

خیرخواهی در قرآن

قرآن کریم در آیات متعددی از سوره اعراف، ضمن تبیین تاریخ زندگی برخی از پیامبران بزرگ خدا، آنان را ناصح امت معرفی کرده است. در اینجا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

خیرخواهی حضرت نوح علیه السلام

قرآن کریم از زبان حضرت نوح علیه السلام  چنین نقل می‌کند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (5) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

علامه در المیزان میفرماید: [نوح (ع)می گوید] من خيرخواه شمايم، و با شما نصيحت‏هايى دارم كه شما را به خداوند و اطاعت او نزديك و از استنكاف از پرستش او دور مى‏سازد. آن گاه مى‏فرمايد: و من چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد، و مقصودش از آن چيزها معارفى است كه خداوند از سنن جارى در عالم و از آغاز و انجام عالم به وى آموخته است، مانند وقايع قيامت، جزئيات مساله ثواب و عقاب، اطاعت و معصيت بندگان، رضا و غضب و نعمت و عذابش. (6)

علّامه مجلسي در حيوة القلوب می فرماید: از خیرخواهی نوح علیه السلام بود که در مرحله اوّل سیصد سال مردم را به خیر و نیکی دعوت کرد و کسی از مردم دعوت او را اجابت نکرد. حضرت نوح علیه السلام به آنها سیصد سال دیگر مهلت داد و در این مدّت باز آنها را به خیر و صلاح دعوت نمود و آنها باز اجابت نکردند. می‌خواست نفرین کند، ولی باز هم از سر خیرخواهی سیصد سال دیگر به آنها مهلت داد که مجموعا نهصد سال شد و در این مدّت طولانی فقط هشتاد نفر ایمان آوردند و خداوند به نوح علیه السلام خبر داد که: «از قوم تو هرگز ایمان نمی‌آورند مگر همانهایی که ایمان آورده‌اند.پس غمگین مباش به آنچه ایشان می‌کنند.(7)

سرانجام حضرت نوح علیه السلام مجبور شد که نفرین کند و خداوند به او امر کرد که درخت خرما بکارد. مردم و قوم او از کنارش رد می‌شدند و او را استهزاء می‌کردند که بعد از پیری و بعد از اینکه نهصد سال از عمرش گذشته، تازه درخت خرما می‌کارد و گاه حضرت را سنگباران می‌کردند. با این حال، پنجاه سال دیگر نیز به آنها مهلت داد.(8)

خیرخواهی حضرت هود علیه السلام

قرآن از زبان حضرت هود علیه السلام نیز نقل می‌کند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»(9) علامه در المیزان میفرماید: يعنى من از جهت اينكه فرستاده‏اى هستم به سوى شما، كارى جز تبليغ پيام‏هاى پروردگارم ندارم، و از آنچه شما در باره‏ام مى‏پنداريد، بكلى منزه هستم. آرى، من در آنچه شما را به سوى آن مى‏خوانم حيله‏گر نبوده، نسبت به آن دين حقى كه به آن مبعوث شده‏ام، خائن نيستم، و چيزى از آن را زير و رو نكرده، جز تدين شما را به دين توحيد يعنى دينى كه نفع و خير شما در آن است چيز ديگرى نمى‏خواهم. و در برابر اينكه آنان او را دروغگو شمردند، خود را” امين” ناميد.(10)

علامه مجلسی در حيوة القلوب می فرماید: حضرت هود علیه السلام وقتی مبعوث شد مردم خویش را نصیحت و هدایت کرد؛ ولی آنها از سخنان هود علیه السلام به خشم آمدند و به او حمله کردند و گلوی او را آن قدر فشردند که نزدیک بود جان دهد و تا یک شبانه روز بیهوش افتاده بود. با این حال، خدا به او خطاب فرمود که مبادا از هدایت و خیرخواهی مردم ملول و خسته شوی و باید به کار خویش ادامه دهی.(11)

آن حضرت هفتصد و شصت سال مردم را دعوت به حق نمود و به دنبال خیرخواهی و نصیحت آنان بود تا آنجا که خداوند اراده کرد با ریگهای بیابان احقاف و سنگهای آن، مردم را هلاک نماید. هود علیه السلام از سر خیرخواهی به آنان فرمود: «می‌ترسم که این تلها [ی ریگ و سنگ] مأمور به عذاب شما گردند؛ ولی با این وجود، مردم اجابت نکردند.

خداوند برای تنبیه مردم هفت سال خشکسالی را بر آنان مسلّط نمود. با دعای حضرت خشکسالی برطرف شد و نعمتها فراوان گردید؛ ولی باز هم هدایت نشدند و بر لجاجت خویش افزودند. سرانجام خداوند آنان را با باد بسیار سرد به هلاکت رساند.(12)

خیرخواهی حضرت صالح علیه السلام
حضرت صالح علیه السلام نیز به قوم خود فرمود: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ(13) نکته‌ای که از این آیه استفاده می‌شود، این است که خیرخواهی آن گاه اثر می‌گذارد که انسان به خیرخواهان ارادت و محبّت داشته باشد.

حضرت صالح علیه السلام در شانزده سالگی برای تبلیغ دین خدا مبعوث شد و مردم را به خیر و صلاح دعوت نمود تا اینکه سنش به ۱۲۰ سالگی رسید ولی آنان اجابت نکردند و بعد از مجادله زیاد از صالح علیه السلام خواستند که شتری از دل کوه بیرون آورد. به فرمان خداوند چنین کاری انجام گرفت و از هفتاد نفری که صحنه را دیدند، جز شش نفر ایمان نیاوردند وششمی ازآنها نیز دچار تردید و شک شد و پنج نفر باقی ماندند.(14)

خیرخواهی حضرت شعیب علیه السلام
 در قرآن کریم از زبان حضرت شعیب علیه السلام نیز می‌خوانیم: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»(15) حضرت شعیب علیه السلام دویست و چهل و دو سال عمر کرد و قوم خود را نصیحت کرد تا پیر شد.مدّتی از قوم خود غایب گردیدو دوباره به صورت جوان برگشت و قوم خویش را به نیکی دعوت نمود؛ امّا آنها گفتند: آن گاه که پیر بودی،سخن تو را باور نداشتیم،چگونه امروز که جوانی باور کنیم؟(16)
مدعیان خیرخواهی در قرآن
نمونه بارزمدعی خیرخواهی، جریان شیطان در برابر حضرت آدم علیه السلام و حوا علیها السلام می‌باشد.

فَوَسْوَسَ لهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِىَ لهُمَا مَا وُرِىَ عَنهمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَ قَالَ مَا نهَئكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَينْ‏ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخالِدِين.

سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به خاطر اینکه [اگر از آن بخورید،] فرشته خواهید شد یا جاودانه [در بهشت] خواهید ماند.»(17) و برای اینکه حرف خود را به باور آن دو برساند، به قسم و اینکه خیرخواه شما هستم، متوسل شد: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»؛( (18)و در ادامه این آیات آمده «و به این ترتیب آنها را با فریب فرود آورد.

 این نکته بسیار مهمی است که دشمن برای نفوذ با زبان نصحیت وارد می شود. امروزه نیز استعمارگران برای نفوذ در جوامع بشری، از همین زبان خیرخواهی وارد می شوند. در حالی که تلاش می کنند عقیده و اخلاق را فاسد کرده و انسان را از مسیر اصلی منحرف سازند که این شیوه استعمار جدید است و از این جهت باید بسیار مراقب بود.

نمونه دیگر از مدعیان خیرخواهی، برادران یوسف علیه السلام هستند که از درِ خیرخواهی وارد شدند و یوسف علیه السلام را به چاه انداختند. «قَالُوا یَـآأَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَـاصِحُونَ »؛ «[برادران یوسف علیه السلام ] گفتند: پدرجان! چرا درباره یوسف به ما اطمینان نمی‌کنی؛ در حالی که ما خیرخواه او هستیم. امروزه نیز ظاهر صلاحان و برادر نمایانی وجود دارند که جامعه و افراد را به درّه بیچارگی و چاه بدبختی سوق می‌دهند.(19) علی علیه السلام فرمود: «وَرُبَّما نَصَحَ غَیْرُ النّاصِحِ وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ؛ چه بسا آن کس که اهل اندرز و خیرخواهی نیست، و خیرخواهی کند و آن کس که درخواست نصیحت از او شده است، خیانت ورزد».(20)

خیرخواهی در روایات   
۱ - محبوب‌ترین عمل   

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «قالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَحَبُّ ما تَعَبَّدَ لِی بِهِ عَبْدِی النُّصْحُ لِی؛  خداوند عزّ وجل فرمود: محبوب‌ترین چیزی که بنده من به آن مرا عبادت می‌کند، خیرخواهی برای من [و در راه رضایت من] است.‌»(21) در واقع، با خیرخواهی گستره بندگی خداوند بیش‌تر می‌شود و این تنها ناصح نیست که بندگی می‌کند؛ بلکه نصیحت پذیرها نیز در مسیر بندگی قرار می‌گیرند.

۲ - بالاترین منزلت                                                                                                               

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ اَمْشاهُمْ فِی اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ؛  به راستی بلندمرتبه‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسی است که از همه بیش‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است.»(22)

۳ - برترین عمل 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «عَلَیکُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ اَفْضَلَ مِنْهُ؛  بر شما لازم است که خیرخواه خلق خدا برای [رضای] خدا باشید؛ چرا که هرگز با عملی که با فضیلت‌تر از خیرخواهی باشد خدا را [در روز قیامت] ملاقات نخواهید کرد.»(23)

۴ - عملی ضروری و فراگیر 

نُصح و خیرخواهی فقط یک توصیه اخلاقی نیست؛ بلکه یک وظیفه دینی و اسلامی است و بر همگان لازم است در هر حال خیرخواه برادران مؤمن خویش باشند.

امام علی (علیه السلام) فرمود:  اِمْحَضْ اَخاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کانَتْ اَوْ قَبِیحَةً؛  برادرت را خالصانه نصیحت و خیرخواهی کن؛ خواه اندرز و خیرخواهی تو در نظر او نیک باشد یا زشت.(24)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: یجِبْ لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَةُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ؛  بر مؤمن واجب است که خیرخواه برادر مؤمن [خود] باشد؛ چه در پشت سر و چه در حضور او.(25) وامام صادق(عليه‌السلام) در کلامی دیگر فرمود:  يَجِبُ لِلمؤمِنِ علَي المُؤمنِ أنْ يُناصِحَه. بر مؤمنان واجب است که همواره خيرخواه و پنددهندة يکديگر باشند.(26)

5- خیرخواهی از ویژگیهای انسانهای کریم         

امام علی (علیه السلام) فرمود: النَّصيحةُ مِن اَخلاقِ الكِرام  کار نصيحت و خيرخواهي، روش مردمان بزرگوار و کريم‌النَّفس است.(27)

6- برقراری صلح وآشتی بین انسانها از بهترین مصادیق خیرخواهی است.

امام علی (علیه السلام) فرمود: مِن افضل النصح الاشاره بالصلح.(28)

5- عالی ترین جلوه های خیرخواهی بین انسان و ولی خداست                                                            

امام صادق(عليه‌السلام)به نقل از رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «النصیحة لائمة المسلمین»(29) یعنی آحاد مسلمانان و مومنین با تمام وجود نسبت به مرکز امامت و ولایت خیرخواه بوده و ولیّ را در اجرای احکام الهی یاری کنند.

نشانه انسان خیرخواه

1-رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:اَمَّا عَلامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ یقْضِی بِالْحَقِّ وَیعْطِی الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ وَیرضی لِلنَّاسِ ما یرضاهُ لِنَفْسِهِ وَلا یعْتَدِی عَلی اَحَدٍ؛(30) امّا نشانه ناصح [و خیرخواه] چهار چیز است:

الف- به حق داوری و حکم می‌کند؛

ب- خود نیز حق را مراعات می‌کند [و به حق رفتار می‌کند] ؛

ج- آنچه برای خود می‌پسندد، برای مردم نیز می‌پسندد؛

د- بر هیچ کس تعدّی [و تجاوز] روا نمی‌دارد.»

2- نهی از آنچه برای خود نمی‌پسندد

امام علی (علیه السلام) فرمود: «حَسَبُ الْمَرْءِ… مِنْ نُصْحِهِ نَهْیهُ عَمَّا لا یرْضاهُ لِنَفْسِهِ؛  از خیرخواهی مرد همین بس که… از آنچه برای خود نمی‌پسندد، [دیگران را] نهی نماید.»(31)

3- فرمانبرداری از خدا

حضرت علی (علیه السلام)فرمود: اِنَّ اَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ وَاِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصاهُمْ لِرَبِّهِ؛همانا مطیع‌ترین مردم برای خدا ناصح‌ترین آنان به خود می‌باشد و نافرمان‌ترین مردم نسبت به خداوند فریبکارترین نسبت به خود می‌باشد.(32)

پيامبر صلى الله عليه و آله : فرمود: أنسَكُ النّاسِ نُسُكا أنصَحُهُم جَيباً و أسلَمُهُم قَلبا لجَميعِ المُسلِمينَعابدترين مردم، بى غَلّ و غش ترين و پاكدل ترين آنها نسبت به همه مسلمانان است.(33)

4- حسود نباشد

امام صادق علیه السلام فرمود:  اَلنَّصِیحَةُ مِنَ الْحاسِدِ مُحالٌ؛  خیرخواهی از انسان حسود نسبت به دیگران محال است.‌(34)

5- از منافع دیگران به اندازه منافع خویش دفاع کند

امام محمدباقر (علیه السلام) فرمود:  لینصح الرجل منکم اخاه کنصیحته لنفسه  باید هر کدام از شما نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشد به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است. (35)

آثار خیرخواهی

1.انسان خیرخواه هر روز از نظر روحی رشد پیدا نموده، به خداوند نزدیک‌تر می‌شود.

تا آنجا که بالاترین مقام در نزد خداوند مخصوص خیرخواهان است:.»إنَّ اَعْظَمُ النَّاسِ مَنْزِلَةً عندالله یوم القیامه اَمْشاهُمْ فی ارضه بِالنَّصِیحَة لخلقهِ‌»(36)

راوی می‌گوید: نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نشسته بودم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می‌شود که از اهل بهشت است.‌» پس مردی از انصار در حالی که آب وضو از محاسنش می‌چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رختخواب ذکر خدا را می‌گفت و بعد می‌خوابید و برای نماز صبح بیدار می‌شد.

بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خداصلی الله علیه وآله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می‌دهی که باعث شده پیامبرصلی الله علیه وآله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمی زند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمی‌بینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمی‌ورزم [و در یک کلام خیرخواه مردم هستم] . آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه [عالی] رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما [و از هر کسی] برنمی آید.‌»(37)

2- خیرخواهی عامل جلب رحمت الهی است

حضرت علی( علیه السلام) فرمود: ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه» رساترین و مهم ترین عاملی که سبب بهره مندی از رحمت ایزدی می شود این است که در باطن خیرخواه همه مردم باشی.(38)

3-خیرخواهی دوستی ومحبت مردم را به دنبال می آورد

امام على عليه السلام : النُّصحُ يُثمِرُ المَحَبَّةَ خيرخواهى محبّت به بار مى آورد. (39)

امام على عليه السلام :  النَّصيحَةُ تُثمِرُ الوُدَّ خيرخواهى دوستى به بار مى نشاند.(40)

 “غش ” رذیله مقابل نصح و خیرخواهی

در لسان العرب  ج2 صفحه 615 آمده"النصح نقیض الغِشّ”  و صاحب مجمع البحرین  نیز آن را خلاف غشّ دانسته است(41) لذا نقطه مقابل نصح وخیرخواهی “غش” است

استاد شهید، مرتضی مطهری در تشریح سبک دعوت انبیاء به لزوم «بلاغ مبین» یعنی رسا و گویا بودن پیام اشاره می‌کند؛ سپس می‌افزاید:« مساله دوم که قرآن مجید در مساله تبلیغ روی آن تکیه می‌کند، چیزی است که از آن به نُصح تعبیر می‌نماید. ما معمولاً نصح را به خیرخواهی ترجمه می‌کنیم. البته این معنا درست است ولی ظاهراً خیر‌خواهی عین معنی نصح نیست، لازمه معنی نصح است. نصح ظاهراً در مقابل غِشّ است. شما اگر بخواهید به کسی شیر بفروشید، ممکن است شیر خالص به او بدهید و ممکن است خدای ناخواسته شیری که داخلش آب کرده‌اید بدهید. یا اگر می‌خواهید سکه طلایی را به کسی بدهید، ممکن است آن را به صورت خالص بدهید؛ در حد عیارهای معمولی. و ممکن است به صورت مغشوش بدهید، یعنی در آن غش باشد. نصح در مقابل غش است. ناصح واقعی آن کسی است که خلوص کامل داشته باشد…. یعنی در گفتن خودش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر آن طرف است نداشته باشد.(42)

امام سجاد علیه السلام در دعای معروف «مکارم الاخلاق» این دو واژه را در مقابل هم قرار داده و از پروردگار خویش چنین درخواست می‌کند:«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْح»(43) خدایا! بر محمد و خاندانش درود بفرست، و مرا ثابت قدم کن تا بتوانم در مقابل افرادی که با من فریبکارانه سخن می‌گویند، ناصحانه رفتار کنم.

و نیز می فرماید: « نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَى غِشِّ أَحَدٍ»(44) پناه می بریم به خداوند از اینکه بدخواهی نسبت به دیگران را در وجود خود پنهان کنیم تا در شرایط لازم به او ضربه بزنیم. غش نوعی بد اندیشی و بدخواهی برای دیگران است که با قسمی از خدعه و نیرنگ همراه می شود.

 غش در روح وجان انسان اثر وضعی و عوارض سوء بسیاری خواهد داشت.                                        

شخص غاش و بدخواه، در تصویر خیالی خود می خواهد به دیگران ضربه بزند، اما در واقع این خصلت نورانیت و طهارت فطری خودش را از بین می برد.

- در اثر بدخواهی ، قطع رحم معنوی اتفاق می افتد. چون «انما المومنون الاخوة» اما غش، قطع رحم است که به قطع عقد اخوت بین مومنین می انجامد وطبق فرموده حضرت امیرالمومنین (ع) کسی که کینه مومن و دوستدارِ اهل بیت علیهم السلام را در دل خود می پروراند و درصدد ضربه زدن به اوست، از ما نیست.

- پیغمبر اکرم (ص) سه بار فرمودند «ألا و من غش اخاه المسلم نزع الله بركه رزقه و أفسد عليه معيشه و وكله الي نفسه ؛ هر كس به برادر ديني خويش خيانت نمايد خداوند بركت را از روزيش برمي دارد و زندگيش را ويران مي سازد و او را به خودش وا مي گذارد و شفاعتي از او نخواهد شد.»(45)

درمان غشّ

برای معالجه بدخواهیِ نسبت دیگران، انسان باید به خودش مراجعه کند و اگر کوچکترین ناخالصی بین خودش و برادر و خواهر مومن احساس کرد، آن را دست کم نگیرد. توجه کند که بیماری های جوانحی به مراتب خطر بیشتری از بیماری های جوارحی دارد. پس انسان بایدنسبت به اینگونه رذائل اخلاقی وآثار سوء آن شناخت و معرفت پیدا کند و در درمان آن عمل به خلاف این رذیله نماید یعنی پشت سر برادر مومن خود دعای خیر کند و عملی و زبانی خیرخواه او باشد تا شیطان را به زانو در آورد و در این مسیر از اولیای خدا کمک بگیرد زیرا اتصال به سیره اولیا و توسل به آنان در این زمینه بسیار کمک کننده است. (46)

فهرست منابع

1.فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، جلد2، انتشارات رضى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1375 ش، ص424

2. سید جواد حسینی، خیرخواهی در قرآن،https://library.tebyan.net

3. http://www.alketab.org

4. تربتی، حسین، اخلاق آمران به معروف، https://library.tebyan.net

5. اعراف/۶۲

6. مرکز تخصصی قرآنی

http://www.ayat-asemany.blogfa.com

7. هود/ ۳۶

8. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، پایگاه تخصصی قرآن کریم، http://fa.the-koran.org/content

9. اعراف/۶۸

10. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، پایگاه تخصصی قرآن کریم، http://fa.thekoran.org/content 

11. همان

12. همان

13. اعراف/۷۹

14. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، همان

15. اعراف/۹۳

16. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، همان

17. اعراف/ ۲۰

18.همان/21

19. پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر  http://wiki.fmaroof.ir

20. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق، ص80

21. پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، 1جلد، دنياى دانش - تهران، چاپ: چهارم، 1382ش، ص594

22. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق،ص208

23. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي ج3، همان، ص531

24. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، همان،ص81

25. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، جلد2، همان، ص208

26. همان

27. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، دفتر تبليغات - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش،ص225

28. همان، ص225

29. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج1، دانشگاه تهران - تهران، چاپ: چهارم، 1366ش، ص342

30. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، همان، ص20

31. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، ج75، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ص80

32. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج1، همان،ص45

33. همان،ص418

34. ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ج4، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق، ص58

35. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج2، همان، ص208

36. همان

37. مجله مبلغان مهر و آبان 1386، شماره 96، نصیحت و خیرخواهی، https://hawzah.net

38. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم ،همان، ص216

39. ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، 1جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص32

40. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق، ص430

41. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج2، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر - بيروت، چاپ: سوم، 1414ق، ص615

42. مجموعه آثار شهید مطهری، ج17، واژه نصح، https://hawzah.net

43. على بن الحسين عليه السلام، امام چهارم، الصحيفة السجادية، 1جلد، دفتر نشر الهادى - قم، چاپ: اول، 1376ش، ص94

44. همان، ص56

45. ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دار الشريف الرضي للنشر - قم، چاپ: دوم، 1406 ق، ص286                                                                               

46. سازمان تبلیغات اسلامی، http://ido.ir/news

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[چهارشنبه 1398-04-05] [ 08:18:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حكمت رفتارهاي حمايت‌گرانه و الزامات و قواعد آن در قرآن و سنت ...

استاد راهنما: حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای سید صمصام الدین قوامی

استاد مشاور: حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای سید رضا مودب

محقق:  اعظم جدیدی میاندشتی                      

چکیده

يكي از مسائل بسيار مهم در جامعة اسلامي وجود افراد فقير در جامعه است. در اسلام فقر امري مذموم است. با توجه به اين كه همة انسان‌ها قادر نيستند كه مايحتاج خود را تأمين كنند، خداوند بر اغنیاء واجب کرده است كه به انسانهای نادار كمك كنند و نظام حمايت‌گري دارايان از ناداران شكل گرفته است که اگر اين نظام در جامعه پياده شود چهرة فقر از جامعه رخت بر مي‌بندد. با توجه به اهميت اين موضوع در اين پژوهش به مباني، فلسفه، مصاديق و شيوه هاي حمايتگري در قرآن و سنت پرداخته شده است. روش پژوهش توصيفي تحليلي است كه از قرآن و احاديث كليد واژه‌هاي مربوط به حمايت‌گري جستجو شد و داده های مربوط به اين حوزه استخراج و سپس داده‌ها با روش تحلیل محتوا تحلیل شد. با بررسی و دقت نظر در آیات و روایات این نتیجه به دست آمد که فلسفة حمايت‌گري دو چيز است: خلافت انسان از خداوند و تزكية انسان. چون انسان جانشين خداوند در زمين است و خداوند هم واجد صفات جمال و جلال است، پس انسان براي شبيه شدن به خداوند بايد به ديگران كمك كند. علاوه بر آن بهترين راه دل‌كندن از دنيا، بخشيدن است. اسلام در اموال دارایان حقی در قالب های مختلف مانند خمس، زکات، صدقه و وقف بریا نیازمندان قرار داده است. حمایت گری دو بعد مادی و غیر مادی دارد. اسلام به نوعي نیاز غیر مادی مانند نیاز علمي، ديني و عاطفي را نيز از مصادیق حمايت‌گري مي‌داند. حمايت‌گري بايد خالصانه براي خدا، بدون منت و با بهترين چيزها باشد. در اين حمايت‌گري بايد مراتب قرابت و خویشاوندی را نيز در نظر داشت.

کلید واژه: حمايت‌گري، خمس، صدقه، زكات، الزامات حمایتگری، حکمت حمایتگری، قواعدحمایتگری

موضوعات: پایان نامه, تفسیر و علوم قرآنی
[یکشنبه 1398-04-02] [ 12:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مفهوم شناسی تهجد در قرآن کریم(قسمت دوم) ...

پژوهشگر:فاطمه برقرار

 

4. راه­های تهجد از دیدگاه قرآن کریم

واژه تهجد فقط در یک آیه قرآن و به صورت فعل امر یاد شده است:«و مِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ؛ اسرا/79» اما در برخی منابع تفسیری مراد از باقیات صالحات «والباقِیتُ الصّالِحتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابًا؛ کهف/46؛ مریم/76»، نیز نماز شب دانسته شده­است (طوسی، بی­تا،7: 52؛ فیض کاشانی، 1415ق ، 3: 244؛ حویزی، 1415ق، 3: 264) ؛ و نیز در برخی منابع، تعبیر «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب * و اِلی رَبِّکَ فَارغَب؛ شرح/7»، به نماز شب تفسیر شده است (سیوطی، 1404ق، 8: 551). اما موضوع «تهجد» با تعابیر دیگری در قرآن مطرح شده است که در ذیل به شرح آن می­پردازیم:

4-1. نمازشب

از مهمترین مصادیق تهجد، نماز خواندن است که از آن به نماز شب تعبیر شده است (محقق حلی، 1427ق، 10: 308). در قرآن کریم، نماز شب سه بار به عنوان مصادیق تهجد بیان شده است. در آیه «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا، فرقان/64؛ كسانى كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى‏كنند».  واو (و الذين) عطف به آيه قبل می­باشد يعنى عباد الرحمن کسانی هستند كه شب را به­روز مى‏آورند در حالى كه سجده كنندگان و ايستادگان مي­باشند كه تمام شب يا بعضى از شب را به­نماز و سجده و قيام مي­گذرانند و نافله شب مي­خوانند. برخی بر این باورند که هر كس قسمتی از شب يا تمام شب را احياء نمايد و يك نماز بخواند خواه در جزء اول شب باشد يا آخر داخل در اين آيه است (مجتهده امین، 1361، ‏9: 214-213). در آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ …..؛ و در شبانگاه براى او سجده كن، انسان/26». مراد از سجده این است که در پاسى از شب براى خدا نماز بگزار، بعضى گفته‏اند: نماز مغرب و عشاى آخر را بگزار. (طبرسی، 1377ش، ‏4: 416؛ فیض کاشانی، 1415ق، 6: 259؛ فخر رازی، 1420ق، 26: 428). در آیات یک تا سه سوره مزمل «یا أَيهَا الْمُزَّمِّلُ*قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلا* نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلا»، مراد اين است كه نيمى از شب را بپا خيز، و يا كمى از نصف كم كن، و يا اندكى بر نصف بيفزا، و اين ترديد بين سه امر، ترديد تخيير است، مى‏خواهد بفرمايد: مخيرى بين اينكه نيمى از شب را زنده بدارى، و يا كمى كمتر از نصف، و يا كمى بيشتر از آن را و نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو مى‏گويند صبر كن، همانطور كه به عموم مسلمانان سفارش كرده براى مقاوم شدن در برابر ناملايمات از صبر و نماز كمك بخواهند،« اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ بقره/153». خداوند با اين دستور به پیامبر گرامی اسلام فهمانده كه بايد خود را در مقابل اندوه‏هاى بزرگتر و مصائب تلخ به وسيله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسيله پيچيدن جامه و خوابيدن (طباطبایی، 1417ق،‏20: 60). در این سه آیه خداوند بیان می­کند که یکی از راه­های عبادت شبانه نماز می­باشد.

 

4-2.قرائت قرآن

چهار آیه (اسرا/78؛ مزمل/4-20؛ آل­عمران/ 113؛در قرآن کریم، قرائت قرآن را یکی از مصادیق تهجد معرفی کرده­است. در آیه چهار سوره مزمل «….وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلا»، ترتيل قرآن به معناى تلاوت آن است به نحوى كه حروف پشت سر هم آن روشن و جداى از هم به­گوش شنونده برسد، و اين جمله عطف است بر جمله« قُمِ اللَّيْلَ»، که در آیات قبل ذکر شده است و معناى آن دو اين است كه شب برخيز و قرآن را به ترتيل بخوان. و ظاهرا مراد از ترتيل قرآن، ترتيل آن در نماز، و يا اصلا منظور از قرآن، خود نماز است، و خداى تعالى نظير اين تعبير را از نماز كرده، مثلا فرموده:« أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً؛ اسرا/78». (طباطبایی، 1417ق، ‏20: 60). بعضى گفته‏اند: مراد آيه شريفه اين است كه قرائت قرآن را واجب كند نه نماز را (زمخشری، 1407ق، 4: 637). در آیه «…… فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ  …… ؛  مزمل/20»، مراد این است که پیامبر اسلام و اصحابش به جهت مشتبه بودن نصف شب و كمتر يا بيشتر، از خوف ترك واجب به زحمت مى‏افتادند به حدى كه پاهای مبارك حضرت ورم می­نمود. بعد از يك يا ده سال، اين تكليف برداشته شد و خداوند فرمود: به هر اندازه‏اى كه براى شما ممكن است از قرآن تلاوت كنيد (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363ش، ‏13: 368). در آیه «…. يَتْلُونَ ءَايَاتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّيْلِ…. ؛ آل عمران/113»  مراد این است که اهل كتاب، همه يكسان و بد نيستند بلكه در بین آن­ها گروهى هستند كه در ايمان ثابت بوده و آيات خدا را در ساعات شب و اوقات خلوت مى‏خوانند و خدا را عبادت مى‏كنند. و در دينشان مؤمن و نيكوكار و نسبت به اسلام مستضعف بودند (قرشی، 1375، ‏2: 166-165). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که قرائت قرآن یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد. اما درباره این‌که آیا در تهجد، قرآن‌ به‌طور مستقل باید تلاوت شود یا مراد از آن، قرائت قرآن در نماز است دو دیدگاه وجود دارد: نخست این‌که مراد تلاوت مستقل است (طبرسی،1372ش، 10: 169؛ زمخشری، 1407ق، 4: 643). دیدگاه دوم آن است که برخی از مفسرین بر این باورند که مراد آیه ۲۰ مزمل، تلاوت قرآن در نماز شب است (قطب راوندی، 1405ق، 1: 127؛ جصاص، 1405ق، 1: 20).

4-3.استغفار

مصداق دیگر تهجد، استغفار از گناهان و طلب بخشش از خداوند برای خود و دیگران است. خداوند در قرآن کریم سه بار از استغفار شبانه یاد کرده است. اولین آیه «كاَنُواْ قَلِيلًا مِّنَ الَّيْلِ مَا يهجَعُونَ* وَ بِالْأَسحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون؛ ذاریات/17-18 » می­باشد و مراد کسانی هستند که بيشتر شب نماز می­خوانند و در اوقات سحر استغفار می­كنند، و از خداى تعالى آمرزش می­خواهند (ابوالفتوح رازی، 1408ق،‏18: 97). دومین آیه «…..وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمُ؛ مزمل/20 ) می­باشد و مراد کسانی هستند که شب هنگام با استغفار باب توبه را برای خود می­گشایند (مغنیه، 1424ق، ‏7: 453). سومین آیه «…. وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ آل؛ عمران/17» می­باشد و منظور از كلمه «استغفار» در سحرها،  نماز شب و استغفار در آن است، و روايات وارده، استغفار در اسحار را به نماز شب، و استغفار در قنوت آخري كه همان يك ركعت «وتر» است تفسير نموده‏اند. (طباطبایی، 1417ق،‏3: 113). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که استغفار یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد ولی مفسرینی مانند طباطبایی مراد از استغفار را نماز شب می­دانند .

4-4.تسبیح

تسبیح و ذکر خداوند در برخی آیات مصداق تهجد به شمار رفته است. در آیه «… وَ مِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسَبِّحْ…..؛‏  طه/130» مراد از تسبیح، نماز است زیرا نماز شامل تسبیح و تنزیه خداوند هم می­باشد (ابن عاشور، 1420ق،‏16: 204). مراد از آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ؛ طور/49» این می­باشد که خداوند را با تلاوت قرآن و نماز شب عبادت کن (ابن كثير دمشقی، 1419ق، ‏7: 409). آیه «….. وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلا؛ انسان/26»؛ قسمتی از  شب را برای خدا نماز بخوان (طبرسی، 1372ش،‏10: 625). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که تسبیح یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد. اما مراد از تسبیح در آیه به نظر برخی از مفسرین، نماز شب است (جصاص، 1405ق، 5: 297؛ طبرسی1372ش، 9: 257؛ ابن عاشور، 1420ق، 16: 204؛ طبرسی، 1372ش،‏10: 625)؛ ولی برخی مقصود از آن را تسبیح پیش از نماز شب (طبری،1412ق، 27: 23)، و برخی مراد آز آن­را، ذکر تسبیح چه در نماز و غیر آن می­دانند (شوکانی، 1414ق، ‏5: 426). بررسی­ها نشان می­دهد که در قرآن کریم، نماز، استغفار، قرائت قرآن و تسبیح از راه­های تهجد و عبادت­های شبانه می­باشد. ولی در مورد قرائت قرآن و تسبیح برخی از مفسرین بر این باورند که آن جزئی از نماز است و عمل مستقلی محسوب نمی­گردد. و برخی از مفسرین هم مراد از استغفار را همان نماز شب می­دانند.

 

5. فواید تهجد از دیدگاه قرآن کریم

 خداوند در سه آیه از قرآن به فواید و آثار تهجد اشاره کرده است و آن را فراتر از عبادت­های روزانه معرفی نموده است. آیه « إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا؛ مزمل/5» اين معنا را مى‏رساند كه اگر گفتيم شب‏زنده‏دارى كن، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو، براى اين بود كه خود را براى كرامت قرب و شرف حضور، و افتخار هم­كلامى با ما آماده سازى، تا ما قول ثقيلى را بر تو القاء كنيم. بنا بر اين نماز شب راهى است كه پیامبر را به چنين موقعیتی منتهى مى‏سازد. و مراد از آیه « إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطا وَ أَقْوَمُ قِيلاً؛ مزمل/6» اين است كه نماز­شب، استوارترين و صائب‏ترين سخن است، براى اينكه در نماز شب حضور قلب بيشتر و توجه به كلام دقيق‏تر است. و معناى آيه اين است كه حادثه شب و يا نماز در دل شب ثابت‏قدم‏تر است، چون خداى تعالى شب را مايه آرامش قرار داده، و نتيجه اين آرامش، آن است كه خاطر انسان از مشغله­های روزانه فارغ، و دست انسان از اسباب ظاهرى بريده است (طباطبایی، 1417ق،‏‏20: 62-63). در آیه «إن لَكَ فىِ النهّارِ سَبْحًا طَوِيلا؛ مزمل/7» مراد اين است كه تو در روز مشاغل بسيار دارى كه همه وقتت را فرا گرفته، فراغتى برايت باقى نمى‏گذارد تا در آن با توجه تام متوجه درگاه پروردگارت باشى، و از هر چيزى منقطع گردى، بنا براين بر تو است كه از شب استفاده كنى و در آن به نماز بپردازى (همان:63). خداوند در قرآن بیان می­کند که قرب الهی که به­واسطه تهجد فراهم می­شود، به واسطه عبادت­های روزانه حاصل نمی­شود و علت رسیدن پیامبر اسلام(ص) به این مقام والا را، در گرو تهجد ایشان می­داند. انسان اگر بخواهد معارف بلند و سنگین هستی را دریابد و به چشم دل شهود كند، می­بایست به ریسمان تهجد چنگ زند و آن را وسیله رشد و کمال خود قرار دهد. خداوند به پیامبرش(ص) فرمان می دهد كه برای دریافت وحی و ارتباط كلامی با خداوند، به تهجد رو آورد. در این زمان است كه قول ثقیل و معارف سنگین و بلند بر جان وی نازل می شود و خداوند او را سزاوار معرفت شهودی می­سازد. اگر پیامبر(ص) برای دریافت وحی و قرآن نیازمند تهجد بود دیگران هم به طریق اولی برای دریافت معارف، نیازمند شب زنده داری هستند. خداوند در قرآن کریم علت دیگر فائده تهجد را حضور قلب بیشتری که در شب بر انسان غالب می­شود، بیان می­دارد؛ زیرا در شب آرامشی به انسان دست می­دهد که این آرامش در طول روز به­خاطر مشغله­های زندگی برای انسان فراهم نمی­گردد. و به واسطه این آرامش حضور قلب بیشتری در عبادت­های شبانه حاصل می­شود که تاثیرگذاری آن­را برای رسیدن به قرب الهی بیشتر میسر می­کند.

6. واژگان متضاد تهجد در قرآن کریم

نتایج بررسی آیاتی که به بحث تهجد پرداخته است حاکی از آن است که خداوند حب دنیا «یحبون العاجله» را در قرآن، به عنوان عاملی متضاد با تهجد معرفی کرده است که سبب دوری از تقرب الهی می­شود. در آیه «إِنَّ هَؤُلَاءِ يحیُونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا؛ آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند، در حالى كه روز سختى را پشت سر خود رها مى‏كنند! انسان/27»،. مراد اين است كه: در برابر حكم پروردگارت صبر كن و نماز به پا دار و آثمين و كفار را اطاعت مكن، براى اينكه اين آثمين و كفار زندگى دنيا را دوست مى‏دارند و جز براى آن عمل نمى‏كنند و روز شديدى را كه در پيش دارند رها مى‏سازند و يا از آن روز كه حتما ديدارش خواهند كرد اعراض نموده، پشت سر خود مى‏اندازند (طباطبایی،1417ق، ‏20:142). نتایج بررسی حاکی از آن است که چون خداوند حب دنیا را بلافاصله بعد از عبادت­های شبانه (انسان/26) مطرح کرده است می­توان آن را عاملی متضاد برای تهجد دانست که در تقابل با آن قرار دارد. لذا خداوند صاحبان این خصیصه را به عذابشان در قیامت هشدار می­دهد و همان­گونه که تهجد می­تواند انسان را به خداوند نزدیک کند و به کمال برساند، به­همان اندازه حب دنیا انسان را از قرب الهی و کمال دور می­کند.

7. نتیجه

آرزوی دست یازیدن به سعادت ابدی از آمال ابناء­بشر از ابتدای خلقت انسان بوده و او همیشه به دنبال این گمشده، راه حیرانی را طی نموده­است. خروج از این حیرانی، توسل به قرب الهی را در انسان بیدار کرده، خدای تعالی نیز جهت رفع این عطش ذاتی، رهنمودهایی در قرآن کریم مطرح نموده که یکی از این رهنمودها حول محور «تهجد» می­چرخد. از آنجایی که خداوند در21 آیه از قرآن به تهجد و عبادت­های شبانه اشاره کرده است و رسیدن به قرب الهی و آرامش حقیقی را در گرو آن ذکر کرده است لذا بر آن شدیم که در این تحقیق، راه­های تهجد در قرآن را بررسی کنیم و مسیر رسیدن به قرب الهی را هموار سازیم. «تهجد» به معنای بیدار شدن از خواب برای نماز و یا دیگر عبادت­های شبانه می­باشد. از واژگان متضاد با تهجد را می توان به واژه «حب دنیا» اشاره کرد که تقابل این واژه با تهجد را می­توان در قرآن مشاهده نمود. لذا اگر انسان در مسیر هدایت که از سوی خداوند تعیین شده قرار نگیرد این حالت در نفس او ایجاد می شود. از بررسی همنشینان تهجد مشخص می شود که واژگان «انفاق، صبر، زکات، امر به معروف و نهی از منکر » از حیث هدف نهایی که شخص به آن می رسد و هم از حیث راه وصول به قرب الهی، هم سو  با تهجد می باشد. و طبق آیه 113 سوره آل­عمران تهجد فقط مخصوص مسلمانان نمی­باشد بلکه  از اهل کتاب، گروهی که درستکار هستند نیز به آن توجه دارند. بررسی­ها نشان می­دهد که در قرآن کریم، نماز، استغفار، قرائت قرآن و تسبیح از راه­های تهجد و عبادت­های شبانه می­باشد. ولی در مورد قرائت قرآن و تسبیح برخی از مفسرین بر این باورند که آن جزئی از نماز است و عمل مستقلی محسوب نمی­گردد. و برخی نیز مراد از استغفار را همان نمازشب می­دانند. نتایج تحقیق حاکی از آن است که خداوند در قرآن مقام محمود، عبادالرحمن و محسنین را فقط برای متهجدین ذکر کرده است. خداوند در قرآن بیان می­کند که انسان  می تواند به واسطه نماز شب معارف بلند و سنگین هستی را دریابد و به چشم دل شهود كند. خداوند در قرآن کریم علت دیگر فائده تهجد را حضور قلب بیشتری که در شب بر انسان غالب می­شود، بیان می­دارد که این حضور قلب مقدمه­ای برای قرب الهی می­باشد.

منابع

1.ابن عاشور ، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بیروت: موسسه التاريخ، اول، 1420ق.

2.ابن كثير دمشقی، اسماعيل بن عمر، تفسير القرآن العظيم، جلد، بیروت: دار الكتب العلمية، اول،  1419 ق.

3.اصفهانى، حسين بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، در يك جلد، دار العلم - الدار الشامية، لبنان - سوريه، اول، 1412 ه‍ ق.

4.امین، نصرت بیگم، مخزن العرفان در علوم قرآن، تهران،: نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

5.جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، بیروت: دارالاحیاء التزاث العربی، اول، 1405ق.

6.حسینی شاه عبدالعظیمی،‏ حسین بن احمد تفسیر اثنا عشری، تهران: انتشارات میقات، اول، 1363ش .   

7.حلی، جعفربن حسن، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، انتشارات الفقاهه، اول، 1427ق.

8.زمخشرى، ابو القاسم، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏، بیروت: دار الكتاب العربي، سوم،  1407 ق.

9.سيوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بكر، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، 1404ق.

10.شوكانى، محمد، فتح القدير، دمشق: دار ابن كثير، 1414ق.

11.طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه پنجم، 1417ق.

12.طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران:  انتشارات ناصر خسرو، سوم، 1372 ش.

13.طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير. جامع البيان فى تفسير القرآن. بیروت: دار المعرفه، اول، 1412 ه ق .

14.طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت: دار احياء التراث العربى، اول، بی­تا.

15.فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بیروت: دار احياء التراث العربي‏، سوم، 1420 ق.

16.فیض کاشانی، ‏محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران: انتشارات الصدر، دوم، 1415ق.

17.قرشی بنابی، علی اکبر تفسیر احسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت، دوم، 1375ش.

18.قطب راوندى، سعيد بن هبة الله فقه القرآن، قم: انتشارات کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، دوم، 1405ق.

19.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت: دار إحياء التراث العربي، دوم، 1403 ق.

20.مغنیه، محمد جواد، الکاشف، قم: دارالکتاب الاسلامی، اول، 1424ق.

21.مقدس اردبیلی، احمدبن محمد، زبده البیان فی احکام القرآن، تهران: مکتب المرتضویه، اول، بی­تا.

22.نحاس، احمدبن مخمد، اعراب القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه، اول، 1412ق.

23.واسطى زبيدى حنفى، محب الدين، سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، اول، 1414 ق.

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1398-04-01] [ 08:28:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شرط عدم ازدواج مجدد در ضمن عقد زناشوئی ...

“به گزارش معاونت پژوهش مدرسه علمیه عالی و مرکز تخصصی الزهراء (س) ژورنال کلاب(آموزش ارزیابی نقادانه مقاله علمی پژوهشی) با عنوان شرط عدم ازدواج مجدد در ضمن عقد زناشوئی با حضور حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای مهاجر در تاریخ 98/3/27 برگزار گردید. در ابتدای بحث خانم صدیقه بهرامی به ذکر اشکالات مقاله پرداخته و گفت:
در عنوان مقاله بهتر بود عنوان رایج بین علما و متون علمی یعنی “"نکاح"” آورده میشد.چنان که نویسنده در متن مقاله دیگر از عبارت زناشوئی استفاده نمی کند. مشخصات نویسنده بهتر است در انتهای پاورقی با رتبه علمی استاد آورده شود.
ایشان در ادامه گفت: چکیده باید در یک پاراگراف نوشته شود. در حالیکه چکیده در این مقاله از یک پاراگراف بیشتر است. در چکیده مناسب است مهمترین یافته های تحقیق بیان شود. که نویسنده در این مقاله به این مطلب اشاره نکرده است.
خانم بهرامی در ادامه گفت: اگر به جای واژه عقددر کلید واژه ، واژه نکاح یا عبارت عقد نکاح را می آورد بهتر بود.
ایشان در ادامه گفت: ص78 عنوان آشنائی مختصر با واژگان کلیدی آمده است در حالی که انتظار می رفت بحث با مقدمه آغاز گردد نه مفهوم شناسی .باید توجه کنیم مقاله با پایان نامه و رساله متفاوت است نیازی به عنوان این چنینی نبود. ضمن اینکه در هیچ یک از تعاریف لغوی و اصطلاحی منبعی به چشم نمی خورد.
خانم بهرامی در ادامه به اشکال مربوط به مقدمه واقع در ص78 پرداخته و گفت: جای مقدمه بعد از واژگان کلیدی است. ضمنا مقدمه بسیار عجولانه اغاز شده است بهتر بود با متغیر مساله یعنی شرط ، انواع شروط و سپس به شرط ضمن عقد پرداخته می شد. در مقدمه نیازی به آوردن پیش فرض ها و مسلمات نیست که در پاراگراف اول مقدمه به آن اشاره شده است.
طلبه سطح 4 این مرکز گفت: در ص79 پاراگراف دوم ، در عبارت« امری که نامعقول و ناممکن باشد ………نه عقل آن را تایید می کند نه شرع» این اشکال مطرح است که آیا شروطی که سلامت و مصلحت فرد را تامین کند از نظر عقلا مورد تائید نیست؟!! به نظر می رسد در این مقاله تایید عقلانی چنین شرطی مطرح نیست.
بیان این عبارت در مقدمه چه وجهی دارد؟ در ابتدای بحث هم حسن عقلی التزام به شرط آمده است که وجهی ندارد.
ایشان در ادامه به بیان اشکال در ص79 پرداخته و گفت: منظور از بعضی از علمای اهل سنت که در این صفحه آمده کدام علما از کدامین مذاهب اربعه اهل سنت مورد نظر است؟ در همان صفحه نام بعضی از علمای اهل سنت مانند شاطبی، ابن قیمف، ابن حزم اندلسی بدون ذکر منابع ذکر شده است. و منظور از اهل تحقیق از فقهای امامیه چه کسانی هستند و در کدام منابع آمده؟
خانم بهرامی بیان کردند: صفحه 80 پاراگراف «اکثر بزرگان از فقها …» از این قسمت نویسنده بهتر بود با ایجاد عنوان، متن مقاله را مشخص می کردند؛ در حالی مقدمه ادامه دارد و از این قسمت مشخصا فقط نظر فقها امامیه که قائل به بطلان شرط هستند طرح شده است.
ایشان گفت:نویسنده در ص80 از عبارت فحول علمای اسلام استفاده کرده است در حالی که این عبارت هم نامانوس است و هم اینکه نویسنده قصد بیان نظر فقهاء امامیه را دارد و از اهل سنت بیشتر سخن گفته است لذا عنوان عام علمای اسلام جایگاه ندارد.
ایشان در ادامه گفت: ص80 و نیز در ادامه صفحات بعدی شیوه ارجاع دهی صحیح نیست حال آن که شیوه ارجاع دهی صحیح به این ترتیب است:نام خانوادگی نویسنده، سال انتشار، صفحه
خانم بهرامی گفت: نویسنده مقاله در ترجمه عبارت شیخ طوسی از عبارت (کنیزی برای معاشقه نداشته باشد) استفاده کرده است که بهتر بود به اتخاذ سریه ترجمه می کردند. و همچنین در همان صفحه در ترجمه متن شیخ طوسی «از لفظ باطل و بی اثر است»استفاده شده است: که این سوال در اینجا مطرح است که منظور از بی اثر است چیست؟ یعنی مبطل عقد مجدد نیست؟اگر این فرض باشد در متن نیامده است.
ایشان در ادامه در توضیح مطلب از محقق حلی (کنیزی برای معاشقه نداشته باشد) گفت: ضمن اینکه بهتر بود از عنوان اتخاذ سریه استفاده می کردند، این ترجمه فعل از نویسنده اصل مطلب را تغییر داده است به این صورت که در شرط ضمن عقد به عدم نکاح مجدد، زوج متعهد می شود به این که با وجود همسرش سریه و زنی اختیار نکند در حال و یا آینده.اما با این ترجمه گوئی فرد فقط متعهد شده است در زمان انتخاب همسر سریه نداشته باشد جای تامل دارد!!
خانم بهرامی در بیان اشکال ص81 که از علامه حلی(یبطل الشرط دون العقد) نقل شده است گفت: توجه به این مطلب نکرده اند که علامه حلی علاوه بر بطلان شرط بطلان عقد را نیز آورده است و این نکته مهمی است.
خانم بهرامی در ادامه گفت: ص81 در ترجمه عبارت شهید اول بهتر بود به جای واژه ترک از عدم استفاده می شد.
خانم بهرامی در ادامه گفت: نویسنده به وجه اجماعی بودن بطلان شرط از نظر صاحب جواهر واقع در ص 81 توجه نکرده است.
طلبه سطح 4 این مرکز تخصصی گفت: در ص 82 نویسنده از عبارتی با عنوان (از تحقیقاتی که شیخ مرتضی در خصوص معنای شرط دارند) استفاده کرده در حالی که بهتر بود این مطلب در قسمت مفهوم شناسی مطرح می شد.
خانم بهرامی در ادامه در بیان اشکال وارد به آیه (فانکحوا ما طاب لکم )در صفحه 82 گفت: زمانی که آیه ای به صورت کامل ذکر نشود در ابتدا و انتهای آن باید سه نطقه گذاشته شود در حالی نویسنده این نکته را رعایت نکرده است.
ایشان در ادامه گفت: اگر به جای عنوان مکلف با ترک ازدواج مجدد از عنوان اشکال به استدلال یا عنوان مخالفت شرط با کتاب یا حکم الهی استفاده می شد بهتر بود.
ایشان در ادامه گفت: نویسنده در صفحه 82 از آیه مبارکه، چگونه مباح بودن تعدد زوجات را استنباط کرده است؟
ایشان در ادامه گفت: نویسنده در صفحه 83 از عبارت توجیهات استفاده کرده بدون اینکه اشاره به نویسنده آن کند.
خانم بهرامی در ادامه گفت: نویسنده مقاله به عبارت آقای شوکانی که از کلمه صلح استفاده کرده است اشاره کرده ا در حالی که صلح با شرط تفاوت دارد.
خانم بهرامی در ادامه گفت: نویسنده در متن از عبارت (شماری از علمای اهل سنت) استفاده کرده است در حالی که بهتر بود محقق محترم مصادر و منابع مربوط را ذیل عناوین ذکر می کردند.
ایشان در ادامه گفت: نویسنده در مقاله خود مذاهب اربعه را به صورت جداگانه ذکر نکرده است در حالی که ایشان در صفحه 84 بیان کرده است که مذاهب اربعه در این قسمت اختلاف نظر دارند. همچنین ایشان در همان صفحه برای شروع مطلب شماره 12، از عبارت ولی استفاده کرده که این به نظر نادرست می باشد یا بهتر بود مطلب را در ادامه مطلب قبل بیان می کردند.
ایشان در ادامه گفت: نویسنده در ص 84 شماره 12 بیان کرده است زوجه حق فسخ خواهد داشت، در حالی که وجود این حق محل بحث است.
ایشان در ادامه گفت: استدلالاتی که از علمای اهل سنت در بطلان شرط عدم ازدواج مجدد در صفحه 86 نقل شده است، از یک منبع و به نقل از ابن قدامه طرح شده است و در سیر متن مربوط معین نیست کدام یک از علما اهل سنت بر این امر قائل بودند.
ایشان در ادامه گفت: صفحه 92 نویسنده منظور خود از اکثر فقهای عظام را بیان نکرده است.
ایشان در ادامه گفت: نویسنده در صفحه 95 از آیت الله بجنوردی ترک امر مباح را مادام العمر حرام نقل کرده است در حالی که ایشان نیز قائل به صحت این شرط هستند.
خانم بهرامی گفت: نویسنده در ص104 به بیان ادعای اجماع بدون ذکر افراد آن کرده است.
ایشان در پایان گفت: بهتر بود نتیجه گیری را به صورت مستقل طرح می کردند. همچنین نسبت به قول مشهور مبنی بر بطلان، تبیین انجام می شد. ارجاعات منابع ره نیز به صورت کامل بیان می کردند.
در ادامه خانم منصوره علیمحمدی از طلاب سطح 4 این مدرسه با بررسی نظرات علما در حکم این موضوع به ذکر اشکالات مورد نظر خود پرداخته و گفت:
نویسنده مقاله شرط عدم ازدواج مجدد را صحیح می داند ولی بنابر نظر شیخ طوسی در کتاب مبسوط جلد ۴ صفحه ۳۰۳ ملاک در شرط این است که فعل آن برای فرد مشروط علیه باشد و ملاک دیگر سائغ و جایز بودن آن است. شرط عدم ازدواج مجدد اگر در ضمن عقد نکاح باشد از فعل مشروط علیه خارج شده و در اختیار او نمی باشد شیخ طوسی نیز این شرط را باطل می داند ولی مهر را باطل نمی داند.
شهید اول و دوم نیز این شرط را مخالف شرع دانسته و آن را باطل می دانند.
صاحب جواهر نیز این شرط را بنا بر اتفاق باطل می‌داند به شرط آن که شرط مخالف مقتضای عقد نباشد و اگر مخالف مقتضای عقد باشد عقد نیز باطل است ولی اگر شرط خلاف مقتضای عقد نباشد و در عقد خللی ایجاد نکند فقط خود شرط باطل است (جواهر الکلام جلد ۳۱ صفحه ۹۶ تا ۱۰۰)
همچنین صاحب جواهر برای مخالفت با شرط عدم ازدواج مجدد از روایات دلیل آورده : مثلاً در یک روایت در صورت عدم انجام شرط زن مطلقه باشد که امام علیه السلام در این روایت می فرماید شرط الله قبل شرطکم. دلیل دیگر صاحب جواهر بر مخالفت با چنین شرطی این است که می گوید که نذر نیز بر این شرط منعقد نمی گردد چون مشروع نیست. روایاتی که این شرط را جایز می دانند در مورد آنها می گوید این روایات یا حمل بر تقیه می شوند به خاطر موافقت عامه و یا اینکه بین شرط و نذر باید تفاوت قائل شد.
ایشان در ادامه گفت: در مورد تفاوت بین شرط و نذر نیز می توان به قول شیخ طوسی در تهذیب الاحکام جلد ۷ صفحه ۳۷۱ استناد نمود که دو روایت که ظاهراً مخالف هم هستند را ذکر نموده: در یک روایت شرط عدم ازدواج مجدد توسط امام علیه السلام باطل دانسته شده و در روایت دیگر شرط را جایز و وفای به آن را لازم می داند؛ شیخ طوسی می گوید میان این دو روایت تضادی نیست چرا که روایتی که شرط را لازم الوفا نمی داند و امام علیه السلام فرموده:« ذلک لیس بشیءٍ و لیس علیک شیءٌ و لا علیها» حمل بر قسمی از استحباب می شود و وفای به آن مستحب است و در حالی که در مورد روایت دیگر که زوج در ضمن عقد بر چنین امری نذر کرده بود، امام علیه السلام می فرماید:« فلیف للمرأة بشرطها …المومنون عند شروطهم». و به خاطر نذر وفای به این شرط بر او واجب است.
خانم علیمحمدی در ادامه گفت: نویسنده مقاله شرط بر مباح را حرام و مخالف با حکم الهی نمی داند در حالی که مخالفت با حکم الهی دارد در این مورد نیز می توان به قول شیخ انصاری در کتاب مکاسب صفحه ۹۳ استناد نمود که می فرماید: مخالفت با کتاب ، هرچند با امری مباح باشد را نیز در نظر می‌گیرد بنابراین شرط عدم نکاح مجدد نیز در مخالفت با حکم الهی شمرده می‌شود. همچنین شیخ انصاری در جلد ۳ کتاب مکاسب صفحه ۱۵ دلیل دیگر نیز بر عدم صحت این شرط می آورد و آن اینکه خروج همسر از زوجیت نوعی حرج است که مترتب بر امر مباح شده است و جایز نیست که طلاق بر آن وقوع یابد و نباید بر امر مباح حرج مترتّب گردد.
طلبه سطح 4 این مرکز گفت: در کتاب منیة الطالب، محقّق نایینی صفحه ۱۰۵ می فرماید: که سزاوار این است که در موارد شک اصل تعیین شود و اصل نیز در اینجا یعنی در مورد مخالفت با مباحات است که در موارد شک باید به آن رجوع شود از جمله اینکه اگر شرط بر ترک مباح در مدت کوتاهی باشد، اصل عدم مخالفت با کتاب است و اما در مدت طولانی یا دائم را می توان قدر متیقن مخالف با کتاب دانست.
ایشان در ادامه گفت: همچنین در صفحه ۱۱۱ کتاب منیة الطالب محقق نایینی می فرماید اگر شرط مخالف مقتضای ذات عقد باشد آن شرط باطل است و اگر با محتوای اطلاق عقد مخالف باشد شرط باطل نیست تفاوت ان دو را به حق بودن یا حکم بودن می‌داند که اگر حق باشد شرط ترک آن در کوتاه مدت مخالف حکم الهی نخواهد بود.
خانم علیمحمدی گفت: نویسنده مقاله در صفحه ۹۸ شرط عدم ازدواج مجدد در ضمن عقد را به علت شرط نتیجه بودن و معلق بر طلاق بودن باطل می داند زیرا طلاق شرایط خاص دارد در حالی که می توان گفت اینکه طلاق شرایط خاص دارد مفروغٌ عنه بوده و همه نسبت به آن مطلع بوده اند و با فرض انجام شرایط آن چنین شرطی گذاشته شده است و علاوه اینکه طلاق امری مبتلا به بوده است. و شاهد دیگر برای مفروغٌ عنه بودن شرایط طلاق اینکه امام علیه السلام در پایان دو مورد از روایاتی که شرط نتیجه طلاق بود( اگر قائل به شرط نتیجه بودن در این روایات باشیم که چنین برداشت نمی شود) استدلال به آیۀ «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع»می آورد که مخالفت با مباح را می رساند در حالیکه اگر طلاق بدون شرایط مد نظر شارع بود امام علیه السلام نسبت به چنین شرطی به نهی از منکر می پرداخت در حالیکه نپرداخته است. بنابر این نمی توان به این علت به این شرط قائل شد و با این روایات که طلاق به برداشت نویسندۀ مقاله شرط نتیجه قرار داده شده، علت بطلان شرط را معلق بر طلاق بودن بداند که امام علیه السلام شرط را باطل دانسته و به این دلیل نتیجه بگیرد که اگر شرط عدم نکاح مجدد معلّق بر طلاق نباشد مانعی ندارد ولی اگر طلاق و شرایط آن مفروغ عنه باشد نمی توان از این طریق برای جایز بودن چنین شرطی استدلال کرد. و در همین رابطه شاید بتوان گفت این که امام در نهایت این پنج روایتی که معلق بر طلاق بود شرط را باطل می داند این علت است که اختیاری که کتاب الله برای مرد روا دانسته به واسطه این عقد ازدواج با شرط ضمن آن این اختیار از مرد سلب شده و مخالفت با اختیاری که توسط کتاب ثابت بود صورت گرفته است لذا مخالف با حکم الله می باشد. اما نسبت به روایاتی که این شرط را جایز می دانند یا بواسطۀ نذر بوده‌اند امام علیه السلام وفای به این نذر را لازم می دانند نه اینکه شرط بوده باشند.
در ادامه خانم آمنه منصوری از دیگر طلاب سطح 4 این مرکز تخصصی در بیان اشکالات وارد به این مقاله بیان کرد:
1)از برخی احادیث ترجمه‌ی خوبی ارائه نشده است.
2) اشکال ادبی در برخی احادیث وجود دارد مثل حدیث۷ص۹۹ که از نظر اعراب و افعال مذکر و مونث درست نگارش نشده
3)برای مطالب ص۸۲ عنوان مناسبی انتخاب نشده است
4) اگر دلایل موافقان و مخالفان به صورت مجزا با عنوان موافقان و مخالفان جدا شده و بررسی میشد بهتر بود
5) در ص۹۵ اگر ادامه ی نظر آقای نایینی-رحمه الله علیه- ذکر میشد بهتر بود چرا که ادامه ی مطلب آقای نایینی-رحمه الله علیه- با آنچه در ابتدا ذکر شده فرق میکند.
در پایان خانم مهدیه محمدی گفت: نویسنده در مقاله خود به دلیل اجماع استناد کرده است بدون ذکر منبع.
ایشان در ادامه گفت: دسته بندی بحث در نظرات فقها ذکر شود بهتر است.(در کتاب قواعد فقهیه بجنوردی این دسته بندی ها آمده است)
خانم محمدی گفت: نظرآیت الله حکیم از کتاب منهاج الصالحین ج۴ص۲۹۶الی۳۰۵ به عنوان نظر جدید ومخالف با نظر مشهور اگر در مقاله می آورد قابل توجه بود.
ایشان در پایان گفت: در بررسی‌های ادله اگر خودشان علاوه بر ترجمه به تحلیل می پرداختند مقاله از استحکام بیشتری برخوردار می شد.



موضوعات: ژورنال کلاب
[سه شنبه 1398-03-28] [ 08:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مسئله وحی و فرهنگ زمانه ...

به گزارش معاونت پژوهش مدرسه علمیه عالی و مرکز تخصصی الزهراء (س) گرگان، دومین پیش نشست همایش ملی جستارهای پژوهشی با تاکید بر بیانیه گام دوم  روز چهارشنبه مورخ 22/3/98 با عنوان مسئله وحی و فرهنگ زمانه به صورت نشست علمی مشترک توسط جناب آقای دکتر رضایی اصفهانی و حجت الاسلام والمسلمین جناب آقای دکترعلوی مهر دانشیار  رشته تفسیر جامعه المصطفی العالمیه در محل مرکز مطالعات علوم اسلامی جامعه المصطفی العالمیه واحد گرگان برگزار گردید. در این نشست علمی مشترک که از طرف مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان گلستان و جامعه المصطفی العالمیه واحد گرگان برگزار گردید تعدادی از طلاب سطح3 و 4 این مدرسه شرکت کردند.

 

موضوعات: فعاليت هاي پژوهشی, نشست علمی
 [ 08:25:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  علم مطلوب قرآنی در آینده پژوهشی تمدن اسلامی و گام دوم انقلاب ...

به گزارش معاونت پژوهش مدرسه علمیه عالی و مرکز تخصصی الزهراء (س) گرگان، دومین پیش نشست همایش ملی جستارهای پژوهشی با تاکید بر بیانیه گام دوم  با عنوان"علم مطلوب قرآنی در آینده پژوهشی تمدن اسلامی و گام دوم انقلاب” روز سه شنبه 98/03/21  با حضور حجت الاسلام و المسلمین جناب اقای دکتر رضایی اصفهانی قرآن پژوه معاصر (عضو هیئت علمی مرکز جهانی علوم اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و انجمن قرآن پژوهی) در محل مرکز مطالعات علوم اسلامی جامعه المصطفی العالمیه واحد گرگان برگزار گردید.


در این پیش نشست که از طرف مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان گلستان و جامعه المصطفی العالمیه واحد گرگان  برگزار گردید تعدادی از طلاب سطح3 و 4 این مدرسه شرکت کردند.

 

موضوعات: نشست پژوهشي, نشست علمی
 [ 08:21:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  زندگینامه علامه طباطبایی ...

پژوهشگر:زهراگرزین

 مرحوم علامه طباطبایی، سال 1281 شمسی در شهر تبریز، در منزل شخصی پدرشان حاج سید محمد آقا طباطبایی متولد شدند. چهار یا پنج سال پس از تولد ایشان، خداوند برادری به ایشان عطا می کند که او را محمد حسن نام می نهند و کمی پس از تولد محمد حسن، مادر ایشان فوت می کند. تقریباً پنج سال بعد، پدر ایشان هم فوت می کند. در این زمان دو برادر یکی نه سال و دیگری پنج ساله بودند.در این زمان یکی از محترمان فامیل، یعنی پدر شهید قاضی طباطبایی (شهید محراب)که حاج میرزا باقر قاضی نام داشت، کفالت این کودک را به عهده می گیرد. آنها نخست به سبک آن زمان، کتابهایی چون گلستان، قرآن، نصاب و… را می خوانند و سپس بلافاصله آنها را به مدارس کلاسیک می فرستند که شاید نخستین مدرسه در ایران در تبریز دایر شده بود. این کلاس ها به سبک کلاس های فرانسه تهیه شده بود و زبان فرانسه در آن تدریس می شد. این دو برادر با هم مشغول تحصیل می شوند و پس از کلاس ششم، همزمان با حضور در کلاس هفتم، برای تحصیل صرف، تصریف و جامع المقدمات به مدرسه طالبیه می فرستند این قضیه تا سال 1304 طول می کشد. در این مدت آنها کتاب های سطح را خیلی سریع به پایان می رسانند، چون در آن زمان بیش از این در تبریز تدریس نمی شد، برای ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت می کنند. این مفسرفرزانه مدت یازده سال درکنارمرقد نورانی امیرالمومنین کسب علم کرد، سپس به زادگاه خودتبریز برگشت ومدت ده سال درتبریز به تدریس وتالیف سپری کرد و بعد از آن علامه راهی قم شد وتاپایان عمرشریفشان درقم اقامت داشتند. هجرت به قم آن روز حوزه علميه قم از ضربات سهمگين رضا خان، رهايي يافته بود و با حضور آيات و مراجع بزرگواري چون آية الله بروجردي انسجام بيشتري پيدا كرده بود، فرصتي طلايي فراهم آمده بود تا علامه طباطبايي، نيازهاي جامعه را سنجيده و بر طبق آنها، برنامه‎اي منظم و كارآمد تنظيم كند. تفسير و فلسفه درسهايي بود كه براساس احساس وظيفة علامه شروع شد و تعجب بسياري را برانگيخت چرا كه تدريس تفسير دانشي به دور از تحقيق تلقي مي‎شد اما پشتكار و اخلاص علامه كار را بدان جا رساند كه «الميزان» حاصل سالهاي تلاش و تدريس ایشان گرديد. درس فلسفه نيز در آن عصر خوشنام نبود. از اين رو تلاشهاي بسياري در تعطيل اين درس انجام مي‎شد اما رفتار مؤدبانه استاد و برخورد مهربانانه آية الله العظمي بروجردي ابرهاي تيرة سوء تفاهم‎ها را كنار زد و سعايتها را بي‎اثر نمود. به هر روي تشكيل جلسات عمومي و خصوصي اين عالم فرهيخته و حضور شاگردان انديشمندي چون آية الله مطهري باعث نقد و بررسي فلسفه‎هاي غربي ـ مخصوصاً ماترياليسم ديالكتيك ـ گرديد و آثار و بركات جاودانه‎اي در تدوين كتب فلسفي به همراه خود آورد. … هر روز كه سپري مي‎شد ابعاد علمي و چهره چشمگير علامه بيشتر از گذشته نمايان مي‎شد. شعاع شخصيت اين استاد فرزانه به داخل كشور محدود نگرديد، بلكه انديشمندان بسياري را به سوي خويش كشاند و در تمام ابعاد اسلام به بحث و گفتگو با آنان منجر شد. اين عظمت بدان جا انجاميد كه دولت آمريكا توسط شاه ايران از علامه دعوت رسمي كرد تا در دانشگاه‎هاي آن كشور «فلسفة شرق» را تدريس نمايد. اما روح بلند و بينش كم نظير علامه، دست رد به آن همه اصرار زد. او زندگي محقّرانه در قم و جلسات درس با طلاب و تربيت شاگرداني فاضل را بر تمامي ظواهر دنیایی ترجيح مي‎داد. آثارعلمی علامه طباطبایی حاصل تلاشهای فراوان علامه خلق آثارارزشمندی چون: ۱- تفسیر المیزان دائرة‌المعارفی از معارف و در بردارنده بحث‌های اعتقادی، تاریخی، فلسفی، اجتماعی و… با تکیه بر قرآن کریم. اثری سترگ که استاد شهید مطهری ۶۰ سال یا ۱۰۰ سال دیگر را زمان درک عمق و ارزش این کتاب می‌داند. این کتاب ثمره‌ای کم‌نظیر از بیست سال تلاش شبانه‌روزی علاّمه است. نقطه آغازین این تالیف به برکت غور و ژرف‌نگری در روایات بحارالانوار بود علاّمه سبک این تفسیر را از مرحوم قاضی آموخت و در قم عملی ساخت. ۲- بدایة الحکمه کتابی که یک دوره تدریس فشرده فلسفه برای دوستداران علوم عقلی در قم و سپس دانشگاه‌های کشور گردید. ۳ - نهایة الحکمه این اثر برای تدریس فلسفه با توضیحی بیشتر، عمقی افزون‌تر و سطحی عالی‌تر تدوین شده است. ۴ - اصول فلسفه و روش رئالیسم بینش علاّمه پیرامون نظرات مادیون و ماتریالیست‌ها باعث فراهم آوردن این اثر گردید برکت این کتاب موجب هدایت بسیاری از جوانان مسلمان و نجات آنان از هلاکت کفر و الحاد شد. اثری که پاورقی‌های استاد مطهری عنایتی افزون بدان بخشیده است. ۵ - حاشیه بر کفایه کتابی اصولی پیرامون قوانین استنباط است که به‌تازگی چاپ شده است. ۶ - شیعه در اسلام دوره‌ای کامل از اعتقادات و معارف شیعه در این اثر نفیس به چشم می‌خورد. ۷ - مجموعه مذاکرات با پروفسور‌ هانری کربن او که محققی فرانسوی است پیرامون چگونگی شیعه و مباحث اعتقادی و… مذاکراتی با علامه داشته که در این کتاب وجود دارد. ۸ - خلاصه تعالیم اسلام خلاصه آنچه هر مسلمان متعهد باید از آن آگاهی داشته و خود را بدان زینت دهد، در این اثر بیان شده است. ۹ - روابط اجتماعی در اسلام انسان و اجتماع و رشد اجتماعی او، پایه زندگی اجتماعی، آزادی در اسلام و… مباحثی است که در این کتاب بدان‌ها پرداخته شده است. ۱۰ - بررسی‌های اسلامی مجموعه‌ای است زرّین از مقالات استاد که بسان دائرة‌المعارفی از معارف ناب اسلامی جمع‌آوری شده است. ۱۱ - آموزش دین کتابی با قلم روان و مطالبی لازم و ضروری است که برای دانش‌آموزان نوشته شده است. ۱۲ - رساله انسان قبل از دنیا، در دنیا و بعد از دنیا این کتاب که اکنون با نام «انسان از آغاز تا انجام» ترجمه شده است مباحثی مفید از عوالم سه گانه ماده، مثال و عقل مطرح کرده و پیرامون شبهات و دغدغه خاطر جوانان مطالبی بسیار مفید و لازم ارائه کرده است. ۱۳- رساله‌هایی گوناگون درباره قوه و فعل، صفات، افعال الله، وسائط، نحو، صرف، … این مجموعه ۲۶ رساله است که بنا به ضرورت و نیاز جامعه توسط علاّمه نگاشته شده است. ۱۴ - دیوان شعر فارسی مجموعه‌ای از اشعار چشمگیر و عمیق علاّمه که طی سالیان متمادی سروده شده است. ۱۵ - سنن النّبی سیره و روش رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بین مردم و همراه خانواده در این اثر به چشم می‌خورد. ۱۶ - لبُ اللباب مجموعه درس‌های اخلاق استاد که از سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۶۹ قمری برای برخی از فضلای حوزه قم بیان فرموده‌اند. ۱۷ - حاشیه بر اسفار نظرات استاد فرزانه علامه طباطبایی بر اسفار در این کتاب جمع‌آوری شده است..: شاگردان علاّمه ده‌ها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی در حوزه‌های علمیه از تربیت شدگان وعلم آموختگان محضر علامه می‌باشند که به تنی چند از آنان اشاره می‌شود. حضرات آیات و حجج اسلام: ۱ - شهید مرتضی مطهری. ۲ - شهید سیّدمحمّد حسینی بهشتی. ۳ - امام موسی صدر. ۴ - ناصر مکارم شیرازی. ۵ - شهید محمد مفتح. ۶ - شیخ عباس ایزدی. ۷ - سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی. ۸ - عزالدّین زنجانی. ۹ - محمّدتقی مصباح یزدی. ۱۰ - ابراهیم امینی. ۱۱ - یحیی انصاری. ۱۲ - سیدجلال‌الدین آشتیانی. ۱۳ - سیدمحمّدباقر ابطحی. ۱۴ - سیدمحمدعلی ابطحی. ۱۵ - سیدمحمّدحسین کاله زاری. ۱۶ - حسین نوری همدانی. ۱۷ - حسن حسن‌زاده آملی. ۱۸ - سیدمهدی روحانی. ۱۹ - علی احمدی میانجی. ۲۰ - عبدالله جوادی آملی. ۲۱- جعفر سبحانی. ۲۱- حسینعلی منتظری. و… سرانجام پس از ۸۱ سال و ۱۸ روز عمر بابرکت و زندگی پرتلاش، روح پاک و الهی آن حکیم عارف و مفسّر وارسته به دیار قدسی و ملکوت رهسپار شد. آری در ۱۸ محرم ۱۴۰۲ قمری (۲۴ آبان ۱۳۶۰ شمسی) غبار غم و بیرق ماتم در سراسر میهن اسلامی برپا شد و دل‌های پاک‌ اندیشمندان و بزرگان عرصه علم و دانش غرق‌اندوه گردید. فهرست منابع 1.wiki.ahlobalt.ir 2W.w.w.wikifeqh.i. 3.Allametabatabaei.ir 4.Elmvadin1395.ir 5.Hawzah.net

موضوعات: زندگينامه
[دوشنبه 1398-03-27] [ 08:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واژه شناسی صراط و سبیل ...

پژوهشگر: مرضیه رهنما

 در زبان عربی برخی کلمات اگرچه معنای کلی آنها یکسان است اما با دقت در معنای آن ها معلوم می شود که در نکاتی با هم تفاوت دارند.از جمله برای مفهوم “راه” واژه های متعدی در قرآن و در زبان عربی وجود دارد مانند: سبیل ، طریق ، منهاج و مذهب و …. که هر یک ویژگی های خاصی دارند که در این تحقیق به دو واژه صراط و سبیل اشاره نموده و تفاوتهای آنها را بیان می کنیم.

 صراط را با صاد و سین خوانده‌اند و هر دو به یک معنی است که در اصل به معنی بلعیدن است «صرطه صرطاً ابتلعه»1. صرط: صرط الطعام ؛ یعنی بلعیدن طعام و صراط به معنای راه روشن و آشکار2.

سراط: راهی هموار و آسان گذر، اصلش از –سَرَطتُ الطعام و زَرَدتُهُ- است. یعنی غذا را به راحتی بلعیدم. گفته شده راه سهل العبور را به این تصور صراط گفته اند که سالک و رهروش آن را به سرعت طی می کند، گویی که مثل بلعیدن سریع غذا است و یا اینکه راه، رهرو خود را می بلعد و فرو می برد (به سرعت از چشمش دور می کند)3. کلمه صراط بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است4.

باید دانست صراط در اکثر نزدیک به تمام آیات قرآن در معنای راه خدا یعنی دین حق و شریعت حق بکار رفته است ودر بعضی از آیات می توان گفت مراد از آن راه معمولی است مثل (اعراف/ 86)، (ملک/ 22).5  به دین صراط گفته شده؛ زیرا سالکش را به بهشت می رساند، همچنان که صراط رونده اش را به مقصد می رساند6.

همچنین طریحی می نویسد: «صراط مستقیم یعنی راه روشن که همان دین اسلام است. اگر دین، صراط نامیده شده بخاطر این است که به بهشت منتهی می شود همانگونه که صراط و راه مستقیم رونده اش را به مقصد و هدف می رساند7.

سبیل: راه، اعم از آنکه راه هدایت باشد مثل «فقد ضَلَّ سواء السبیل»8 ، و یا راه معمولی مثل «والمساکین و ابن السبیل»9 و یا راه ضلالت «سبیل المجرمین»10. سبیل مذکر و مونث هر دو آمده است. گاهی از سبیل، تعدی و تجاوز قصد می شود که در واقع راه تجاوز است11.

سبیل الله؛ هر راهی است که رضای خدا در آن باشد مثل قتل فی سبیل الله و انفاق فی سبیل الله، هجرت فی سبیل 12.

راغب اصفهانی: السبیل را به معنای راهی نرم که سهل گذر و هموار باشد ذکر کرده است. جمعش سُبُل است. مانند «و انهاراً و سبلاً»13. رونده راه را –سابل- گویند. ابن السبیل: مسافری دور از خانمان و منزل که منسوب شدن او به راه، برای راه رفتن پیوسته اوست که در یک جا ثابت و ساکن نیست14. واژه سبیل برای هر چیزی که بوسیله آن به چیز دیگری- چه خیر باشد یا شر- رسیده می شود بکار می رود15.

در پایان می توان به تفاوتهای صراط و سبیل اشاره نمود که عبات است از:                                                     1) تنها واژه ای که در این معنی مفرد است و جمع ندارد “صراط” است که اگر با صفتی یا اضافه ای بکار نرود در معنی ملازم بودن راه خیر است. در نتیجه واژه صراط که فقط بصورت مفرد می آید یک راه بیش نیست که یا  پایانش خیر است و مستقیماً به رضوان خدا می رسد و یا راه مستقیمی است که به سوی دوزخ راهبری می کند. لفظ صراط با صفت مستقیم (الصراط المستقیم) همان است که انحرافی و اعوجاجی یا کژی در آن نباشد برخلاف راههای انحرافی که فلسفه جمع دانستن کلماتشان همان انحرافات و هوسهای شیطانی یا مادی است که گوناگون است و لذا در قرآن می فرماید: «ولا تتبعوا السبل…»16؛ یعنی راههای گوناگون را دنبال نکنید و تنها به صراط مستقیم و راه حق بپیوندید، این در حالی است که واژه سبیل بصورت جمع نیز وارد شده است ( سُبُل) 17.                                                                                       2) سبیل هم در راه خیر و هدایت و هم در راه شر بکار رفته است و با شرک و ضلالت جمع می شود اما واژه صراط فقط در خیر بکار رفته و هرگز با ضلالت و شرک جمع نمی شود. از این رو برمی آید که یک مرحله از شرک (که همان ضلالت باشد)، با ایمان (که عبارت است از یکی از سبیل ها) جمع می شود، ولی صراط مستقیم با ضلالت و شرک جمع نمی شود 18.                                                                              3) معنای سبیل آن راههای فرعی است که به راه اصلی منتهی می گردد و معنای صراط همان راه اصلی است 19.                                                                                                                                     4)خداوند در کلام مجیدش مکرر نام صراط و سبیل را برده و آنها را صراط و سبیل های خود خوانده، با این تفاوت که به جز یک صراط مستقیم به خود نسبت نداده، ولی سبیل های چندی را به خود نسبت داده، پس معلوم می شود: میان خدا و بندگان چند سبیل و یک صراط مستقیم برقرار است20.                                             5) سبیل برای راههای گوناگون و کوچک است اما صراط بزرگ راهی است که راههای کوچک بدان ختم می شود. بنابراین صراط تنها یک راه است و سرِّ آن هم این است که صراط به خداوند استناد دارد و راه مستقیم الهی تنها یک راه بیشتر نیست21.

بنابراین هرچند صراط و سبیل به معنای راه می باشند و از نظر معنا به هم نزدیک اند اما از نظر اصطلاحِ قرآن کریم باید بدانیم که خدای تعالی صراط را بوصف استقامت توصیف کرده و آنگاه بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانی می پیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده است و صراطی که چنین وصفی و چنین شأنی دارد، مورد درخواست بنده خدا، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و به عبارت  دیگر، بنده از خدایش درخواست می کند که عبادت خالصش را در چنین صراطی قرار دهد22.

پی نوشت ها:

1.       سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، جلد ۴، ذیل ماده صراط

2.       ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص313

3.       راغب اصفهانی، مفردات، ج2، 209

4.       محسن قرائتی، تفسیر نور، ج1، ص 29

5.       سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج4، 122

6.       فضل ابن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص9

7.       فخرالدین طریحی، معجم مجمع البحری، ص 745

8.       بقره، آیه 108

9.       بقره، آیه 177

10.   انعام، آیه 55

11.   شوری، آیه 41، نساء، آیه 90

12.   سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص 223

13.   نحل، آیه 15

14.   مفردات راغب، ج2، ص 180

15.   همان، ذیل ماده سبل

16.   انعام، آیه53

17.   راغب اصفهانی، مفردات، ، ج2، پاورقی واژه صراط

18.   سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص59

19.   مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن (2)، ص50

20.   محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان،، ج1، ص 57

21.   به نقل از سایت ثقلین، فرق بین صراط و سبیل

22.   سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص 51

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1398-03-26] [ 08:06:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت