معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  آثار دروغ در آیات و روایات ...

پژوهشگر:حکیمه غلامی

 

  چکیده

دروغ گفتن یکی از محرمات و آفت های خطرناک زبان، است و دروغ از گناهان کبیره می باشد. دروغ در دنیا و آخرت انسان را از رحمت الهی محروم می کند و در میان مردم بی اعتبار می نماید و اعتماد عمومی را سلب و جامعه را به بیماری نفاق دچار می سازد و از آفات زبان و خراب کننده ایمان است.
علت اصلی دروغ ، عقده حقارت و خود کم بینی انسان دروغگو است و این یکی از نکات روانی است که به عنوان روانشناسی اخلاقی در کلمات معصومین به آن اشاره شده است.سرچشمه دروغ نیز گاهی به خاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او ، از دست دادن موقعیت و مقام و زمانی نیز به خاطر علاقه شدید به مال و جاه و مقام و …است که شخص از این وسیله نامشروع برای تامین مقصود خود کمک می گیرد.

ابزار بسیاری از گناهان دروغ است اینکه افراد دروغگو بدبینی و سوء ظن خاصی نسبت به همه کس و همه چیز دارند ، با دروغ خود را بزرگ جلوه می دهند، با دروغ هزار گونه تملق می گویند و یکی از راههای درمان دروغ این می باشد که قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی آن متوجه ساخت و نیز باید باید متوجه ساخت که اگر چه دروغ در پاره ای از موارد نفع شخصی دارد ولی نفعش بسیار آنی و زودگذر است و یکی دیگر از موثرترین راههای درمان دروغ پرورش شخصیت در افراد و کوشش برای تقویت پایه های ایمان در دل آنان است و باید محیط های تربیتی و معاشرتی مبتلایان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدریجا طبق اصل محاکات و تاثیرپذیری محیط وجود آنها از این رذیله پاک گردد.در سراسر جهان هستی قانون صداقت و صراحت و حقیقت جاری است . هر چند به حسب ظاهر در عالم هستی تضادها و تعارض هایی دیده می شود ولی دروغ و خیانت در طبیعت اصلا وجود ندارد. اصولا حقایق ناب را در طبیعت و هستی باید جستجو کرد و از زبان آفرینش باید شنید. مگر جز این است که تمام قوانین علمی و فلسفی برداشتی است نسبی از جهان هستی و قوانین حاکم بر آن و طالبان حقیقت همه و همه در اسرار هستی می اندیشند و از آن الهام می گیرند و جز با هستی و قوانین حاکم بر آن سروکاری ندارند؟

خلاصه کلام آنکه بنای خلقت و طبیعت بر حقیقت و راستی استوار است ، لکن این انسان ظالم و ستمکار است که حق را با باطل به هم آمیخته و آن را وارونه جلوه می دهد، زیرا باطل محض را نمی شود به مردم ارائه داد که طبع حقیقت جوی مردم خود به خود آن را دفع می کند.خداوند سبحان چه با زبان تکوین و چه با زبان تشریع با صداقت و راستی با بندگانش سخن می گوید و می فرماید که صداقت برای شما بهتر است. علی(ع) در نهج البلاغه می فرمایند « ولکن یُوخَذُ مِن هذا ضِغثٌ و من هذا ضغث فَیُمزجان …» مردم قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و در هم می آمیزند و از این راه ، باطل را به خورد مردم میدهند.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی
[دوشنبه 1400-01-16] [ 08:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مفهوم شناسی تهجد در قرآن کریم ...

 پژوهشگر: فاطمه صغری برقرار

  چکیده 

هر کس بتواند در این دنیا نفس خویش را بشناسد و خالصانه خداوند را عبادت و اطاعت کند، به دریای بی­کران رضوان الهی متصل می شود و در خیر جاویدان باقی خواهد ماند. یکی از بهترین عبادت­ها برای رسیدن به قرب الهی و آرامش درونی، تهجد شبانه و راز و ­نیاز در دل شب با خداوند می­باشد. لذا برای رسیدن به این مقام آشنایی با مفهوم تهجد، جایگاه ویژه­ای در تعالیم اسلامی و قرآن دارد. پرسش اساسی در این تحقیق  این است که مراد خداوند از تهجد در آیات قرآن چیست؟و چگونه می­توان توفیق انجام آن ­را کسب نمود؟ در این مقاله تلاش شده است با بهره­ گیری از روش توصیفی و با مطالعه اسنادی و تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا و روش مفهوم شناسی که از طریق رابطة تضاد، همنشینی و جانشینی تشکیل شده است به بررسی مفهوم تهجد در قرآن پرداخته شود تا با فهم آن بتوانیم به کمال نهایی که قرب الهی است برسیم. بررسی­ها نشان می­دهد؛ برای رسیدن به تهجد باید از حب دنیا که مانع اصلی مسیر می­باشد دوری کرد و عواملی مانند: انفاق، صبر، زکات و امر به معروف و نهی از منکر در کنار تهجد ما را به درجه قرب الهی می رساند.

 کلید واژه: مفهوم شناسی، تهجد، قرآن.

متن مقاله

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[چهارشنبه 1399-12-20] [ 08:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  چگونگی تاثیر آیات قرآن بر مخاطبین ...

 

پژوهشگر: امه حبیبه فغانی

 چکیده

 این مقاله با هدف چگونگی تاثیر آیات قرآن و مخاطبین مورد مطالعه قرار گرفته است تحقیق از نوع تحقیق توصیفی و روش به کار رفته در آن اسنادی است در این روش محقق با مراجعه به منابع مکتوب و آیات و روایات متناسب با اهداف و سوالات مطالب را جمع آوری و مورد نقد و بررسی قرار داده است. و تحلیل داده ها با استفاده از روش تحلیل گرفته از مهم‌ترین یافته‌های این تحقیق نشان می دهد که قرآن کریم جایگاه ویژه ای نسبت به مخاطبین خود قائل است، قرآن برنامه تربیتی کارآمد و مفید که تمام جوانب زندگی انسان ها را ارائه می دهد.

 از آنجا که قرآن از منبع عالی معرفت سرچشمه گرفته است دارای انواع تاثیرات عاطفی، عقیدتی، رفتاری و دارای مراحل ازجمله برانگیختن توجه، انزار، تبشیر، ایمان و اخلاص است. که در فرایند تاثیرگذاری به بیان آیات توحیدی و معاد اشاره دارد و سعی در ایجاد فضایل اخلاقی و سلب رذایل اخلاقی دارد. قرآن نه تنها غذای عقل و اندیشه معرفی می باشد در غذای روح انسان هم می باشد که با فطرت الهی انسان سخن می گوید و سبب تحریک و هیجانات روحی می گردد.

 کلید واژه: قرآن، آیات قرآن، تاثیرگذاری، مخاطب.

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی
[دوشنبه 1399-12-04] [ 08:29:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  راههای تحکیم وحدت اسلامی براساس آموزه های قرآن ...

 

پژوهشگر: ماندگار محتاج

چکیده: یکی از مهمترین مسائل زندگی بشری وحدت بین مسلمین است لذا قرآن به مساله اتحاد از دیدگاه اجتماعی آن نگریسته و بر اهمیت آن میان جهانیان ، مسلمانان و نهادخانواده تاکید کرده است و پیوند میان دلهای مؤمنان را نوعی تصرف الهی می شمارد و برای ایجاد و حفظ چنین یگانگی ، ارسال پیامبران به همراه شرایع را ضروری می داند و برای برقراری یگانگی و نیز حفظ آن راهکارهای گوناگونی را پیش بینی کرده که بخشی از آن جنبة پیش گیری از تفرقه و بخشی دیگر به درمان آن ناظر است .

هدف از انجام این مطالعه شناسایی راه های تحکیم وحدت اسلامی براساس آموزه های قرآن بوده و در آن تلاش گردیده تا به این سوال پاسخ داده شود که راه های ایجاد وحدت و تقویت همبستگی بین مسلمین از دیدگاه قرآن چیست؟

تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی و روش به کار رفته در این مطالعه اسنادی می باشد.

از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به این نکته اشاره نمود که در دین مبین اسلام مواردی به عنوان محور وحدت مسلمانان آمده است که توجه به آنها و شناخت راه های تحکیم وحدت می تواند عامل توسعه وحدت در جهان اسلام باشد که در قرآن نیز به آن سفارش شده است.

کلید واژه ها:راههای تحکیم، وحدت اسلامی،آموزه های قرآن

     

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی
 [ 08:21:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تحلیل و بررسی دلالت آیه تطهیر بر عصمت اهل بیت(ع) در نگاه مفسران ...

 

محقق : رقیه حسین زاده
 
 
چکیده:

          هدف از انجام این مطالعه مشخص نمودن دلالت آیه تطهیر بر عصمت اهل بیت (ع) در نگاه مفسران بود که در آن تلاش گردید تا به این سؤال پاسخ داده شود که از نگاه مفسران آیه تطهیر چگونه  موجب عصمت اهل بیت (ع) میشود؟

تحقیق از نوع تحقیقات توصیفی  ، و روش به کار رفته در این مطالعه اسنادی می باشد . داده های مورد نیاز با استفاده از فیش جمع آوری و در تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا استفاده شده است.

 از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به عواملی همچون نتیجه نظرات شمول آیه تطهیر از دیدگاه مفسران اهل سنت و شیعه ، فضایل و برتری اهل بیت (ع) از نگاه مفسران ، تفسیر معنای رجس و تطهیر از نگاه مفسران، پاسخ به شبهات مطرح شده از سوی مفسرین اهل سنت و بررسی نظرات در باره کیستی اهل بیت علیهم السلام اشاره نمود .
کلیدواژه‌ها :  تطهیر ، عصمت  ، اهل بیت
 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[سه شنبه 1399-11-28] [ 08:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مصادیق به کار رفته با مفهوم آرامش در آیات قرآن ...

 

پژوهشگر: زهره میراحمدی

-    آرامش از آیات خدا

 آرامش به وسیله همسر، از آیات خدا:

و من ءایته أن خلق لکم من أنفسکم أزوجا لتسکنوا إلیها انّ فی ذلک لایات…. روم (21)

 

-   آرامش آدم(علیه السلام)

آرامش یافتن آدم (علیه السلام) به وسیله همسر خود حوّا:

هو الذی خلقکم من نفس وحدة و جعل منها زوج‌ها لیسکن إلیها….[منظور از «نفس واحدة» آدم (علیه السلام) و مقصود از «زوج‌ها» حوّا می‌باشد. (مجمع‌البیان، ذیل آیه)] اعراف 189

 

-   آرامش ابراهیم(علیه السلام)

 آرامش یافتن قلب ابراهیم (علیه السلام) درباره کیفیّت زنده کردن مرده‌ها در قیامت با مشاهده زنده شدن پرنده‌های مرده “  و إذ قال إبرهیم ربّ أرنی کیف تحی الموتی قال أولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی قال فخذ أربعة من الطیر فصرهنّ إلیک ثمّ اجعل علی کلّ جبل منهنّ جزءا ثمّ ادعهنّ یأتینک سعیا…. بقره (260)

 

-   آرامش اصحاب‌کهف

برخورداری اصحاب‌کهف، از آرامش الهی:

و ربطنا علی قلوبهم إذ قاموافقالوا ربّنا ربّ السموت و الأرض…. کهف (14)

 

- آرامش انفاق‌گران

انفاق پنهان و آشکار، سبب آرامش انفاق‌گران در قیامت:

الّذین ینفقون أمولهم بالّیل والنّهار سرًّا وعلانیة فلهم أجرهم عند ربّهم ولا خوف علیهم ولا هم یحزنون. بقره (274)

 

-   آرامش اولیاءالله

اطمینان و آرامش اولیاءالله، در سایه ایمان و تقوا:

ألا إنّ أولیاء الله لاخوف علیهم و لا هم یحزنون * الّذین ءامنوا و کانوا یتّقون. [ترس و اندوه، دو حالت روانی و بر هم زننده آرامشند. نفی آن دو از اولیای خدا، مساوی با حصول آرامش و برطرف شدن اضطراب از آن‌ها است.] یونس (62 و 63)

 

-   آرامش‌بخشی به ابراهیم(علیه السلام)

آرامش دادن ملائکه به حضرت ابراهیم (علیه السلام) :

و لقد جاءَت رسلنا ابرهیم بالبشری قالوا سلماً قال سلم فمَا لَبث أَن جاءَ بعجل حنیذ * فلمّا رءا أیدیهم لاتصل إلیه نکرهم و أوجس منهم خیفة قالوا لاتخف…‌ * فلمّا ذهب عن إبرهیم الروع وجاءته‌البشری…‌. هود (11و69 و 70 و 74) و نبّئهم عن ضیف إبرهیم * إذ دخلوا علیه فقالوا سلـما قال إنّا منکم وجلون * قالوا لاتوجل إنّا نبشّرک بغلـم علیم * قال أبشّرتمونی علی أن مّسّنی الکبر فبم تبشّرون * قالوا بشّرنـک بالحقّ فلاتکن مّن القـنطین. حجر(15، 55-51)

هل أتیک حدیث ضیف إبرهیم…‌ * إذ دخلوا علیه فقالوا سلما…‌ * فأوجس منهم خیفة قالوا لاتخف…‌. ذاریات (24، 25، 28، 51) 

 

-  آرامش‌بخشی به داود (علیه السلام)

آرامش دادن ملائکه به داود (علیه السلام) با حضور نزد وی هنگام داوری:

و هل أتیک نبؤا الخصم إذ تسوّروا المحراب * إذ دخلوا علی داود ففزع منهم قالوا لاتخف…فاحکم بیننا بالحق….[از امام رضا (علیه السلام) روایت شده که شاکیان دو فرشته بودند. (عیون‌اخبارالرضا، ج 1، ص 194، ح 1)] ص (38) 21 و 22

 

- آرامش‌بخشی به لوط(علیه السلام)

آرامش دادن ملائکه به لوط (علیه السلام) در زمان انجام مأموریت خود برای نابودی قوم او:

و لمّا أن جاءت رسلنا لوطا سیء بهم و ضاق بهم ذرعا و قالوا لاتخف و لاتحزن إنّا منجّوک و أهلک…. عنکبوت (33)

 

-   آرامش‌بخشی به مادر موسی (علیه السلام)

خداوند، بازگرداننده موسی (علیه السلام) به مادرش برای خشنودی و رفع اندوه از وی:

…فرجعنک إلی أمّک کی تقرّ عین‌ها و لاتحزن…. طه (20)

 خدا به مادر موسی (علیه السلام) با الهام به وی درباره آینده فرزندش میفرماید:

و أوحینا إلی أمّ موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیمّ و لاتخافی و لاتحزنی إنّا رادّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین * و أصبح فؤاد أمّ موسی فرغا إن کادت لتبدی به لو لا أن ربطنا علی قلب‌ها…‌ * فرددنه إلی أمّه کی تقرّ عین‌ها و لاتحزن…‌. قصص (7، 28، 10 و 13) 

 

-   آرامش‌بخشی به متّقین

آرامش دادن خداوند به بندگان متّقی و خالص خود در قیامت:

الأخلاّء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ إلاّ المتّقین * یعباد لا خوف علیکم الیوم و لا أنتم تحزنون. زخرف (67، 68)

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[پنجشنبه 1398-07-04] [ 08:10:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آثار گذشت در محیط خانواده ...

 

آثار گذشت در محیط خانواده

پژوهشگران:فرشته جوادی منش و سمیه اربابی زاد

1- ایجاد آرامش روحی:

زندگی توام با گذشت و اغماض، مایه ایجاد آرامش و آسایش روحی زن و شوهر و اهل خانه است. و در نتیجه باعث طول عمر می شود. رسول خدا (ص) فرمودند: «من کثر عفوه مدفی عمره»؛ کسی که عفوش زیاد باشد، عمرش طولانی شود. (میزان الحکمه، ج2)

2-زدودن کینه

اشتباهات و لغزش هایی که گاهی در محیط خانواده از ناحیه زن یا شوهر صورت می گیرد، مایه ایجاد کدورت و تیرگی  روابط آنها می شود. چنانچه این تیرگی با عفو و گذشت جبران نشود، زمینه ایجاد اختلافات و درگیری های خانوادگی و فروپاشی کانون گرم خانواده می گردد. رسول خدا(ص) می فرماید: «تعافوا تسقط الضغائن بینکم» نسبت به یکدیگر گذشت کنید، تا کینه هایتان برطرف شود. ( کنزالعمال، ج3 : 373)

3- فزونی عزت:

کسانی که از رفتار همسر خویش خرده می گیرند، نه تنها به اصلاح رفتار او موفق نمی شوند، بلکه امکان دارد موجب لجبازی و واکنش منفی او شوند. رسول خدا(ص) می فرماید: «العفو لا یزید العبد الا عزا فاعفوا یعزکم الله» عفو و گذشت، موجب عزت بنده است. بنابراین گذشت کنید تا خدا به شما عزت دهد. (کنزالعمال،ج 3: 373 )

4-طول عمر:

آرامش روحی و روانی که از ناحیه عفو وگذشت نصیب انسان می شود، در سلامت جسمی او تاثیر گذاشته و مایه فزونی عمر او می گردد.

خانواده به عنوان عنصر اساسی جامعه نقش به سزایی در تامین امنیت و آرامش روانی جامعه دارد.

«بی شک اگر عفو وگذشت از محیط خانواده  برچیده شود و هرکس بخواهد در مزاحمت هایی که به حق او می شود، در مقام انتقام جویی برآید؛ محیط خانه مبدل به جهنم سوزانی می شود که هیچ کس در آن امنیت نداشته و به زودی خانواده از هم متلاشی می شود» (عروسی حویزی: 637). کسی که گذشت ندارد همواره منتظر فرصتی است تا انتقام بگیرد و بدین جهت همیشه دارای دغدغه روحی بوده، آرامش از او سلب می شود؛ در حالی که گذشت از اشتباهات همدیگر این دغدغه های روحی را از بین برده و سبب می شود تا همسران در کنار یکدیگر بی هیچ کینه و ناراحتی زندگی کنند و از بهانه جویی هایی بیهوده دوری جویند. (مکارم ج3: 420) .

قرآن کریم می فرماید: ( یا ایها الذین آمنوا انّ من ازواجکم و اولادکم عدواً لکم فاحذروهم و ان تعفوا وتصفحوا و تغفروا فان الله غفورٌ رحیم) (تغابق: 14)

خداوند در این آیه مغفرت و رحمت خویش را از آن کسانی می داند که از خطای همسر و فرزندان خود گذشت می کنند. چنان که پیش تر گفتیم عنوان به معنای پوشاندن و رحمت به معنای تفض و اعطای نعمت است و هرگونه محبت الهی در مورد بندگان را شامل می شود.

قبلاً‌گفته شد که شاید جلوه غفران الهی در خانواده پوشاندن عیوب اعضای آن از دید دیگران باشد و این کار قطعاً آرامش ساز است؛ زیرا هر فردی در معرض خطاست و هرگاه بدانیم که لغزش هایمان با گذشت اعضای خانواده از چشم دیگران پنهان می ماند، دیگر نگران افشای آنها نخواهیم شد. گذشت مهربانانه هرکدام از اعضای خانواده و چشم پوشی همسران از لغزش های همدیگر، تاثیر به سزایی در آسایش اعضای آن دارد و به نظر می رسد این همان جلوه غفران و رحمت خداست که بر آن خانواده سایه افکنده و سبب آرامش خاطر اعضای آن می شود. ( فاخری: 56).

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1398-04-30] [ 09:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سبک زندگی اسلامی( خیر خواهی ) ...

      

واژه «نصح» و «نصیحت» در زبان روزمرّه فارسی معمولاً به معنای اندرز به کار می‌رود؛ ولی در لغت عرب چنین نیست و مفهوم وسیع و گسترده‌ای دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: «اَلدِّینُ النَّصِیحَهُ قُلْنا لِمَنْ قالَ لِلّهِ وَلِکِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَعامَّتِهِمْ؛ دین، نصیحت و خیرخواهی است. اصحاب می‌گویند: پرسیدیم: خیرخواهی برای چه کسی؟ فرمود: برای خدا و کتابش و برای رسول خدا و پیشوایان مسلمین و تمام مسلمانان.» (1) روشن است که نصیحت به معنای اندرز در مورد خدا و رسول او صلی الله علیه و آله معنی ندارد و معلوم می‌شود مراد از آن خیرخواهی است.

راغب می‌گوید: «نصح و نصیحت، هر کار یا هر سخنی است که در آن مصلحت صاحب عمل و سخن باشد… و این واژه یا در اصل به معنای “خلوص و اخلاص” است؛ لذا به عمل خالص «ناصح» می‌گویند و یا به معنای “اصلاح نمودن و محکم کاری” است لذا به کار خیاط که «نُصح» می‌گویند به خاطر اصلاح و محکم کاری است که بر روی پارچه انجام می‌دهد و توبه نصوح هم یا به معنای توبه خالص است و یا توبه محکم و پایدار.(2) از آنجا که شخص خیرخواه از روی خلوص و اخلاص در کار دیگران می‌کوشد و یا دنبال اصلاح و محکم کاری در امور دیگران است، واژه نصح و نصیحت درباره او به کار می‌رود.

در قاموس آمده: «نَصْح (بر وزن فَلس) به معنى خالص شدن و خالص كردن است: «نَصَحَ الشّى  ءَ نَصْحاً». ایضاً گویند: «نَصَحَ العَسلُ»، یعنى عسل را صاف و خالص كرد. در نهایه گوید: نَصح در لغت به معنى خلوص است. نُصح (به ضمّ ن) به معنى اخلاص است

قاموس به نقل از اقرب المواردمی گوید: «نَصَحَهُ نُصْحاً و نَصحاً»، یعنى او را پند داد و دوستى را بر وى خالص كرد. پند دادن را از آن جهت نصح و نصیحت گویند كه از روى خلوص نیّت و خیر خواهى محض است.» (3)

 بنابراین پند و اندرز تنها می‌تواند مصداقی از مصداق‌های نصیحت به شمار رود؛ نه همه معنای آن.  ضمن آنکه پند و اندرز هم همیشه مصداق نصیحت نیست و تنها آنگاه نصیحت است که از روی خیرخواهی باشد. چه بسا موعظه‌هایی که از روی خیرخواهی نیست و مثلاً به قصد سرزنش صورت می‌گیرد. چنین اندرزهایی نیز نصیحت نامیده نمی‌شود.

آیت الله مکارم شیرازی می فرماید: نُصح در اخلاق یعنی خیرخواهی و اینکه انسان نه تنها خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد، بلکه خواهان بقای نعمت و فزونی آن برای همگان باشد و خلاصه هر آنچه از خیر و خوبی و سعادت برای خود می‌خواهد، برای دیگران نیز بخواهد. (4)

خیرخواهی در قرآن

قرآن کریم در آیات متعددی از سوره اعراف، ضمن تبیین تاریخ زندگی برخی از پیامبران بزرگ خدا، آنان را ناصح امت معرفی کرده است. در اینجا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

خیرخواهی حضرت نوح علیه السلام

قرآن کریم از زبان حضرت نوح علیه السلام  چنین نقل می‌کند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (5) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

علامه در المیزان میفرماید: [نوح (ع)می گوید] من خيرخواه شمايم، و با شما نصيحت‏هايى دارم كه شما را به خداوند و اطاعت او نزديك و از استنكاف از پرستش او دور مى‏سازد. آن گاه مى‏فرمايد: و من چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد، و مقصودش از آن چيزها معارفى است كه خداوند از سنن جارى در عالم و از آغاز و انجام عالم به وى آموخته است، مانند وقايع قيامت، جزئيات مساله ثواب و عقاب، اطاعت و معصيت بندگان، رضا و غضب و نعمت و عذابش. (6)

علّامه مجلسي در حيوة القلوب می فرماید: از خیرخواهی نوح علیه السلام بود که در مرحله اوّل سیصد سال مردم را به خیر و نیکی دعوت کرد و کسی از مردم دعوت او را اجابت نکرد. حضرت نوح علیه السلام به آنها سیصد سال دیگر مهلت داد و در این مدّت باز آنها را به خیر و صلاح دعوت نمود و آنها باز اجابت نکردند. می‌خواست نفرین کند، ولی باز هم از سر خیرخواهی سیصد سال دیگر به آنها مهلت داد که مجموعا نهصد سال شد و در این مدّت طولانی فقط هشتاد نفر ایمان آوردند و خداوند به نوح علیه السلام خبر داد که: «از قوم تو هرگز ایمان نمی‌آورند مگر همانهایی که ایمان آورده‌اند.پس غمگین مباش به آنچه ایشان می‌کنند.(7)

سرانجام حضرت نوح علیه السلام مجبور شد که نفرین کند و خداوند به او امر کرد که درخت خرما بکارد. مردم و قوم او از کنارش رد می‌شدند و او را استهزاء می‌کردند که بعد از پیری و بعد از اینکه نهصد سال از عمرش گذشته، تازه درخت خرما می‌کارد و گاه حضرت را سنگباران می‌کردند. با این حال، پنجاه سال دیگر نیز به آنها مهلت داد.(8)

خیرخواهی حضرت هود علیه السلام

قرآن از زبان حضرت هود علیه السلام نیز نقل می‌کند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»(9) علامه در المیزان میفرماید: يعنى من از جهت اينكه فرستاده‏اى هستم به سوى شما، كارى جز تبليغ پيام‏هاى پروردگارم ندارم، و از آنچه شما در باره‏ام مى‏پنداريد، بكلى منزه هستم. آرى، من در آنچه شما را به سوى آن مى‏خوانم حيله‏گر نبوده، نسبت به آن دين حقى كه به آن مبعوث شده‏ام، خائن نيستم، و چيزى از آن را زير و رو نكرده، جز تدين شما را به دين توحيد يعنى دينى كه نفع و خير شما در آن است چيز ديگرى نمى‏خواهم. و در برابر اينكه آنان او را دروغگو شمردند، خود را” امين” ناميد.(10)

علامه مجلسی در حيوة القلوب می فرماید: حضرت هود علیه السلام وقتی مبعوث شد مردم خویش را نصیحت و هدایت کرد؛ ولی آنها از سخنان هود علیه السلام به خشم آمدند و به او حمله کردند و گلوی او را آن قدر فشردند که نزدیک بود جان دهد و تا یک شبانه روز بیهوش افتاده بود. با این حال، خدا به او خطاب فرمود که مبادا از هدایت و خیرخواهی مردم ملول و خسته شوی و باید به کار خویش ادامه دهی.(11)

آن حضرت هفتصد و شصت سال مردم را دعوت به حق نمود و به دنبال خیرخواهی و نصیحت آنان بود تا آنجا که خداوند اراده کرد با ریگهای بیابان احقاف و سنگهای آن، مردم را هلاک نماید. هود علیه السلام از سر خیرخواهی به آنان فرمود: «می‌ترسم که این تلها [ی ریگ و سنگ] مأمور به عذاب شما گردند؛ ولی با این وجود، مردم اجابت نکردند.

خداوند برای تنبیه مردم هفت سال خشکسالی را بر آنان مسلّط نمود. با دعای حضرت خشکسالی برطرف شد و نعمتها فراوان گردید؛ ولی باز هم هدایت نشدند و بر لجاجت خویش افزودند. سرانجام خداوند آنان را با باد بسیار سرد به هلاکت رساند.(12)

خیرخواهی حضرت صالح علیه السلام
حضرت صالح علیه السلام نیز به قوم خود فرمود: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ(13) نکته‌ای که از این آیه استفاده می‌شود، این است که خیرخواهی آن گاه اثر می‌گذارد که انسان به خیرخواهان ارادت و محبّت داشته باشد.

حضرت صالح علیه السلام در شانزده سالگی برای تبلیغ دین خدا مبعوث شد و مردم را به خیر و صلاح دعوت نمود تا اینکه سنش به ۱۲۰ سالگی رسید ولی آنان اجابت نکردند و بعد از مجادله زیاد از صالح علیه السلام خواستند که شتری از دل کوه بیرون آورد. به فرمان خداوند چنین کاری انجام گرفت و از هفتاد نفری که صحنه را دیدند، جز شش نفر ایمان نیاوردند وششمی ازآنها نیز دچار تردید و شک شد و پنج نفر باقی ماندند.(14)

خیرخواهی حضرت شعیب علیه السلام
 در قرآن کریم از زبان حضرت شعیب علیه السلام نیز می‌خوانیم: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»(15) حضرت شعیب علیه السلام دویست و چهل و دو سال عمر کرد و قوم خود را نصیحت کرد تا پیر شد.مدّتی از قوم خود غایب گردیدو دوباره به صورت جوان برگشت و قوم خویش را به نیکی دعوت نمود؛ امّا آنها گفتند: آن گاه که پیر بودی،سخن تو را باور نداشتیم،چگونه امروز که جوانی باور کنیم؟(16)
مدعیان خیرخواهی در قرآن
نمونه بارزمدعی خیرخواهی، جریان شیطان در برابر حضرت آدم علیه السلام و حوا علیها السلام می‌باشد.

فَوَسْوَسَ لهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِىَ لهُمَا مَا وُرِىَ عَنهمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَ قَالَ مَا نهَئكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَينْ‏ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخالِدِين.

سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به خاطر اینکه [اگر از آن بخورید،] فرشته خواهید شد یا جاودانه [در بهشت] خواهید ماند.»(17) و برای اینکه حرف خود را به باور آن دو برساند، به قسم و اینکه خیرخواه شما هستم، متوسل شد: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»؛( (18)و در ادامه این آیات آمده «و به این ترتیب آنها را با فریب فرود آورد.

 این نکته بسیار مهمی است که دشمن برای نفوذ با زبان نصحیت وارد می شود. امروزه نیز استعمارگران برای نفوذ در جوامع بشری، از همین زبان خیرخواهی وارد می شوند. در حالی که تلاش می کنند عقیده و اخلاق را فاسد کرده و انسان را از مسیر اصلی منحرف سازند که این شیوه استعمار جدید است و از این جهت باید بسیار مراقب بود.

نمونه دیگر از مدعیان خیرخواهی، برادران یوسف علیه السلام هستند که از درِ خیرخواهی وارد شدند و یوسف علیه السلام را به چاه انداختند. «قَالُوا یَـآأَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَـاصِحُونَ »؛ «[برادران یوسف علیه السلام ] گفتند: پدرجان! چرا درباره یوسف به ما اطمینان نمی‌کنی؛ در حالی که ما خیرخواه او هستیم. امروزه نیز ظاهر صلاحان و برادر نمایانی وجود دارند که جامعه و افراد را به درّه بیچارگی و چاه بدبختی سوق می‌دهند.(19) علی علیه السلام فرمود: «وَرُبَّما نَصَحَ غَیْرُ النّاصِحِ وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ؛ چه بسا آن کس که اهل اندرز و خیرخواهی نیست، و خیرخواهی کند و آن کس که درخواست نصیحت از او شده است، خیانت ورزد».(20)

خیرخواهی در روایات   
۱ - محبوب‌ترین عمل   

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «قالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَحَبُّ ما تَعَبَّدَ لِی بِهِ عَبْدِی النُّصْحُ لِی؛  خداوند عزّ وجل فرمود: محبوب‌ترین چیزی که بنده من به آن مرا عبادت می‌کند، خیرخواهی برای من [و در راه رضایت من] است.‌»(21) در واقع، با خیرخواهی گستره بندگی خداوند بیش‌تر می‌شود و این تنها ناصح نیست که بندگی می‌کند؛ بلکه نصیحت پذیرها نیز در مسیر بندگی قرار می‌گیرند.

۲ - بالاترین منزلت                                                                                                               

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ اَمْشاهُمْ فِی اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ؛  به راستی بلندمرتبه‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسی است که از همه بیش‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است.»(22)

۳ - برترین عمل 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «عَلَیکُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ اَفْضَلَ مِنْهُ؛  بر شما لازم است که خیرخواه خلق خدا برای [رضای] خدا باشید؛ چرا که هرگز با عملی که با فضیلت‌تر از خیرخواهی باشد خدا را [در روز قیامت] ملاقات نخواهید کرد.»(23)

۴ - عملی ضروری و فراگیر 

نُصح و خیرخواهی فقط یک توصیه اخلاقی نیست؛ بلکه یک وظیفه دینی و اسلامی است و بر همگان لازم است در هر حال خیرخواه برادران مؤمن خویش باشند.

امام علی (علیه السلام) فرمود:  اِمْحَضْ اَخاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کانَتْ اَوْ قَبِیحَةً؛  برادرت را خالصانه نصیحت و خیرخواهی کن؛ خواه اندرز و خیرخواهی تو در نظر او نیک باشد یا زشت.(24)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: یجِبْ لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَةُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ؛  بر مؤمن واجب است که خیرخواه برادر مؤمن [خود] باشد؛ چه در پشت سر و چه در حضور او.(25) وامام صادق(عليه‌السلام) در کلامی دیگر فرمود:  يَجِبُ لِلمؤمِنِ علَي المُؤمنِ أنْ يُناصِحَه. بر مؤمنان واجب است که همواره خيرخواه و پنددهندة يکديگر باشند.(26)

5- خیرخواهی از ویژگیهای انسانهای کریم         

امام علی (علیه السلام) فرمود: النَّصيحةُ مِن اَخلاقِ الكِرام  کار نصيحت و خيرخواهي، روش مردمان بزرگوار و کريم‌النَّفس است.(27)

6- برقراری صلح وآشتی بین انسانها از بهترین مصادیق خیرخواهی است.

امام علی (علیه السلام) فرمود: مِن افضل النصح الاشاره بالصلح.(28)

5- عالی ترین جلوه های خیرخواهی بین انسان و ولی خداست                                                            

امام صادق(عليه‌السلام)به نقل از رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «النصیحة لائمة المسلمین»(29) یعنی آحاد مسلمانان و مومنین با تمام وجود نسبت به مرکز امامت و ولایت خیرخواه بوده و ولیّ را در اجرای احکام الهی یاری کنند.

نشانه انسان خیرخواه

1-رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:اَمَّا عَلامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ یقْضِی بِالْحَقِّ وَیعْطِی الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ وَیرضی لِلنَّاسِ ما یرضاهُ لِنَفْسِهِ وَلا یعْتَدِی عَلی اَحَدٍ؛(30) امّا نشانه ناصح [و خیرخواه] چهار چیز است:

الف- به حق داوری و حکم می‌کند؛

ب- خود نیز حق را مراعات می‌کند [و به حق رفتار می‌کند] ؛

ج- آنچه برای خود می‌پسندد، برای مردم نیز می‌پسندد؛

د- بر هیچ کس تعدّی [و تجاوز] روا نمی‌دارد.»

2- نهی از آنچه برای خود نمی‌پسندد

امام علی (علیه السلام) فرمود: «حَسَبُ الْمَرْءِ… مِنْ نُصْحِهِ نَهْیهُ عَمَّا لا یرْضاهُ لِنَفْسِهِ؛  از خیرخواهی مرد همین بس که… از آنچه برای خود نمی‌پسندد، [دیگران را] نهی نماید.»(31)

3- فرمانبرداری از خدا

حضرت علی (علیه السلام)فرمود: اِنَّ اَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ وَاِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصاهُمْ لِرَبِّهِ؛همانا مطیع‌ترین مردم برای خدا ناصح‌ترین آنان به خود می‌باشد و نافرمان‌ترین مردم نسبت به خداوند فریبکارترین نسبت به خود می‌باشد.(32)

پيامبر صلى الله عليه و آله : فرمود: أنسَكُ النّاسِ نُسُكا أنصَحُهُم جَيباً و أسلَمُهُم قَلبا لجَميعِ المُسلِمينَعابدترين مردم، بى غَلّ و غش ترين و پاكدل ترين آنها نسبت به همه مسلمانان است.(33)

4- حسود نباشد

امام صادق علیه السلام فرمود:  اَلنَّصِیحَةُ مِنَ الْحاسِدِ مُحالٌ؛  خیرخواهی از انسان حسود نسبت به دیگران محال است.‌(34)

5- از منافع دیگران به اندازه منافع خویش دفاع کند

امام محمدباقر (علیه السلام) فرمود:  لینصح الرجل منکم اخاه کنصیحته لنفسه  باید هر کدام از شما نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشد به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است. (35)

آثار خیرخواهی

1.انسان خیرخواه هر روز از نظر روحی رشد پیدا نموده، به خداوند نزدیک‌تر می‌شود.

تا آنجا که بالاترین مقام در نزد خداوند مخصوص خیرخواهان است:.»إنَّ اَعْظَمُ النَّاسِ مَنْزِلَةً عندالله یوم القیامه اَمْشاهُمْ فی ارضه بِالنَّصِیحَة لخلقهِ‌»(36)

راوی می‌گوید: نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نشسته بودم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می‌شود که از اهل بهشت است.‌» پس مردی از انصار در حالی که آب وضو از محاسنش می‌چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رختخواب ذکر خدا را می‌گفت و بعد می‌خوابید و برای نماز صبح بیدار می‌شد.

بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خداصلی الله علیه وآله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می‌دهی که باعث شده پیامبرصلی الله علیه وآله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمی زند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمی‌بینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمی‌ورزم [و در یک کلام خیرخواه مردم هستم] . آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه [عالی] رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما [و از هر کسی] برنمی آید.‌»(37)

2- خیرخواهی عامل جلب رحمت الهی است

حضرت علی( علیه السلام) فرمود: ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه» رساترین و مهم ترین عاملی که سبب بهره مندی از رحمت ایزدی می شود این است که در باطن خیرخواه همه مردم باشی.(38)

3-خیرخواهی دوستی ومحبت مردم را به دنبال می آورد

امام على عليه السلام : النُّصحُ يُثمِرُ المَحَبَّةَ خيرخواهى محبّت به بار مى آورد. (39)

امام على عليه السلام :  النَّصيحَةُ تُثمِرُ الوُدَّ خيرخواهى دوستى به بار مى نشاند.(40)

 “غش ” رذیله مقابل نصح و خیرخواهی

در لسان العرب  ج2 صفحه 615 آمده"النصح نقیض الغِشّ”  و صاحب مجمع البحرین  نیز آن را خلاف غشّ دانسته است(41) لذا نقطه مقابل نصح وخیرخواهی “غش” است

استاد شهید، مرتضی مطهری در تشریح سبک دعوت انبیاء به لزوم «بلاغ مبین» یعنی رسا و گویا بودن پیام اشاره می‌کند؛ سپس می‌افزاید:« مساله دوم که قرآن مجید در مساله تبلیغ روی آن تکیه می‌کند، چیزی است که از آن به نُصح تعبیر می‌نماید. ما معمولاً نصح را به خیرخواهی ترجمه می‌کنیم. البته این معنا درست است ولی ظاهراً خیر‌خواهی عین معنی نصح نیست، لازمه معنی نصح است. نصح ظاهراً در مقابل غِشّ است. شما اگر بخواهید به کسی شیر بفروشید، ممکن است شیر خالص به او بدهید و ممکن است خدای ناخواسته شیری که داخلش آب کرده‌اید بدهید. یا اگر می‌خواهید سکه طلایی را به کسی بدهید، ممکن است آن را به صورت خالص بدهید؛ در حد عیارهای معمولی. و ممکن است به صورت مغشوش بدهید، یعنی در آن غش باشد. نصح در مقابل غش است. ناصح واقعی آن کسی است که خلوص کامل داشته باشد…. یعنی در گفتن خودش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر آن طرف است نداشته باشد.(42)

امام سجاد علیه السلام در دعای معروف «مکارم الاخلاق» این دو واژه را در مقابل هم قرار داده و از پروردگار خویش چنین درخواست می‌کند:«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْح»(43) خدایا! بر محمد و خاندانش درود بفرست، و مرا ثابت قدم کن تا بتوانم در مقابل افرادی که با من فریبکارانه سخن می‌گویند، ناصحانه رفتار کنم.

و نیز می فرماید: « نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَى غِشِّ أَحَدٍ»(44) پناه می بریم به خداوند از اینکه بدخواهی نسبت به دیگران را در وجود خود پنهان کنیم تا در شرایط لازم به او ضربه بزنیم. غش نوعی بد اندیشی و بدخواهی برای دیگران است که با قسمی از خدعه و نیرنگ همراه می شود.

 غش در روح وجان انسان اثر وضعی و عوارض سوء بسیاری خواهد داشت.                                        

شخص غاش و بدخواه، در تصویر خیالی خود می خواهد به دیگران ضربه بزند، اما در واقع این خصلت نورانیت و طهارت فطری خودش را از بین می برد.

- در اثر بدخواهی ، قطع رحم معنوی اتفاق می افتد. چون «انما المومنون الاخوة» اما غش، قطع رحم است که به قطع عقد اخوت بین مومنین می انجامد وطبق فرموده حضرت امیرالمومنین (ع) کسی که کینه مومن و دوستدارِ اهل بیت علیهم السلام را در دل خود می پروراند و درصدد ضربه زدن به اوست، از ما نیست.

- پیغمبر اکرم (ص) سه بار فرمودند «ألا و من غش اخاه المسلم نزع الله بركه رزقه و أفسد عليه معيشه و وكله الي نفسه ؛ هر كس به برادر ديني خويش خيانت نمايد خداوند بركت را از روزيش برمي دارد و زندگيش را ويران مي سازد و او را به خودش وا مي گذارد و شفاعتي از او نخواهد شد.»(45)

درمان غشّ

برای معالجه بدخواهیِ نسبت دیگران، انسان باید به خودش مراجعه کند و اگر کوچکترین ناخالصی بین خودش و برادر و خواهر مومن احساس کرد، آن را دست کم نگیرد. توجه کند که بیماری های جوانحی به مراتب خطر بیشتری از بیماری های جوارحی دارد. پس انسان بایدنسبت به اینگونه رذائل اخلاقی وآثار سوء آن شناخت و معرفت پیدا کند و در درمان آن عمل به خلاف این رذیله نماید یعنی پشت سر برادر مومن خود دعای خیر کند و عملی و زبانی خیرخواه او باشد تا شیطان را به زانو در آورد و در این مسیر از اولیای خدا کمک بگیرد زیرا اتصال به سیره اولیا و توسل به آنان در این زمینه بسیار کمک کننده است. (46)

فهرست منابع

1.فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، جلد2، انتشارات رضى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1375 ش، ص424

2. سید جواد حسینی، خیرخواهی در قرآن،https://library.tebyan.net

3. http://www.alketab.org

4. تربتی، حسین، اخلاق آمران به معروف، https://library.tebyan.net

5. اعراف/۶۲

6. مرکز تخصصی قرآنی

http://www.ayat-asemany.blogfa.com

7. هود/ ۳۶

8. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، پایگاه تخصصی قرآن کریم، http://fa.the-koran.org/content

9. اعراف/۶۸

10. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، پایگاه تخصصی قرآن کریم، http://fa.thekoran.org/content 

11. همان

12. همان

13. اعراف/۷۹

14. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، همان

15. اعراف/۹۳

16. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، همان

17. اعراف/ ۲۰

18.همان/21

19. پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر  http://wiki.fmaroof.ir

20. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق، ص80

21. پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، 1جلد، دنياى دانش - تهران، چاپ: چهارم، 1382ش، ص594

22. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق،ص208

23. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي ج3، همان، ص531

24. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، همان،ص81

25. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، جلد2، همان، ص208

26. همان

27. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، دفتر تبليغات - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش،ص225

28. همان، ص225

29. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج1، دانشگاه تهران - تهران، چاپ: چهارم، 1366ش، ص342

30. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، همان، ص20

31. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، ج75، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ص80

32. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج1، همان،ص45

33. همان،ص418

34. ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ج4، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق، ص58

35. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج2، همان، ص208

36. همان

37. مجله مبلغان مهر و آبان 1386، شماره 96، نصیحت و خیرخواهی، https://hawzah.net

38. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم ،همان، ص216

39. ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، 1جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص32

40. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق، ص430

41. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج2، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر - بيروت، چاپ: سوم، 1414ق، ص615

42. مجموعه آثار شهید مطهری، ج17، واژه نصح، https://hawzah.net

43. على بن الحسين عليه السلام، امام چهارم، الصحيفة السجادية، 1جلد، دفتر نشر الهادى - قم، چاپ: اول، 1376ش، ص94

44. همان، ص56

45. ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دار الشريف الرضي للنشر - قم، چاپ: دوم، 1406 ق، ص286                                                                               

46. سازمان تبلیغات اسلامی، http://ido.ir/news

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[چهارشنبه 1398-04-05] [ 08:18:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مفهوم شناسی تهجد در قرآن کریم(قسمت دوم) ...

پژوهشگر:فاطمه برقرار

 

4. راه­های تهجد از دیدگاه قرآن کریم

واژه تهجد فقط در یک آیه قرآن و به صورت فعل امر یاد شده است:«و مِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ؛ اسرا/79» اما در برخی منابع تفسیری مراد از باقیات صالحات «والباقِیتُ الصّالِحتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابًا؛ کهف/46؛ مریم/76»، نیز نماز شب دانسته شده­است (طوسی، بی­تا،7: 52؛ فیض کاشانی، 1415ق ، 3: 244؛ حویزی، 1415ق، 3: 264) ؛ و نیز در برخی منابع، تعبیر «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب * و اِلی رَبِّکَ فَارغَب؛ شرح/7»، به نماز شب تفسیر شده است (سیوطی، 1404ق، 8: 551). اما موضوع «تهجد» با تعابیر دیگری در قرآن مطرح شده است که در ذیل به شرح آن می­پردازیم:

4-1. نمازشب

از مهمترین مصادیق تهجد، نماز خواندن است که از آن به نماز شب تعبیر شده است (محقق حلی، 1427ق، 10: 308). در قرآن کریم، نماز شب سه بار به عنوان مصادیق تهجد بیان شده است. در آیه «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا، فرقان/64؛ كسانى كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى‏كنند».  واو (و الذين) عطف به آيه قبل می­باشد يعنى عباد الرحمن کسانی هستند كه شب را به­روز مى‏آورند در حالى كه سجده كنندگان و ايستادگان مي­باشند كه تمام شب يا بعضى از شب را به­نماز و سجده و قيام مي­گذرانند و نافله شب مي­خوانند. برخی بر این باورند که هر كس قسمتی از شب يا تمام شب را احياء نمايد و يك نماز بخواند خواه در جزء اول شب باشد يا آخر داخل در اين آيه است (مجتهده امین، 1361، ‏9: 214-213). در آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ …..؛ و در شبانگاه براى او سجده كن، انسان/26». مراد از سجده این است که در پاسى از شب براى خدا نماز بگزار، بعضى گفته‏اند: نماز مغرب و عشاى آخر را بگزار. (طبرسی، 1377ش، ‏4: 416؛ فیض کاشانی، 1415ق، 6: 259؛ فخر رازی، 1420ق، 26: 428). در آیات یک تا سه سوره مزمل «یا أَيهَا الْمُزَّمِّلُ*قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلا* نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلا»، مراد اين است كه نيمى از شب را بپا خيز، و يا كمى از نصف كم كن، و يا اندكى بر نصف بيفزا، و اين ترديد بين سه امر، ترديد تخيير است، مى‏خواهد بفرمايد: مخيرى بين اينكه نيمى از شب را زنده بدارى، و يا كمى كمتر از نصف، و يا كمى بيشتر از آن را و نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو مى‏گويند صبر كن، همانطور كه به عموم مسلمانان سفارش كرده براى مقاوم شدن در برابر ناملايمات از صبر و نماز كمك بخواهند،« اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ بقره/153». خداوند با اين دستور به پیامبر گرامی اسلام فهمانده كه بايد خود را در مقابل اندوه‏هاى بزرگتر و مصائب تلخ به وسيله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسيله پيچيدن جامه و خوابيدن (طباطبایی، 1417ق،‏20: 60). در این سه آیه خداوند بیان می­کند که یکی از راه­های عبادت شبانه نماز می­باشد.

 

4-2.قرائت قرآن

چهار آیه (اسرا/78؛ مزمل/4-20؛ آل­عمران/ 113؛در قرآن کریم، قرائت قرآن را یکی از مصادیق تهجد معرفی کرده­است. در آیه چهار سوره مزمل «….وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلا»، ترتيل قرآن به معناى تلاوت آن است به نحوى كه حروف پشت سر هم آن روشن و جداى از هم به­گوش شنونده برسد، و اين جمله عطف است بر جمله« قُمِ اللَّيْلَ»، که در آیات قبل ذکر شده است و معناى آن دو اين است كه شب برخيز و قرآن را به ترتيل بخوان. و ظاهرا مراد از ترتيل قرآن، ترتيل آن در نماز، و يا اصلا منظور از قرآن، خود نماز است، و خداى تعالى نظير اين تعبير را از نماز كرده، مثلا فرموده:« أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً؛ اسرا/78». (طباطبایی، 1417ق، ‏20: 60). بعضى گفته‏اند: مراد آيه شريفه اين است كه قرائت قرآن را واجب كند نه نماز را (زمخشری، 1407ق، 4: 637). در آیه «…… فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ  …… ؛  مزمل/20»، مراد این است که پیامبر اسلام و اصحابش به جهت مشتبه بودن نصف شب و كمتر يا بيشتر، از خوف ترك واجب به زحمت مى‏افتادند به حدى كه پاهای مبارك حضرت ورم می­نمود. بعد از يك يا ده سال، اين تكليف برداشته شد و خداوند فرمود: به هر اندازه‏اى كه براى شما ممكن است از قرآن تلاوت كنيد (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363ش، ‏13: 368). در آیه «…. يَتْلُونَ ءَايَاتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّيْلِ…. ؛ آل عمران/113»  مراد این است که اهل كتاب، همه يكسان و بد نيستند بلكه در بین آن­ها گروهى هستند كه در ايمان ثابت بوده و آيات خدا را در ساعات شب و اوقات خلوت مى‏خوانند و خدا را عبادت مى‏كنند. و در دينشان مؤمن و نيكوكار و نسبت به اسلام مستضعف بودند (قرشی، 1375، ‏2: 166-165). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که قرائت قرآن یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد. اما درباره این‌که آیا در تهجد، قرآن‌ به‌طور مستقل باید تلاوت شود یا مراد از آن، قرائت قرآن در نماز است دو دیدگاه وجود دارد: نخست این‌که مراد تلاوت مستقل است (طبرسی،1372ش، 10: 169؛ زمخشری، 1407ق، 4: 643). دیدگاه دوم آن است که برخی از مفسرین بر این باورند که مراد آیه ۲۰ مزمل، تلاوت قرآن در نماز شب است (قطب راوندی، 1405ق، 1: 127؛ جصاص، 1405ق، 1: 20).

4-3.استغفار

مصداق دیگر تهجد، استغفار از گناهان و طلب بخشش از خداوند برای خود و دیگران است. خداوند در قرآن کریم سه بار از استغفار شبانه یاد کرده است. اولین آیه «كاَنُواْ قَلِيلًا مِّنَ الَّيْلِ مَا يهجَعُونَ* وَ بِالْأَسحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون؛ ذاریات/17-18 » می­باشد و مراد کسانی هستند که بيشتر شب نماز می­خوانند و در اوقات سحر استغفار می­كنند، و از خداى تعالى آمرزش می­خواهند (ابوالفتوح رازی، 1408ق،‏18: 97). دومین آیه «…..وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمُ؛ مزمل/20 ) می­باشد و مراد کسانی هستند که شب هنگام با استغفار باب توبه را برای خود می­گشایند (مغنیه، 1424ق، ‏7: 453). سومین آیه «…. وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ آل؛ عمران/17» می­باشد و منظور از كلمه «استغفار» در سحرها،  نماز شب و استغفار در آن است، و روايات وارده، استغفار در اسحار را به نماز شب، و استغفار در قنوت آخري كه همان يك ركعت «وتر» است تفسير نموده‏اند. (طباطبایی، 1417ق،‏3: 113). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که استغفار یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد ولی مفسرینی مانند طباطبایی مراد از استغفار را نماز شب می­دانند .

4-4.تسبیح

تسبیح و ذکر خداوند در برخی آیات مصداق تهجد به شمار رفته است. در آیه «… وَ مِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسَبِّحْ…..؛‏  طه/130» مراد از تسبیح، نماز است زیرا نماز شامل تسبیح و تنزیه خداوند هم می­باشد (ابن عاشور، 1420ق،‏16: 204). مراد از آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ؛ طور/49» این می­باشد که خداوند را با تلاوت قرآن و نماز شب عبادت کن (ابن كثير دمشقی، 1419ق، ‏7: 409). آیه «….. وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلا؛ انسان/26»؛ قسمتی از  شب را برای خدا نماز بخوان (طبرسی، 1372ش،‏10: 625). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که تسبیح یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد. اما مراد از تسبیح در آیه به نظر برخی از مفسرین، نماز شب است (جصاص، 1405ق، 5: 297؛ طبرسی1372ش، 9: 257؛ ابن عاشور، 1420ق، 16: 204؛ طبرسی، 1372ش،‏10: 625)؛ ولی برخی مقصود از آن را تسبیح پیش از نماز شب (طبری،1412ق، 27: 23)، و برخی مراد آز آن­را، ذکر تسبیح چه در نماز و غیر آن می­دانند (شوکانی، 1414ق، ‏5: 426). بررسی­ها نشان می­دهد که در قرآن کریم، نماز، استغفار، قرائت قرآن و تسبیح از راه­های تهجد و عبادت­های شبانه می­باشد. ولی در مورد قرائت قرآن و تسبیح برخی از مفسرین بر این باورند که آن جزئی از نماز است و عمل مستقلی محسوب نمی­گردد. و برخی از مفسرین هم مراد از استغفار را همان نماز شب می­دانند.

 

5. فواید تهجد از دیدگاه قرآن کریم

 خداوند در سه آیه از قرآن به فواید و آثار تهجد اشاره کرده است و آن را فراتر از عبادت­های روزانه معرفی نموده است. آیه « إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا؛ مزمل/5» اين معنا را مى‏رساند كه اگر گفتيم شب‏زنده‏دارى كن، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو، براى اين بود كه خود را براى كرامت قرب و شرف حضور، و افتخار هم­كلامى با ما آماده سازى، تا ما قول ثقيلى را بر تو القاء كنيم. بنا بر اين نماز شب راهى است كه پیامبر را به چنين موقعیتی منتهى مى‏سازد. و مراد از آیه « إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطا وَ أَقْوَمُ قِيلاً؛ مزمل/6» اين است كه نماز­شب، استوارترين و صائب‏ترين سخن است، براى اينكه در نماز شب حضور قلب بيشتر و توجه به كلام دقيق‏تر است. و معناى آيه اين است كه حادثه شب و يا نماز در دل شب ثابت‏قدم‏تر است، چون خداى تعالى شب را مايه آرامش قرار داده، و نتيجه اين آرامش، آن است كه خاطر انسان از مشغله­های روزانه فارغ، و دست انسان از اسباب ظاهرى بريده است (طباطبایی، 1417ق،‏‏20: 62-63). در آیه «إن لَكَ فىِ النهّارِ سَبْحًا طَوِيلا؛ مزمل/7» مراد اين است كه تو در روز مشاغل بسيار دارى كه همه وقتت را فرا گرفته، فراغتى برايت باقى نمى‏گذارد تا در آن با توجه تام متوجه درگاه پروردگارت باشى، و از هر چيزى منقطع گردى، بنا براين بر تو است كه از شب استفاده كنى و در آن به نماز بپردازى (همان:63). خداوند در قرآن بیان می­کند که قرب الهی که به­واسطه تهجد فراهم می­شود، به واسطه عبادت­های روزانه حاصل نمی­شود و علت رسیدن پیامبر اسلام(ص) به این مقام والا را، در گرو تهجد ایشان می­داند. انسان اگر بخواهد معارف بلند و سنگین هستی را دریابد و به چشم دل شهود كند، می­بایست به ریسمان تهجد چنگ زند و آن را وسیله رشد و کمال خود قرار دهد. خداوند به پیامبرش(ص) فرمان می دهد كه برای دریافت وحی و ارتباط كلامی با خداوند، به تهجد رو آورد. در این زمان است كه قول ثقیل و معارف سنگین و بلند بر جان وی نازل می شود و خداوند او را سزاوار معرفت شهودی می­سازد. اگر پیامبر(ص) برای دریافت وحی و قرآن نیازمند تهجد بود دیگران هم به طریق اولی برای دریافت معارف، نیازمند شب زنده داری هستند. خداوند در قرآن کریم علت دیگر فائده تهجد را حضور قلب بیشتری که در شب بر انسان غالب می­شود، بیان می­دارد؛ زیرا در شب آرامشی به انسان دست می­دهد که این آرامش در طول روز به­خاطر مشغله­های زندگی برای انسان فراهم نمی­گردد. و به واسطه این آرامش حضور قلب بیشتری در عبادت­های شبانه حاصل می­شود که تاثیرگذاری آن­را برای رسیدن به قرب الهی بیشتر میسر می­کند.

6. واژگان متضاد تهجد در قرآن کریم

نتایج بررسی آیاتی که به بحث تهجد پرداخته است حاکی از آن است که خداوند حب دنیا «یحبون العاجله» را در قرآن، به عنوان عاملی متضاد با تهجد معرفی کرده است که سبب دوری از تقرب الهی می­شود. در آیه «إِنَّ هَؤُلَاءِ يحیُونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا؛ آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند، در حالى كه روز سختى را پشت سر خود رها مى‏كنند! انسان/27»،. مراد اين است كه: در برابر حكم پروردگارت صبر كن و نماز به پا دار و آثمين و كفار را اطاعت مكن، براى اينكه اين آثمين و كفار زندگى دنيا را دوست مى‏دارند و جز براى آن عمل نمى‏كنند و روز شديدى را كه در پيش دارند رها مى‏سازند و يا از آن روز كه حتما ديدارش خواهند كرد اعراض نموده، پشت سر خود مى‏اندازند (طباطبایی،1417ق، ‏20:142). نتایج بررسی حاکی از آن است که چون خداوند حب دنیا را بلافاصله بعد از عبادت­های شبانه (انسان/26) مطرح کرده است می­توان آن را عاملی متضاد برای تهجد دانست که در تقابل با آن قرار دارد. لذا خداوند صاحبان این خصیصه را به عذابشان در قیامت هشدار می­دهد و همان­گونه که تهجد می­تواند انسان را به خداوند نزدیک کند و به کمال برساند، به­همان اندازه حب دنیا انسان را از قرب الهی و کمال دور می­کند.

7. نتیجه

آرزوی دست یازیدن به سعادت ابدی از آمال ابناء­بشر از ابتدای خلقت انسان بوده و او همیشه به دنبال این گمشده، راه حیرانی را طی نموده­است. خروج از این حیرانی، توسل به قرب الهی را در انسان بیدار کرده، خدای تعالی نیز جهت رفع این عطش ذاتی، رهنمودهایی در قرآن کریم مطرح نموده که یکی از این رهنمودها حول محور «تهجد» می­چرخد. از آنجایی که خداوند در21 آیه از قرآن به تهجد و عبادت­های شبانه اشاره کرده است و رسیدن به قرب الهی و آرامش حقیقی را در گرو آن ذکر کرده است لذا بر آن شدیم که در این تحقیق، راه­های تهجد در قرآن را بررسی کنیم و مسیر رسیدن به قرب الهی را هموار سازیم. «تهجد» به معنای بیدار شدن از خواب برای نماز و یا دیگر عبادت­های شبانه می­باشد. از واژگان متضاد با تهجد را می توان به واژه «حب دنیا» اشاره کرد که تقابل این واژه با تهجد را می­توان در قرآن مشاهده نمود. لذا اگر انسان در مسیر هدایت که از سوی خداوند تعیین شده قرار نگیرد این حالت در نفس او ایجاد می شود. از بررسی همنشینان تهجد مشخص می شود که واژگان «انفاق، صبر، زکات، امر به معروف و نهی از منکر » از حیث هدف نهایی که شخص به آن می رسد و هم از حیث راه وصول به قرب الهی، هم سو  با تهجد می باشد. و طبق آیه 113 سوره آل­عمران تهجد فقط مخصوص مسلمانان نمی­باشد بلکه  از اهل کتاب، گروهی که درستکار هستند نیز به آن توجه دارند. بررسی­ها نشان می­دهد که در قرآن کریم، نماز، استغفار، قرائت قرآن و تسبیح از راه­های تهجد و عبادت­های شبانه می­باشد. ولی در مورد قرائت قرآن و تسبیح برخی از مفسرین بر این باورند که آن جزئی از نماز است و عمل مستقلی محسوب نمی­گردد. و برخی نیز مراد از استغفار را همان نمازشب می­دانند. نتایج تحقیق حاکی از آن است که خداوند در قرآن مقام محمود، عبادالرحمن و محسنین را فقط برای متهجدین ذکر کرده است. خداوند در قرآن بیان می­کند که انسان  می تواند به واسطه نماز شب معارف بلند و سنگین هستی را دریابد و به چشم دل شهود كند. خداوند در قرآن کریم علت دیگر فائده تهجد را حضور قلب بیشتری که در شب بر انسان غالب می­شود، بیان می­دارد که این حضور قلب مقدمه­ای برای قرب الهی می­باشد.

منابع

1.ابن عاشور ، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بیروت: موسسه التاريخ، اول، 1420ق.

2.ابن كثير دمشقی، اسماعيل بن عمر، تفسير القرآن العظيم، جلد، بیروت: دار الكتب العلمية، اول،  1419 ق.

3.اصفهانى، حسين بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، در يك جلد، دار العلم - الدار الشامية، لبنان - سوريه، اول، 1412 ه‍ ق.

4.امین، نصرت بیگم، مخزن العرفان در علوم قرآن، تهران،: نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

5.جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، بیروت: دارالاحیاء التزاث العربی، اول، 1405ق.

6.حسینی شاه عبدالعظیمی،‏ حسین بن احمد تفسیر اثنا عشری، تهران: انتشارات میقات، اول، 1363ش .   

7.حلی، جعفربن حسن، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، انتشارات الفقاهه، اول، 1427ق.

8.زمخشرى، ابو القاسم، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏، بیروت: دار الكتاب العربي، سوم،  1407 ق.

9.سيوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بكر، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، 1404ق.

10.شوكانى، محمد، فتح القدير، دمشق: دار ابن كثير، 1414ق.

11.طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه پنجم، 1417ق.

12.طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران:  انتشارات ناصر خسرو، سوم، 1372 ش.

13.طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير. جامع البيان فى تفسير القرآن. بیروت: دار المعرفه، اول، 1412 ه ق .

14.طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت: دار احياء التراث العربى، اول، بی­تا.

15.فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بیروت: دار احياء التراث العربي‏، سوم، 1420 ق.

16.فیض کاشانی، ‏محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران: انتشارات الصدر، دوم، 1415ق.

17.قرشی بنابی، علی اکبر تفسیر احسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت، دوم، 1375ش.

18.قطب راوندى، سعيد بن هبة الله فقه القرآن، قم: انتشارات کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، دوم، 1405ق.

19.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت: دار إحياء التراث العربي، دوم، 1403 ق.

20.مغنیه، محمد جواد، الکاشف، قم: دارالکتاب الاسلامی، اول، 1424ق.

21.مقدس اردبیلی، احمدبن محمد، زبده البیان فی احکام القرآن، تهران: مکتب المرتضویه، اول، بی­تا.

22.نحاس، احمدبن مخمد، اعراب القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه، اول، 1412ق.

23.واسطى زبيدى حنفى، محب الدين، سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، اول، 1414 ق.

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1398-04-01] [ 08:28:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واژه شناسی صراط و سبیل ...

پژوهشگر: مرضیه رهنما

 در زبان عربی برخی کلمات اگرچه معنای کلی آنها یکسان است اما با دقت در معنای آن ها معلوم می شود که در نکاتی با هم تفاوت دارند.از جمله برای مفهوم “راه” واژه های متعدی در قرآن و در زبان عربی وجود دارد مانند: سبیل ، طریق ، منهاج و مذهب و …. که هر یک ویژگی های خاصی دارند که در این تحقیق به دو واژه صراط و سبیل اشاره نموده و تفاوتهای آنها را بیان می کنیم.

 صراط را با صاد و سین خوانده‌اند و هر دو به یک معنی است که در اصل به معنی بلعیدن است «صرطه صرطاً ابتلعه»1. صرط: صرط الطعام ؛ یعنی بلعیدن طعام و صراط به معنای راه روشن و آشکار2.

سراط: راهی هموار و آسان گذر، اصلش از –سَرَطتُ الطعام و زَرَدتُهُ- است. یعنی غذا را به راحتی بلعیدم. گفته شده راه سهل العبور را به این تصور صراط گفته اند که سالک و رهروش آن را به سرعت طی می کند، گویی که مثل بلعیدن سریع غذا است و یا اینکه راه، رهرو خود را می بلعد و فرو می برد (به سرعت از چشمش دور می کند)3. کلمه صراط بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است4.

باید دانست صراط در اکثر نزدیک به تمام آیات قرآن در معنای راه خدا یعنی دین حق و شریعت حق بکار رفته است ودر بعضی از آیات می توان گفت مراد از آن راه معمولی است مثل (اعراف/ 86)، (ملک/ 22).5  به دین صراط گفته شده؛ زیرا سالکش را به بهشت می رساند، همچنان که صراط رونده اش را به مقصد می رساند6.

همچنین طریحی می نویسد: «صراط مستقیم یعنی راه روشن که همان دین اسلام است. اگر دین، صراط نامیده شده بخاطر این است که به بهشت منتهی می شود همانگونه که صراط و راه مستقیم رونده اش را به مقصد و هدف می رساند7.

سبیل: راه، اعم از آنکه راه هدایت باشد مثل «فقد ضَلَّ سواء السبیل»8 ، و یا راه معمولی مثل «والمساکین و ابن السبیل»9 و یا راه ضلالت «سبیل المجرمین»10. سبیل مذکر و مونث هر دو آمده است. گاهی از سبیل، تعدی و تجاوز قصد می شود که در واقع راه تجاوز است11.

سبیل الله؛ هر راهی است که رضای خدا در آن باشد مثل قتل فی سبیل الله و انفاق فی سبیل الله، هجرت فی سبیل 12.

راغب اصفهانی: السبیل را به معنای راهی نرم که سهل گذر و هموار باشد ذکر کرده است. جمعش سُبُل است. مانند «و انهاراً و سبلاً»13. رونده راه را –سابل- گویند. ابن السبیل: مسافری دور از خانمان و منزل که منسوب شدن او به راه، برای راه رفتن پیوسته اوست که در یک جا ثابت و ساکن نیست14. واژه سبیل برای هر چیزی که بوسیله آن به چیز دیگری- چه خیر باشد یا شر- رسیده می شود بکار می رود15.

در پایان می توان به تفاوتهای صراط و سبیل اشاره نمود که عبات است از:                                                     1) تنها واژه ای که در این معنی مفرد است و جمع ندارد “صراط” است که اگر با صفتی یا اضافه ای بکار نرود در معنی ملازم بودن راه خیر است. در نتیجه واژه صراط که فقط بصورت مفرد می آید یک راه بیش نیست که یا  پایانش خیر است و مستقیماً به رضوان خدا می رسد و یا راه مستقیمی است که به سوی دوزخ راهبری می کند. لفظ صراط با صفت مستقیم (الصراط المستقیم) همان است که انحرافی و اعوجاجی یا کژی در آن نباشد برخلاف راههای انحرافی که فلسفه جمع دانستن کلماتشان همان انحرافات و هوسهای شیطانی یا مادی است که گوناگون است و لذا در قرآن می فرماید: «ولا تتبعوا السبل…»16؛ یعنی راههای گوناگون را دنبال نکنید و تنها به صراط مستقیم و راه حق بپیوندید، این در حالی است که واژه سبیل بصورت جمع نیز وارد شده است ( سُبُل) 17.                                                                                       2) سبیل هم در راه خیر و هدایت و هم در راه شر بکار رفته است و با شرک و ضلالت جمع می شود اما واژه صراط فقط در خیر بکار رفته و هرگز با ضلالت و شرک جمع نمی شود. از این رو برمی آید که یک مرحله از شرک (که همان ضلالت باشد)، با ایمان (که عبارت است از یکی از سبیل ها) جمع می شود، ولی صراط مستقیم با ضلالت و شرک جمع نمی شود 18.                                                                              3) معنای سبیل آن راههای فرعی است که به راه اصلی منتهی می گردد و معنای صراط همان راه اصلی است 19.                                                                                                                                     4)خداوند در کلام مجیدش مکرر نام صراط و سبیل را برده و آنها را صراط و سبیل های خود خوانده، با این تفاوت که به جز یک صراط مستقیم به خود نسبت نداده، ولی سبیل های چندی را به خود نسبت داده، پس معلوم می شود: میان خدا و بندگان چند سبیل و یک صراط مستقیم برقرار است20.                                             5) سبیل برای راههای گوناگون و کوچک است اما صراط بزرگ راهی است که راههای کوچک بدان ختم می شود. بنابراین صراط تنها یک راه است و سرِّ آن هم این است که صراط به خداوند استناد دارد و راه مستقیم الهی تنها یک راه بیشتر نیست21.

بنابراین هرچند صراط و سبیل به معنای راه می باشند و از نظر معنا به هم نزدیک اند اما از نظر اصطلاحِ قرآن کریم باید بدانیم که خدای تعالی صراط را بوصف استقامت توصیف کرده و آنگاه بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانی می پیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده است و صراطی که چنین وصفی و چنین شأنی دارد، مورد درخواست بنده خدا، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و به عبارت  دیگر، بنده از خدایش درخواست می کند که عبادت خالصش را در چنین صراطی قرار دهد22.

پی نوشت ها:

1.       سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، جلد ۴، ذیل ماده صراط

2.       ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص313

3.       راغب اصفهانی، مفردات، ج2، 209

4.       محسن قرائتی، تفسیر نور، ج1، ص 29

5.       سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج4، 122

6.       فضل ابن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص9

7.       فخرالدین طریحی، معجم مجمع البحری، ص 745

8.       بقره، آیه 108

9.       بقره، آیه 177

10.   انعام، آیه 55

11.   شوری، آیه 41، نساء، آیه 90

12.   سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص 223

13.   نحل، آیه 15

14.   مفردات راغب، ج2، ص 180

15.   همان، ذیل ماده سبل

16.   انعام، آیه53

17.   راغب اصفهانی، مفردات، ، ج2، پاورقی واژه صراط

18.   سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص59

19.   مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن (2)، ص50

20.   محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان،، ج1، ص 57

21.   به نقل از سایت ثقلین، فرق بین صراط و سبیل

22.   سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص 51

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1398-03-26] [ 08:06:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت