معاونت پژوهش موسسه آموزش عالی حوزه الزهرا (س) گرگان








اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        








جستجو






Random photo


رابطه انسان کامل با قرآن در کلام امام رضا«علیه السلام»


 
  تاریخچه ربا ...

تاریخچه ربا

پژوهشگر: فاطمه سادات قادریان

ربا از قدیم الایام در جوامع بشری وجود داشته و کسی نمی تواند منکر آن باشد؛ زیرا در لوحه های گلی سومریان به جا مانده از چهار هزار سال پیش مشهود است، که قرض دادن آنها به این صورت بوده که افراد طلا و نقره و دیگر انواع کالاها را قرض می گرفتند و در مقابل، سودی با تعیین نرخ بهره آن به وام دهنده می پرداختند. در سرزمین بابل هم ثروتمندان و مالکان اموال، به افراد نیازمند وام می دادند، حتی کاهنان طلا و نقره را به صورت ربوی در اختیار مردم می گذاشتند. واین قانون آنچنان عادی و رایج بوده که قانون هم از ربا خوران حمایت می کرد و اگر بدهکاری توان باز پرداخت را نمی داشت فرزندش طبق قانون به عنوان گروگان از او گرفته می شد.در چین نیز هزاران سال قبل وام با نرخ سود و منفعت کمتر به دهقانان داده می شد.( ابراهیمی 1372ص72).

پس می توان بیان داشت در همه اعصار بحث قرض دادن و ربا خواری حتی در جوامع اروپایی و اسلامی و عصر جاهلیت مسلمانان وجود داشته است، اما روش های آن با هم فرق داشته، همان طور که اکنون وجود دارد و کسی منکر آن نیست.

موضوعات: فقهی
[شنبه 1398-05-05] [ 08:14:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تأثير شفاعت از نظر ملاصدرا ...

 

تأثير شفاعت از نظر ملاصدرا

پژوهشگر: ربابه لطفی

«از نظر صدرالمتألهين دنيا محل اكتساب است و در آن هم علل ذاتي و هم علل اتفاقي تأثير دارند. از اين رو محتمل است كه در دنيا شيئي خاص غايت ذاتي داشته باشد وليكن موانعي او را از رسيدن به غايت باز دارند. دنيا دار تزاحم علل است و لذا امكان دارد تغييراتي در دنيا صورت گيرد؛ مثلاً انسان شقي به سعادت برسد يا فردي مؤمن با اهمال خويش شقي شود. اما در آخرت باب اكتساب و تحصيل كمالات به كلي مسدود است. هر كس محدوده‌اي دارد كه خود نمي‌تواند آن را تغيير دهد.

بدين ترتيب شفاعت تنها از آن جهت كه عاملي است از سوي حق تعالي (به عنوان علت فاعلي يا غايي) براي نجات گناهكار، مي‌تواند در آخرت تأثيري داشته باشد. البته در اين صورت بايد منحصراً شفيع را خدا دانست، زيرا اين شفاعت از خدا به عنوان علت فاعلي يا غايي شروع مي‌شود و گرچه در اين ميان تتميم ظرفيت‌ها بر عهده شفيع (يكي از اولياي الهي) گذاشته شده ولي خود او نيز تحت فرمان الهي و به امر او دست‌اندركار است. به عبارت ديگر، در شفاعت، خدا به جهاتي اراده مي‌كند گناهكار خاصي را بيامرزد و براي اين كار يكي از اولياي خود را به عنوان شفيع وسيله مغفرت قرار مي‌دهد. در واقع خدا آن ولي را به كار مي‌گيرد و از اين رو خود مؤثر است نه متأثر. در حالي كه در شفاعت باطل و نادرست، گناهكار با تمسك به شفيع او را برمي‌انگيزاند و آن شفيع از ناحيه مجرم به كار گرفته مي‌شود و پس از آن، خدا از آن شفيع تأثير مي‌پذيرد. حال آنكه در شفاعت خداي متعال تحت تأثير هيچ فردي قرار نمي‌گيرد و به اين ترتيب علم و اراده او نيز تغيير نمي‌يابد. خداوند از ابتداي خلقت مي‌داند اين فرد گناهي مي‌كند و به جهت آن گناه مستحق عذاب خواهد بود و پس از مدت زماني به جهاتي مورد لطف قرار مي گيرد و خدا يكي از اولياي خود را براي نجات او از آتش به كار مي‌گيرد. در اين ميان، البته بنده گناهكار چون نمي‌داند قطعاً مورد شفاعت قرار مي‌گيرد يا نه در حالتي بين خوف و رجاء به سر مي برد تا آنكه احياناً در موقف شفاعت، آمرزش الهي شامل حال او گردد.»[1]

با چنين تصويري از شفاعت از همه آياتي كه شفاعت را تنها در صورت اذن الهي مؤثر و نافع مي‌شمارد معناي ديگري مي‌توان استنباط كرد. به ويژه آيه «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً»[2] . كه در كمال صراحت همه شفاعت‌ها را از خدا و متعلق به خدا مي‌داند.

«بدون ترديد چنين معنايي از شفاعت هيچ‌گونه منافات و تعارضي با توحيد ذاتي و افعالي و حتي توحيد در عبادت نخواهد داشت، زيرا انسان به خوبي مي‌داند كه رحمت و فيض خاصي كه از ناحيه شفيع به او مي‌رسد پرتوي از رحمت خداست و اساساً خود آن ولي نيز از سوي حق تعالي منبعث شده است.

با چنين تحليلي مؤمن هنگام توسل به اولياي الهي و شفاعت‌خواهي لازم است به اين نكات توجه نمايد:

يك ـ به كسي توسل كند كه خداوند او را به عنوان وسيله نجات معرفي كرده است.

دو ـ هنگام شفاعت‌خواهي عنايت داشته باشد كه او به خاطر اذن خداي متعال و فرمان او، به آن ولي به عنوان شفيع متوسل شده است.

سه ـ حتي هنگامي كه از شفيع شفاعت مي‌خواهد توجه اصيل او بايد به خود خداي متعال وبالتبع متوجه شفيع باشد.

يادآور مي‌شويم كه هيچ يك از توجهات بالا در مورد تصوير نادرست وجود ندارد و از اين رو مي‌توان گفت برخي از توسلات و شفاعت‌خواهي‌هاي رايج ميان مردم با نوع درست آن فاصله زيادي داشته و با توحيد عبادي و افعالي در تعارض است.

با تغيير اساسي در تصوير شفاعت چنين توسلات و شفاعت‌خواهي‌هايي معناي ديگري پيدا مي‌كند، زيرا در شفاعت صحيح سر و كار ما با خود شفيع نيست. شفيع مأمور است قابليت‌هاي فرد خاصي را كه خدا معيّن مي‌كند تتميم نمايد. مگر آنكه كسي بگويد اين وسايط نسبت به ما نزديكترند و مي‌توانند نيازهاي ما را به خدا برسانند و از طرف او واسطه رفع چنين احتياجاتي باشند. البته اين فرض نيز در شفاعت صحيح امكان‌پذير نيست. در هر حال جا دارد با توجه به معناي صحيح شفاعت و نقش شفيع، معنا و مفهوم ديگري براي اين نوع توسلات و شفاعت‌خواهي‌ها جست‌وجو شود.»[3]



[1] . مطهري، مرتضي، عدل الهي، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1357ش ، صص282 و 283
[2] . سوره زمر، آیه 44
[3] . همان

موضوعات: کلامی
 [ 08:12:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آثار گذشت در محیط خانواده ...

 

آثار گذشت در محیط خانواده

پژوهشگران:فرشته جوادی منش و سمیه اربابی زاد

1- ایجاد آرامش روحی:

زندگی توام با گذشت و اغماض، مایه ایجاد آرامش و آسایش روحی زن و شوهر و اهل خانه است. و در نتیجه باعث طول عمر می شود. رسول خدا (ص) فرمودند: «من کثر عفوه مدفی عمره»؛ کسی که عفوش زیاد باشد، عمرش طولانی شود. (میزان الحکمه، ج2)

2-زدودن کینه

اشتباهات و لغزش هایی که گاهی در محیط خانواده از ناحیه زن یا شوهر صورت می گیرد، مایه ایجاد کدورت و تیرگی  روابط آنها می شود. چنانچه این تیرگی با عفو و گذشت جبران نشود، زمینه ایجاد اختلافات و درگیری های خانوادگی و فروپاشی کانون گرم خانواده می گردد. رسول خدا(ص) می فرماید: «تعافوا تسقط الضغائن بینکم» نسبت به یکدیگر گذشت کنید، تا کینه هایتان برطرف شود. ( کنزالعمال، ج3 : 373)

3- فزونی عزت:

کسانی که از رفتار همسر خویش خرده می گیرند، نه تنها به اصلاح رفتار او موفق نمی شوند، بلکه امکان دارد موجب لجبازی و واکنش منفی او شوند. رسول خدا(ص) می فرماید: «العفو لا یزید العبد الا عزا فاعفوا یعزکم الله» عفو و گذشت، موجب عزت بنده است. بنابراین گذشت کنید تا خدا به شما عزت دهد. (کنزالعمال،ج 3: 373 )

4-طول عمر:

آرامش روحی و روانی که از ناحیه عفو وگذشت نصیب انسان می شود، در سلامت جسمی او تاثیر گذاشته و مایه فزونی عمر او می گردد.

خانواده به عنوان عنصر اساسی جامعه نقش به سزایی در تامین امنیت و آرامش روانی جامعه دارد.

«بی شک اگر عفو وگذشت از محیط خانواده  برچیده شود و هرکس بخواهد در مزاحمت هایی که به حق او می شود، در مقام انتقام جویی برآید؛ محیط خانه مبدل به جهنم سوزانی می شود که هیچ کس در آن امنیت نداشته و به زودی خانواده از هم متلاشی می شود» (عروسی حویزی: 637). کسی که گذشت ندارد همواره منتظر فرصتی است تا انتقام بگیرد و بدین جهت همیشه دارای دغدغه روحی بوده، آرامش از او سلب می شود؛ در حالی که گذشت از اشتباهات همدیگر این دغدغه های روحی را از بین برده و سبب می شود تا همسران در کنار یکدیگر بی هیچ کینه و ناراحتی زندگی کنند و از بهانه جویی هایی بیهوده دوری جویند. (مکارم ج3: 420) .

قرآن کریم می فرماید: ( یا ایها الذین آمنوا انّ من ازواجکم و اولادکم عدواً لکم فاحذروهم و ان تعفوا وتصفحوا و تغفروا فان الله غفورٌ رحیم) (تغابق: 14)

خداوند در این آیه مغفرت و رحمت خویش را از آن کسانی می داند که از خطای همسر و فرزندان خود گذشت می کنند. چنان که پیش تر گفتیم عنوان به معنای پوشاندن و رحمت به معنای تفض و اعطای نعمت است و هرگونه محبت الهی در مورد بندگان را شامل می شود.

قبلاً‌گفته شد که شاید جلوه غفران الهی در خانواده پوشاندن عیوب اعضای آن از دید دیگران باشد و این کار قطعاً آرامش ساز است؛ زیرا هر فردی در معرض خطاست و هرگاه بدانیم که لغزش هایمان با گذشت اعضای خانواده از چشم دیگران پنهان می ماند، دیگر نگران افشای آنها نخواهیم شد. گذشت مهربانانه هرکدام از اعضای خانواده و چشم پوشی همسران از لغزش های همدیگر، تاثیر به سزایی در آسایش اعضای آن دارد و به نظر می رسد این همان جلوه غفران و رحمت خداست که بر آن خانواده سایه افکنده و سبب آرامش خاطر اعضای آن می شود. ( فاخری: 56).

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1398-04-30] [ 09:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سبک زندگی اسلامی( خیر خواهی ) ...

      

واژه «نصح» و «نصیحت» در زبان روزمرّه فارسی معمولاً به معنای اندرز به کار می‌رود؛ ولی در لغت عرب چنین نیست و مفهوم وسیع و گسترده‌ای دارد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: «اَلدِّینُ النَّصِیحَهُ قُلْنا لِمَنْ قالَ لِلّهِ وَلِکِتابِهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَئِمَّهِ الْمُسْلِمِینَ وَعامَّتِهِمْ؛ دین، نصیحت و خیرخواهی است. اصحاب می‌گویند: پرسیدیم: خیرخواهی برای چه کسی؟ فرمود: برای خدا و کتابش و برای رسول خدا و پیشوایان مسلمین و تمام مسلمانان.» (1) روشن است که نصیحت به معنای اندرز در مورد خدا و رسول او صلی الله علیه و آله معنی ندارد و معلوم می‌شود مراد از آن خیرخواهی است.

راغب می‌گوید: «نصح و نصیحت، هر کار یا هر سخنی است که در آن مصلحت صاحب عمل و سخن باشد… و این واژه یا در اصل به معنای “خلوص و اخلاص” است؛ لذا به عمل خالص «ناصح» می‌گویند و یا به معنای “اصلاح نمودن و محکم کاری” است لذا به کار خیاط که «نُصح» می‌گویند به خاطر اصلاح و محکم کاری است که بر روی پارچه انجام می‌دهد و توبه نصوح هم یا به معنای توبه خالص است و یا توبه محکم و پایدار.(2) از آنجا که شخص خیرخواه از روی خلوص و اخلاص در کار دیگران می‌کوشد و یا دنبال اصلاح و محکم کاری در امور دیگران است، واژه نصح و نصیحت درباره او به کار می‌رود.

در قاموس آمده: «نَصْح (بر وزن فَلس) به معنى خالص شدن و خالص كردن است: «نَصَحَ الشّى  ءَ نَصْحاً». ایضاً گویند: «نَصَحَ العَسلُ»، یعنى عسل را صاف و خالص كرد. در نهایه گوید: نَصح در لغت به معنى خلوص است. نُصح (به ضمّ ن) به معنى اخلاص است

قاموس به نقل از اقرب المواردمی گوید: «نَصَحَهُ نُصْحاً و نَصحاً»، یعنى او را پند داد و دوستى را بر وى خالص كرد. پند دادن را از آن جهت نصح و نصیحت گویند كه از روى خلوص نیّت و خیر خواهى محض است.» (3)

 بنابراین پند و اندرز تنها می‌تواند مصداقی از مصداق‌های نصیحت به شمار رود؛ نه همه معنای آن.  ضمن آنکه پند و اندرز هم همیشه مصداق نصیحت نیست و تنها آنگاه نصیحت است که از روی خیرخواهی باشد. چه بسا موعظه‌هایی که از روی خیرخواهی نیست و مثلاً به قصد سرزنش صورت می‌گیرد. چنین اندرزهایی نیز نصیحت نامیده نمی‌شود.

آیت الله مکارم شیرازی می فرماید: نُصح در اخلاق یعنی خیرخواهی و اینکه انسان نه تنها خواهان زوال نعمت از دیگران نباشد، بلکه خواهان بقای نعمت و فزونی آن برای همگان باشد و خلاصه هر آنچه از خیر و خوبی و سعادت برای خود می‌خواهد، برای دیگران نیز بخواهد. (4)

خیرخواهی در قرآن

قرآن کریم در آیات متعددی از سوره اعراف، ضمن تبیین تاریخ زندگی برخی از پیامبران بزرگ خدا، آنان را ناصح امت معرفی کرده است. در اینجا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

خیرخواهی حضرت نوح علیه السلام

قرآن کریم از زبان حضرت نوح علیه السلام  چنین نقل می‌کند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنْصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (5) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می‌کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی می‌دانم که شما نمی‌دانید.

علامه در المیزان میفرماید: [نوح (ع)می گوید] من خيرخواه شمايم، و با شما نصيحت‏هايى دارم كه شما را به خداوند و اطاعت او نزديك و از استنكاف از پرستش او دور مى‏سازد. آن گاه مى‏فرمايد: و من چيزهايى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد، و مقصودش از آن چيزها معارفى است كه خداوند از سنن جارى در عالم و از آغاز و انجام عالم به وى آموخته است، مانند وقايع قيامت، جزئيات مساله ثواب و عقاب، اطاعت و معصيت بندگان، رضا و غضب و نعمت و عذابش. (6)

علّامه مجلسي در حيوة القلوب می فرماید: از خیرخواهی نوح علیه السلام بود که در مرحله اوّل سیصد سال مردم را به خیر و نیکی دعوت کرد و کسی از مردم دعوت او را اجابت نکرد. حضرت نوح علیه السلام به آنها سیصد سال دیگر مهلت داد و در این مدّت باز آنها را به خیر و صلاح دعوت نمود و آنها باز اجابت نکردند. می‌خواست نفرین کند، ولی باز هم از سر خیرخواهی سیصد سال دیگر به آنها مهلت داد که مجموعا نهصد سال شد و در این مدّت طولانی فقط هشتاد نفر ایمان آوردند و خداوند به نوح علیه السلام خبر داد که: «از قوم تو هرگز ایمان نمی‌آورند مگر همانهایی که ایمان آورده‌اند.پس غمگین مباش به آنچه ایشان می‌کنند.(7)

سرانجام حضرت نوح علیه السلام مجبور شد که نفرین کند و خداوند به او امر کرد که درخت خرما بکارد. مردم و قوم او از کنارش رد می‌شدند و او را استهزاء می‌کردند که بعد از پیری و بعد از اینکه نهصد سال از عمرش گذشته، تازه درخت خرما می‌کارد و گاه حضرت را سنگباران می‌کردند. با این حال، پنجاه سال دیگر نیز به آنها مهلت داد.(8)

خیرخواهی حضرت هود علیه السلام

قرآن از زبان حضرت هود علیه السلام نیز نقل می‌کند: «أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»(9) علامه در المیزان میفرماید: يعنى من از جهت اينكه فرستاده‏اى هستم به سوى شما، كارى جز تبليغ پيام‏هاى پروردگارم ندارم، و از آنچه شما در باره‏ام مى‏پنداريد، بكلى منزه هستم. آرى، من در آنچه شما را به سوى آن مى‏خوانم حيله‏گر نبوده، نسبت به آن دين حقى كه به آن مبعوث شده‏ام، خائن نيستم، و چيزى از آن را زير و رو نكرده، جز تدين شما را به دين توحيد يعنى دينى كه نفع و خير شما در آن است چيز ديگرى نمى‏خواهم. و در برابر اينكه آنان او را دروغگو شمردند، خود را” امين” ناميد.(10)

علامه مجلسی در حيوة القلوب می فرماید: حضرت هود علیه السلام وقتی مبعوث شد مردم خویش را نصیحت و هدایت کرد؛ ولی آنها از سخنان هود علیه السلام به خشم آمدند و به او حمله کردند و گلوی او را آن قدر فشردند که نزدیک بود جان دهد و تا یک شبانه روز بیهوش افتاده بود. با این حال، خدا به او خطاب فرمود که مبادا از هدایت و خیرخواهی مردم ملول و خسته شوی و باید به کار خویش ادامه دهی.(11)

آن حضرت هفتصد و شصت سال مردم را دعوت به حق نمود و به دنبال خیرخواهی و نصیحت آنان بود تا آنجا که خداوند اراده کرد با ریگهای بیابان احقاف و سنگهای آن، مردم را هلاک نماید. هود علیه السلام از سر خیرخواهی به آنان فرمود: «می‌ترسم که این تلها [ی ریگ و سنگ] مأمور به عذاب شما گردند؛ ولی با این وجود، مردم اجابت نکردند.

خداوند برای تنبیه مردم هفت سال خشکسالی را بر آنان مسلّط نمود. با دعای حضرت خشکسالی برطرف شد و نعمتها فراوان گردید؛ ولی باز هم هدایت نشدند و بر لجاجت خویش افزودند. سرانجام خداوند آنان را با باد بسیار سرد به هلاکت رساند.(12)

خیرخواهی حضرت صالح علیه السلام
حضرت صالح علیه السلام نیز به قوم خود فرمود: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ(13) نکته‌ای که از این آیه استفاده می‌شود، این است که خیرخواهی آن گاه اثر می‌گذارد که انسان به خیرخواهان ارادت و محبّت داشته باشد.

حضرت صالح علیه السلام در شانزده سالگی برای تبلیغ دین خدا مبعوث شد و مردم را به خیر و صلاح دعوت نمود تا اینکه سنش به ۱۲۰ سالگی رسید ولی آنان اجابت نکردند و بعد از مجادله زیاد از صالح علیه السلام خواستند که شتری از دل کوه بیرون آورد. به فرمان خداوند چنین کاری انجام گرفت و از هفتاد نفری که صحنه را دیدند، جز شش نفر ایمان نیاوردند وششمی ازآنها نیز دچار تردید و شک شد و پنج نفر باقی ماندند.(14)

خیرخواهی حضرت شعیب علیه السلام
 در قرآن کریم از زبان حضرت شعیب علیه السلام نیز می‌خوانیم: «يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ»(15) حضرت شعیب علیه السلام دویست و چهل و دو سال عمر کرد و قوم خود را نصیحت کرد تا پیر شد.مدّتی از قوم خود غایب گردیدو دوباره به صورت جوان برگشت و قوم خویش را به نیکی دعوت نمود؛ امّا آنها گفتند: آن گاه که پیر بودی،سخن تو را باور نداشتیم،چگونه امروز که جوانی باور کنیم؟(16)
مدعیان خیرخواهی در قرآن
نمونه بارزمدعی خیرخواهی، جریان شیطان در برابر حضرت آدم علیه السلام و حوا علیها السلام می‌باشد.

فَوَسْوَسَ لهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِىَ لهُمَا مَا وُرِىَ عَنهمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَ قَالَ مَا نهَئكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَينْ‏ أَوْ تَكُونَا مِنَ الخالِدِين.

سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از اندامشان پنهان بود، آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده، مگر به خاطر اینکه [اگر از آن بخورید،] فرشته خواهید شد یا جاودانه [در بهشت] خواهید ماند.»(17) و برای اینکه حرف خود را به باور آن دو برساند، به قسم و اینکه خیرخواه شما هستم، متوسل شد: «وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ»؛( (18)و در ادامه این آیات آمده «و به این ترتیب آنها را با فریب فرود آورد.

 این نکته بسیار مهمی است که دشمن برای نفوذ با زبان نصحیت وارد می شود. امروزه نیز استعمارگران برای نفوذ در جوامع بشری، از همین زبان خیرخواهی وارد می شوند. در حالی که تلاش می کنند عقیده و اخلاق را فاسد کرده و انسان را از مسیر اصلی منحرف سازند که این شیوه استعمار جدید است و از این جهت باید بسیار مراقب بود.

نمونه دیگر از مدعیان خیرخواهی، برادران یوسف علیه السلام هستند که از درِ خیرخواهی وارد شدند و یوسف علیه السلام را به چاه انداختند. «قَالُوا یَـآأَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَی یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَـاصِحُونَ »؛ «[برادران یوسف علیه السلام ] گفتند: پدرجان! چرا درباره یوسف به ما اطمینان نمی‌کنی؛ در حالی که ما خیرخواه او هستیم. امروزه نیز ظاهر صلاحان و برادر نمایانی وجود دارند که جامعه و افراد را به درّه بیچارگی و چاه بدبختی سوق می‌دهند.(19) علی علیه السلام فرمود: «وَرُبَّما نَصَحَ غَیْرُ النّاصِحِ وَغَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ؛ چه بسا آن کس که اهل اندرز و خیرخواهی نیست، و خیرخواهی کند و آن کس که درخواست نصیحت از او شده است، خیانت ورزد».(20)

خیرخواهی در روایات   
۱ - محبوب‌ترین عمل   

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «قالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ اَحَبُّ ما تَعَبَّدَ لِی بِهِ عَبْدِی النُّصْحُ لِی؛  خداوند عزّ وجل فرمود: محبوب‌ترین چیزی که بنده من به آن مرا عبادت می‌کند، خیرخواهی برای من [و در راه رضایت من] است.‌»(21) در واقع، با خیرخواهی گستره بندگی خداوند بیش‌تر می‌شود و این تنها ناصح نیست که بندگی می‌کند؛ بلکه نصیحت پذیرها نیز در مسیر بندگی قرار می‌گیرند.

۲ - بالاترین منزلت                                                                                                               

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اِنَّ اَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللَّهِ یوْمَ الْقِیامَةِ اَمْشاهُمْ فِی اَرْضِهِ بِالنَّصِیحَةِ لِخَلْقِهِ؛  به راستی بلندمرتبه‌ترین مردم در پیشگاه خداوند در قیامت کسی است که از همه بیش‌تر تلاش در خیرخواهی مردم کرده است.»(22)

۳ - برترین عمل 

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «عَلَیکُمْ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تَلْقاهُ بِعَمَلٍ اَفْضَلَ مِنْهُ؛  بر شما لازم است که خیرخواه خلق خدا برای [رضای] خدا باشید؛ چرا که هرگز با عملی که با فضیلت‌تر از خیرخواهی باشد خدا را [در روز قیامت] ملاقات نخواهید کرد.»(23)

۴ - عملی ضروری و فراگیر 

نُصح و خیرخواهی فقط یک توصیه اخلاقی نیست؛ بلکه یک وظیفه دینی و اسلامی است و بر همگان لازم است در هر حال خیرخواه برادران مؤمن خویش باشند.

امام علی (علیه السلام) فرمود:  اِمْحَضْ اَخاکَ النَّصِیحَةَ حَسَنَةً کانَتْ اَوْ قَبِیحَةً؛  برادرت را خالصانه نصیحت و خیرخواهی کن؛ خواه اندرز و خیرخواهی تو در نظر او نیک باشد یا زشت.(24)

امام صادق (علیه السلام) فرمود: یجِبْ لِلْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَةُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَالْمَغِیبِ؛  بر مؤمن واجب است که خیرخواه برادر مؤمن [خود] باشد؛ چه در پشت سر و چه در حضور او.(25) وامام صادق(عليه‌السلام) در کلامی دیگر فرمود:  يَجِبُ لِلمؤمِنِ علَي المُؤمنِ أنْ يُناصِحَه. بر مؤمنان واجب است که همواره خيرخواه و پنددهندة يکديگر باشند.(26)

5- خیرخواهی از ویژگیهای انسانهای کریم         

امام علی (علیه السلام) فرمود: النَّصيحةُ مِن اَخلاقِ الكِرام  کار نصيحت و خيرخواهي، روش مردمان بزرگوار و کريم‌النَّفس است.(27)

6- برقراری صلح وآشتی بین انسانها از بهترین مصادیق خیرخواهی است.

امام علی (علیه السلام) فرمود: مِن افضل النصح الاشاره بالصلح.(28)

5- عالی ترین جلوه های خیرخواهی بین انسان و ولی خداست                                                            

امام صادق(عليه‌السلام)به نقل از رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: «النصیحة لائمة المسلمین»(29) یعنی آحاد مسلمانان و مومنین با تمام وجود نسبت به مرکز امامت و ولایت خیرخواه بوده و ولیّ را در اجرای احکام الهی یاری کنند.

نشانه انسان خیرخواه

1-رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:اَمَّا عَلامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ یقْضِی بِالْحَقِّ وَیعْطِی الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ وَیرضی لِلنَّاسِ ما یرضاهُ لِنَفْسِهِ وَلا یعْتَدِی عَلی اَحَدٍ؛(30) امّا نشانه ناصح [و خیرخواه] چهار چیز است:

الف- به حق داوری و حکم می‌کند؛

ب- خود نیز حق را مراعات می‌کند [و به حق رفتار می‌کند] ؛

ج- آنچه برای خود می‌پسندد، برای مردم نیز می‌پسندد؛

د- بر هیچ کس تعدّی [و تجاوز] روا نمی‌دارد.»

2- نهی از آنچه برای خود نمی‌پسندد

امام علی (علیه السلام) فرمود: «حَسَبُ الْمَرْءِ… مِنْ نُصْحِهِ نَهْیهُ عَمَّا لا یرْضاهُ لِنَفْسِهِ؛  از خیرخواهی مرد همین بس که… از آنچه برای خود نمی‌پسندد، [دیگران را] نهی نماید.»(31)

3- فرمانبرداری از خدا

حضرت علی (علیه السلام)فرمود: اِنَّ اَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهُمْ لِرَبِّهِ وَاِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصاهُمْ لِرَبِّهِ؛همانا مطیع‌ترین مردم برای خدا ناصح‌ترین آنان به خود می‌باشد و نافرمان‌ترین مردم نسبت به خداوند فریبکارترین نسبت به خود می‌باشد.(32)

پيامبر صلى الله عليه و آله : فرمود: أنسَكُ النّاسِ نُسُكا أنصَحُهُم جَيباً و أسلَمُهُم قَلبا لجَميعِ المُسلِمينَعابدترين مردم، بى غَلّ و غش ترين و پاكدل ترين آنها نسبت به همه مسلمانان است.(33)

4- حسود نباشد

امام صادق علیه السلام فرمود:  اَلنَّصِیحَةُ مِنَ الْحاسِدِ مُحالٌ؛  خیرخواهی از انسان حسود نسبت به دیگران محال است.‌(34)

5- از منافع دیگران به اندازه منافع خویش دفاع کند

امام محمدباقر (علیه السلام) فرمود:  لینصح الرجل منکم اخاه کنصیحته لنفسه  باید هر کدام از شما نسبت به برادر مؤمن خود خیرخواه باشد به همان اندازه که نسبت به خویش خیرخواه است. (35)

آثار خیرخواهی

1.انسان خیرخواه هر روز از نظر روحی رشد پیدا نموده، به خداوند نزدیک‌تر می‌شود.

تا آنجا که بالاترین مقام در نزد خداوند مخصوص خیرخواهان است:.»إنَّ اَعْظَمُ النَّاسِ مَنْزِلَةً عندالله یوم القیامه اَمْشاهُمْ فی ارضه بِالنَّصِیحَة لخلقهِ‌»(36)

راوی می‌گوید: نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نشسته بودم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می‌شود که از اهل بهشت است.‌» پس مردی از انصار در حالی که آب وضو از محاسنش می‌چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رختخواب ذکر خدا را می‌گفت و بعد می‌خوابید و برای نماز صبح بیدار می‌شد.

بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خداصلی الله علیه وآله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می‌دهی که باعث شده پیامبرصلی الله علیه وآله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمی زند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمی‌بینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمی‌ورزم [و در یک کلام خیرخواه مردم هستم] . آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه [عالی] رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما [و از هر کسی] برنمی آید.‌»(37)

2- خیرخواهی عامل جلب رحمت الهی است

حضرت علی( علیه السلام) فرمود: ابلغ ما تستدر به الرحمه ان تضمر لجمیع الناس الرحمه» رساترین و مهم ترین عاملی که سبب بهره مندی از رحمت ایزدی می شود این است که در باطن خیرخواه همه مردم باشی.(38)

3-خیرخواهی دوستی ومحبت مردم را به دنبال می آورد

امام على عليه السلام : النُّصحُ يُثمِرُ المَحَبَّةَ خيرخواهى محبّت به بار مى آورد. (39)

امام على عليه السلام :  النَّصيحَةُ تُثمِرُ الوُدَّ خيرخواهى دوستى به بار مى نشاند.(40)

 “غش ” رذیله مقابل نصح و خیرخواهی

در لسان العرب  ج2 صفحه 615 آمده"النصح نقیض الغِشّ”  و صاحب مجمع البحرین  نیز آن را خلاف غشّ دانسته است(41) لذا نقطه مقابل نصح وخیرخواهی “غش” است

استاد شهید، مرتضی مطهری در تشریح سبک دعوت انبیاء به لزوم «بلاغ مبین» یعنی رسا و گویا بودن پیام اشاره می‌کند؛ سپس می‌افزاید:« مساله دوم که قرآن مجید در مساله تبلیغ روی آن تکیه می‌کند، چیزی است که از آن به نُصح تعبیر می‌نماید. ما معمولاً نصح را به خیرخواهی ترجمه می‌کنیم. البته این معنا درست است ولی ظاهراً خیر‌خواهی عین معنی نصح نیست، لازمه معنی نصح است. نصح ظاهراً در مقابل غِشّ است. شما اگر بخواهید به کسی شیر بفروشید، ممکن است شیر خالص به او بدهید و ممکن است خدای ناخواسته شیری که داخلش آب کرده‌اید بدهید. یا اگر می‌خواهید سکه طلایی را به کسی بدهید، ممکن است آن را به صورت خالص بدهید؛ در حد عیارهای معمولی. و ممکن است به صورت مغشوش بدهید، یعنی در آن غش باشد. نصح در مقابل غش است. ناصح واقعی آن کسی است که خلوص کامل داشته باشد…. یعنی در گفتن خودش هیچ هدف و غرضی جز رساندن پیام که خیر آن طرف است نداشته باشد.(42)

امام سجاد علیه السلام در دعای معروف «مکارم الاخلاق» این دو واژه را در مقابل هم قرار داده و از پروردگار خویش چنین درخواست می‌کند:«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ سَدِّدْنِی لِأَنْ أُعَارِضَ مَنْ غَشَّنِی بِالنُّصْح»(43) خدایا! بر محمد و خاندانش درود بفرست، و مرا ثابت قدم کن تا بتوانم در مقابل افرادی که با من فریبکارانه سخن می‌گویند، ناصحانه رفتار کنم.

و نیز می فرماید: « نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَنْطَوِیَ عَلَى غِشِّ أَحَدٍ»(44) پناه می بریم به خداوند از اینکه بدخواهی نسبت به دیگران را در وجود خود پنهان کنیم تا در شرایط لازم به او ضربه بزنیم. غش نوعی بد اندیشی و بدخواهی برای دیگران است که با قسمی از خدعه و نیرنگ همراه می شود.

 غش در روح وجان انسان اثر وضعی و عوارض سوء بسیاری خواهد داشت.                                        

شخص غاش و بدخواه، در تصویر خیالی خود می خواهد به دیگران ضربه بزند، اما در واقع این خصلت نورانیت و طهارت فطری خودش را از بین می برد.

- در اثر بدخواهی ، قطع رحم معنوی اتفاق می افتد. چون «انما المومنون الاخوة» اما غش، قطع رحم است که به قطع عقد اخوت بین مومنین می انجامد وطبق فرموده حضرت امیرالمومنین (ع) کسی که کینه مومن و دوستدارِ اهل بیت علیهم السلام را در دل خود می پروراند و درصدد ضربه زدن به اوست، از ما نیست.

- پیغمبر اکرم (ص) سه بار فرمودند «ألا و من غش اخاه المسلم نزع الله بركه رزقه و أفسد عليه معيشه و وكله الي نفسه ؛ هر كس به برادر ديني خويش خيانت نمايد خداوند بركت را از روزيش برمي دارد و زندگيش را ويران مي سازد و او را به خودش وا مي گذارد و شفاعتي از او نخواهد شد.»(45)

درمان غشّ

برای معالجه بدخواهیِ نسبت دیگران، انسان باید به خودش مراجعه کند و اگر کوچکترین ناخالصی بین خودش و برادر و خواهر مومن احساس کرد، آن را دست کم نگیرد. توجه کند که بیماری های جوانحی به مراتب خطر بیشتری از بیماری های جوارحی دارد. پس انسان بایدنسبت به اینگونه رذائل اخلاقی وآثار سوء آن شناخت و معرفت پیدا کند و در درمان آن عمل به خلاف این رذیله نماید یعنی پشت سر برادر مومن خود دعای خیر کند و عملی و زبانی خیرخواه او باشد تا شیطان را به زانو در آورد و در این مسیر از اولیای خدا کمک بگیرد زیرا اتصال به سیره اولیا و توسل به آنان در این زمینه بسیار کمک کننده است. (46)

فهرست منابع

1.فتال نيشابورى، محمد بن احمد، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، جلد2، انتشارات رضى - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1375 ش، ص424

2. سید جواد حسینی، خیرخواهی در قرآن،https://library.tebyan.net

3. http://www.alketab.org

4. تربتی، حسین، اخلاق آمران به معروف، https://library.tebyan.net

5. اعراف/۶۲

6. مرکز تخصصی قرآنی

http://www.ayat-asemany.blogfa.com

7. هود/ ۳۶

8. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، پایگاه تخصصی قرآن کریم، http://fa.the-koran.org/content

9. اعراف/۶۸

10. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، پایگاه تخصصی قرآن کریم، http://fa.thekoran.org/content 

11. همان

12. همان

13. اعراف/۷۹

14. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، همان

15. اعراف/۹۳

16. نصیحت و خیرخواهی از منظر قرآن کریم، همان

17. اعراف/ ۲۰

18.همان/21

19. پژوهشکده امر به معروف و نهی از منکر  http://wiki.fmaroof.ir

20. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، جامعه مدرسين - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق، ص80

21. پاينده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه كلمات قصار حضرت رسول صلى الله عليه و آله)، 1جلد، دنياى دانش - تهران، چاپ: چهارم، 1382ش، ص594

22. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق،ص208

23. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي ج3، همان، ص531

24. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، همان،ص81

25. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، جلد2، همان، ص208

26. همان

27. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، دفتر تبليغات - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش،ص225

28. همان، ص225

29. آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، ج1، دانشگاه تهران - تهران، چاپ: چهارم، 1366ش، ص342

30. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله، همان، ص20

31. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، ج75، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ص80

32. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج1، همان،ص45

33. همان،ص418

34. ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، ج4، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق، ص58

35. كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي، ج2، همان، ص208

36. همان

37. مجله مبلغان مهر و آبان 1386، شماره 96، نصیحت و خیرخواهی، https://hawzah.net

38. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم ،همان، ص216

39. ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، 1جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، 1376 ش، ص32

40. نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق، ص430

41. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج2، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر - بيروت، چاپ: سوم، 1414ق، ص615

42. مجموعه آثار شهید مطهری، ج17، واژه نصح، https://hawzah.net

43. على بن الحسين عليه السلام، امام چهارم، الصحيفة السجادية، 1جلد، دفتر نشر الهادى - قم، چاپ: اول، 1376ش، ص94

44. همان، ص56

45. ابن بابويه، محمد بن على، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، دار الشريف الرضي للنشر - قم، چاپ: دوم، 1406 ق، ص286                                                                               

46. سازمان تبلیغات اسلامی، http://ido.ir/news

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[چهارشنبه 1398-04-05] [ 08:18:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مفهوم شناسی تهجد در قرآن کریم(قسمت دوم) ...

پژوهشگر:فاطمه برقرار

 

4. راه­های تهجد از دیدگاه قرآن کریم

واژه تهجد فقط در یک آیه قرآن و به صورت فعل امر یاد شده است:«و مِنَ الَّیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نافِلَةً لَکَ؛ اسرا/79» اما در برخی منابع تفسیری مراد از باقیات صالحات «والباقِیتُ الصّالِحتُ خَیرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوابًا؛ کهف/46؛ مریم/76»، نیز نماز شب دانسته شده­است (طوسی، بی­تا،7: 52؛ فیض کاشانی، 1415ق ، 3: 244؛ حویزی، 1415ق، 3: 264) ؛ و نیز در برخی منابع، تعبیر «فَاِذا فَرَغتَ فَانصَب * و اِلی رَبِّکَ فَارغَب؛ شرح/7»، به نماز شب تفسیر شده است (سیوطی، 1404ق، 8: 551). اما موضوع «تهجد» با تعابیر دیگری در قرآن مطرح شده است که در ذیل به شرح آن می­پردازیم:

4-1. نمازشب

از مهمترین مصادیق تهجد، نماز خواندن است که از آن به نماز شب تعبیر شده است (محقق حلی، 1427ق، 10: 308). در قرآن کریم، نماز شب سه بار به عنوان مصادیق تهجد بیان شده است. در آیه «وَ الَّذِينَ يَبِيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِيَامًا، فرقان/64؛ كسانى كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى‏كنند».  واو (و الذين) عطف به آيه قبل می­باشد يعنى عباد الرحمن کسانی هستند كه شب را به­روز مى‏آورند در حالى كه سجده كنندگان و ايستادگان مي­باشند كه تمام شب يا بعضى از شب را به­نماز و سجده و قيام مي­گذرانند و نافله شب مي­خوانند. برخی بر این باورند که هر كس قسمتی از شب يا تمام شب را احياء نمايد و يك نماز بخواند خواه در جزء اول شب باشد يا آخر داخل در اين آيه است (مجتهده امین، 1361، ‏9: 214-213). در آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ …..؛ و در شبانگاه براى او سجده كن، انسان/26». مراد از سجده این است که در پاسى از شب براى خدا نماز بگزار، بعضى گفته‏اند: نماز مغرب و عشاى آخر را بگزار. (طبرسی، 1377ش، ‏4: 416؛ فیض کاشانی، 1415ق، 6: 259؛ فخر رازی، 1420ق، 26: 428). در آیات یک تا سه سوره مزمل «یا أَيهَا الْمُزَّمِّلُ*قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلا* نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلا»، مراد اين است كه نيمى از شب را بپا خيز، و يا كمى از نصف كم كن، و يا اندكى بر نصف بيفزا، و اين ترديد بين سه امر، ترديد تخيير است، مى‏خواهد بفرمايد: مخيرى بين اينكه نيمى از شب را زنده بدارى، و يا كمى كمتر از نصف، و يا كمى بيشتر از آن را و نماز شب بخوان و در برابر آنچه به تو مى‏گويند صبر كن، همانطور كه به عموم مسلمانان سفارش كرده براى مقاوم شدن در برابر ناملايمات از صبر و نماز كمك بخواهند،« اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ؛ بقره/153». خداوند با اين دستور به پیامبر گرامی اسلام فهمانده كه بايد خود را در مقابل اندوه‏هاى بزرگتر و مصائب تلخ به وسيله نماز و صبر مقاوم سازد، نه به وسيله پيچيدن جامه و خوابيدن (طباطبایی، 1417ق،‏20: 60). در این سه آیه خداوند بیان می­کند که یکی از راه­های عبادت شبانه نماز می­باشد.

 

4-2.قرائت قرآن

چهار آیه (اسرا/78؛ مزمل/4-20؛ آل­عمران/ 113؛در قرآن کریم، قرائت قرآن را یکی از مصادیق تهجد معرفی کرده­است. در آیه چهار سوره مزمل «….وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلا»، ترتيل قرآن به معناى تلاوت آن است به نحوى كه حروف پشت سر هم آن روشن و جداى از هم به­گوش شنونده برسد، و اين جمله عطف است بر جمله« قُمِ اللَّيْلَ»، که در آیات قبل ذکر شده است و معناى آن دو اين است كه شب برخيز و قرآن را به ترتيل بخوان. و ظاهرا مراد از ترتيل قرآن، ترتيل آن در نماز، و يا اصلا منظور از قرآن، خود نماز است، و خداى تعالى نظير اين تعبير را از نماز كرده، مثلا فرموده:« أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى‏ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً؛ اسرا/78». (طباطبایی، 1417ق، ‏20: 60). بعضى گفته‏اند: مراد آيه شريفه اين است كه قرائت قرآن را واجب كند نه نماز را (زمخشری، 1407ق، 4: 637). در آیه «…… فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَانِ  …… ؛  مزمل/20»، مراد این است که پیامبر اسلام و اصحابش به جهت مشتبه بودن نصف شب و كمتر يا بيشتر، از خوف ترك واجب به زحمت مى‏افتادند به حدى كه پاهای مبارك حضرت ورم می­نمود. بعد از يك يا ده سال، اين تكليف برداشته شد و خداوند فرمود: به هر اندازه‏اى كه براى شما ممكن است از قرآن تلاوت كنيد (حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363ش، ‏13: 368). در آیه «…. يَتْلُونَ ءَايَاتِ اللَّهِ ءَانَاءَ الَّيْلِ…. ؛ آل عمران/113»  مراد این است که اهل كتاب، همه يكسان و بد نيستند بلكه در بین آن­ها گروهى هستند كه در ايمان ثابت بوده و آيات خدا را در ساعات شب و اوقات خلوت مى‏خوانند و خدا را عبادت مى‏كنند. و در دينشان مؤمن و نيكوكار و نسبت به اسلام مستضعف بودند (قرشی، 1375، ‏2: 166-165). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که قرائت قرآن یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد. اما درباره این‌که آیا در تهجد، قرآن‌ به‌طور مستقل باید تلاوت شود یا مراد از آن، قرائت قرآن در نماز است دو دیدگاه وجود دارد: نخست این‌که مراد تلاوت مستقل است (طبرسی،1372ش، 10: 169؛ زمخشری، 1407ق، 4: 643). دیدگاه دوم آن است که برخی از مفسرین بر این باورند که مراد آیه ۲۰ مزمل، تلاوت قرآن در نماز شب است (قطب راوندی، 1405ق، 1: 127؛ جصاص، 1405ق، 1: 20).

4-3.استغفار

مصداق دیگر تهجد، استغفار از گناهان و طلب بخشش از خداوند برای خود و دیگران است. خداوند در قرآن کریم سه بار از استغفار شبانه یاد کرده است. اولین آیه «كاَنُواْ قَلِيلًا مِّنَ الَّيْلِ مَا يهجَعُونَ* وَ بِالْأَسحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُون؛ ذاریات/17-18 » می­باشد و مراد کسانی هستند که بيشتر شب نماز می­خوانند و در اوقات سحر استغفار می­كنند، و از خداى تعالى آمرزش می­خواهند (ابوالفتوح رازی، 1408ق،‏18: 97). دومین آیه «…..وَ اسْتَغْفِرُواْ اللَّهَ  إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمُ؛ مزمل/20 ) می­باشد و مراد کسانی هستند که شب هنگام با استغفار باب توبه را برای خود می­گشایند (مغنیه، 1424ق، ‏7: 453). سومین آیه «…. وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ آل؛ عمران/17» می­باشد و منظور از كلمه «استغفار» در سحرها،  نماز شب و استغفار در آن است، و روايات وارده، استغفار در اسحار را به نماز شب، و استغفار در قنوت آخري كه همان يك ركعت «وتر» است تفسير نموده‏اند. (طباطبایی، 1417ق،‏3: 113). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که استغفار یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد ولی مفسرینی مانند طباطبایی مراد از استغفار را نماز شب می­دانند .

4-4.تسبیح

تسبیح و ذکر خداوند در برخی آیات مصداق تهجد به شمار رفته است. در آیه «… وَ مِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسَبِّحْ…..؛‏  طه/130» مراد از تسبیح، نماز است زیرا نماز شامل تسبیح و تنزیه خداوند هم می­باشد (ابن عاشور، 1420ق،‏16: 204). مراد از آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ؛ طور/49» این می­باشد که خداوند را با تلاوت قرآن و نماز شب عبادت کن (ابن كثير دمشقی، 1419ق، ‏7: 409). آیه «….. وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلا؛ انسان/26»؛ قسمتی از  شب را برای خدا نماز بخوان (طبرسی، 1372ش،‏10: 625). بررسی آیات فوق حاکی از آن است که تسبیح یکی از راه­های عبادت شبانه می­باشد. اما مراد از تسبیح در آیه به نظر برخی از مفسرین، نماز شب است (جصاص، 1405ق، 5: 297؛ طبرسی1372ش، 9: 257؛ ابن عاشور، 1420ق، 16: 204؛ طبرسی، 1372ش،‏10: 625)؛ ولی برخی مقصود از آن را تسبیح پیش از نماز شب (طبری،1412ق، 27: 23)، و برخی مراد آز آن­را، ذکر تسبیح چه در نماز و غیر آن می­دانند (شوکانی، 1414ق، ‏5: 426). بررسی­ها نشان می­دهد که در قرآن کریم، نماز، استغفار، قرائت قرآن و تسبیح از راه­های تهجد و عبادت­های شبانه می­باشد. ولی در مورد قرائت قرآن و تسبیح برخی از مفسرین بر این باورند که آن جزئی از نماز است و عمل مستقلی محسوب نمی­گردد. و برخی از مفسرین هم مراد از استغفار را همان نماز شب می­دانند.

 

5. فواید تهجد از دیدگاه قرآن کریم

 خداوند در سه آیه از قرآن به فواید و آثار تهجد اشاره کرده است و آن را فراتر از عبادت­های روزانه معرفی نموده است. آیه « إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا؛ مزمل/5» اين معنا را مى‏رساند كه اگر گفتيم شب‏زنده‏دارى كن، و در شب با خواندن نماز متوجه درگاه ما شو، براى اين بود كه خود را براى كرامت قرب و شرف حضور، و افتخار هم­كلامى با ما آماده سازى، تا ما قول ثقيلى را بر تو القاء كنيم. بنا بر اين نماز شب راهى است كه پیامبر را به چنين موقعیتی منتهى مى‏سازد. و مراد از آیه « إِنَّ نَاشِئَةَ الَّيْلِ هِىَ أَشَدُّ وَطا وَ أَقْوَمُ قِيلاً؛ مزمل/6» اين است كه نماز­شب، استوارترين و صائب‏ترين سخن است، براى اينكه در نماز شب حضور قلب بيشتر و توجه به كلام دقيق‏تر است. و معناى آيه اين است كه حادثه شب و يا نماز در دل شب ثابت‏قدم‏تر است، چون خداى تعالى شب را مايه آرامش قرار داده، و نتيجه اين آرامش، آن است كه خاطر انسان از مشغله­های روزانه فارغ، و دست انسان از اسباب ظاهرى بريده است (طباطبایی، 1417ق،‏‏20: 62-63). در آیه «إن لَكَ فىِ النهّارِ سَبْحًا طَوِيلا؛ مزمل/7» مراد اين است كه تو در روز مشاغل بسيار دارى كه همه وقتت را فرا گرفته، فراغتى برايت باقى نمى‏گذارد تا در آن با توجه تام متوجه درگاه پروردگارت باشى، و از هر چيزى منقطع گردى، بنا براين بر تو است كه از شب استفاده كنى و در آن به نماز بپردازى (همان:63). خداوند در قرآن بیان می­کند که قرب الهی که به­واسطه تهجد فراهم می­شود، به واسطه عبادت­های روزانه حاصل نمی­شود و علت رسیدن پیامبر اسلام(ص) به این مقام والا را، در گرو تهجد ایشان می­داند. انسان اگر بخواهد معارف بلند و سنگین هستی را دریابد و به چشم دل شهود كند، می­بایست به ریسمان تهجد چنگ زند و آن را وسیله رشد و کمال خود قرار دهد. خداوند به پیامبرش(ص) فرمان می دهد كه برای دریافت وحی و ارتباط كلامی با خداوند، به تهجد رو آورد. در این زمان است كه قول ثقیل و معارف سنگین و بلند بر جان وی نازل می شود و خداوند او را سزاوار معرفت شهودی می­سازد. اگر پیامبر(ص) برای دریافت وحی و قرآن نیازمند تهجد بود دیگران هم به طریق اولی برای دریافت معارف، نیازمند شب زنده داری هستند. خداوند در قرآن کریم علت دیگر فائده تهجد را حضور قلب بیشتری که در شب بر انسان غالب می­شود، بیان می­دارد؛ زیرا در شب آرامشی به انسان دست می­دهد که این آرامش در طول روز به­خاطر مشغله­های زندگی برای انسان فراهم نمی­گردد. و به واسطه این آرامش حضور قلب بیشتری در عبادت­های شبانه حاصل می­شود که تاثیرگذاری آن­را برای رسیدن به قرب الهی بیشتر میسر می­کند.

6. واژگان متضاد تهجد در قرآن کریم

نتایج بررسی آیاتی که به بحث تهجد پرداخته است حاکی از آن است که خداوند حب دنیا «یحبون العاجله» را در قرآن، به عنوان عاملی متضاد با تهجد معرفی کرده است که سبب دوری از تقرب الهی می­شود. در آیه «إِنَّ هَؤُلَاءِ يحیُونَ الْعَاجِلَةَ وَ يَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْمًا ثَقِيلًا؛ آنها زندگى زودگذر دنيا را دوست دارند، در حالى كه روز سختى را پشت سر خود رها مى‏كنند! انسان/27»،. مراد اين است كه: در برابر حكم پروردگارت صبر كن و نماز به پا دار و آثمين و كفار را اطاعت مكن، براى اينكه اين آثمين و كفار زندگى دنيا را دوست مى‏دارند و جز براى آن عمل نمى‏كنند و روز شديدى را كه در پيش دارند رها مى‏سازند و يا از آن روز كه حتما ديدارش خواهند كرد اعراض نموده، پشت سر خود مى‏اندازند (طباطبایی،1417ق، ‏20:142). نتایج بررسی حاکی از آن است که چون خداوند حب دنیا را بلافاصله بعد از عبادت­های شبانه (انسان/26) مطرح کرده است می­توان آن را عاملی متضاد برای تهجد دانست که در تقابل با آن قرار دارد. لذا خداوند صاحبان این خصیصه را به عذابشان در قیامت هشدار می­دهد و همان­گونه که تهجد می­تواند انسان را به خداوند نزدیک کند و به کمال برساند، به­همان اندازه حب دنیا انسان را از قرب الهی و کمال دور می­کند.

7. نتیجه

آرزوی دست یازیدن به سعادت ابدی از آمال ابناء­بشر از ابتدای خلقت انسان بوده و او همیشه به دنبال این گمشده، راه حیرانی را طی نموده­است. خروج از این حیرانی، توسل به قرب الهی را در انسان بیدار کرده، خدای تعالی نیز جهت رفع این عطش ذاتی، رهنمودهایی در قرآن کریم مطرح نموده که یکی از این رهنمودها حول محور «تهجد» می­چرخد. از آنجایی که خداوند در21 آیه از قرآن به تهجد و عبادت­های شبانه اشاره کرده است و رسیدن به قرب الهی و آرامش حقیقی را در گرو آن ذکر کرده است لذا بر آن شدیم که در این تحقیق، راه­های تهجد در قرآن را بررسی کنیم و مسیر رسیدن به قرب الهی را هموار سازیم. «تهجد» به معنای بیدار شدن از خواب برای نماز و یا دیگر عبادت­های شبانه می­باشد. از واژگان متضاد با تهجد را می توان به واژه «حب دنیا» اشاره کرد که تقابل این واژه با تهجد را می­توان در قرآن مشاهده نمود. لذا اگر انسان در مسیر هدایت که از سوی خداوند تعیین شده قرار نگیرد این حالت در نفس او ایجاد می شود. از بررسی همنشینان تهجد مشخص می شود که واژگان «انفاق، صبر، زکات، امر به معروف و نهی از منکر » از حیث هدف نهایی که شخص به آن می رسد و هم از حیث راه وصول به قرب الهی، هم سو  با تهجد می باشد. و طبق آیه 113 سوره آل­عمران تهجد فقط مخصوص مسلمانان نمی­باشد بلکه  از اهل کتاب، گروهی که درستکار هستند نیز به آن توجه دارند. بررسی­ها نشان می­دهد که در قرآن کریم، نماز، استغفار، قرائت قرآن و تسبیح از راه­های تهجد و عبادت­های شبانه می­باشد. ولی در مورد قرائت قرآن و تسبیح برخی از مفسرین بر این باورند که آن جزئی از نماز است و عمل مستقلی محسوب نمی­گردد. و برخی نیز مراد از استغفار را همان نمازشب می­دانند. نتایج تحقیق حاکی از آن است که خداوند در قرآن مقام محمود، عبادالرحمن و محسنین را فقط برای متهجدین ذکر کرده است. خداوند در قرآن بیان می­کند که انسان  می تواند به واسطه نماز شب معارف بلند و سنگین هستی را دریابد و به چشم دل شهود كند. خداوند در قرآن کریم علت دیگر فائده تهجد را حضور قلب بیشتری که در شب بر انسان غالب می­شود، بیان می­دارد که این حضور قلب مقدمه­ای برای قرب الهی می­باشد.

منابع

1.ابن عاشور ، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بیروت: موسسه التاريخ، اول، 1420ق.

2.ابن كثير دمشقی، اسماعيل بن عمر، تفسير القرآن العظيم، جلد، بیروت: دار الكتب العلمية، اول،  1419 ق.

3.اصفهانى، حسين بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، در يك جلد، دار العلم - الدار الشامية، لبنان - سوريه، اول، 1412 ه‍ ق.

4.امین، نصرت بیگم، مخزن العرفان در علوم قرآن، تهران،: نهضت زنان مسلمان، 1361ش.

5.جصاص، احمدبن علی، احکام القرآن، بیروت: دارالاحیاء التزاث العربی، اول، 1405ق.

6.حسینی شاه عبدالعظیمی،‏ حسین بن احمد تفسیر اثنا عشری، تهران: انتشارات میقات، اول، 1363ش .   

7.حلی، جعفربن حسن، شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، انتشارات الفقاهه، اول، 1427ق.

8.زمخشرى، ابو القاسم، محمود بن عمر، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل‏، بیروت: دار الكتاب العربي، سوم،  1407 ق.

9.سيوطى، عبدالرحمن بن ابى‏بكر، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، 1404ق.

10.شوكانى، محمد، فتح القدير، دمشق: دار ابن كثير، 1414ق.

11.طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه پنجم، 1417ق.

12.طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران:  انتشارات ناصر خسرو، سوم، 1372 ش.

13.طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير. جامع البيان فى تفسير القرآن. بیروت: دار المعرفه، اول، 1412 ه ق .

14.طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت: دار احياء التراث العربى، اول، بی­تا.

15.فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بیروت: دار احياء التراث العربي‏، سوم، 1420 ق.

16.فیض کاشانی، ‏محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران: انتشارات الصدر، دوم، 1415ق.

17.قرشی بنابی، علی اکبر تفسیر احسن الحدیث، تهران: بنیاد بعثت، دوم، 1375ش.

18.قطب راوندى، سعيد بن هبة الله فقه القرآن، قم: انتشارات کتابخانه عمومی آیت الله مرعشی نجفی، دوم، 1405ق.

19.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت: دار إحياء التراث العربي، دوم، 1403 ق.

20.مغنیه، محمد جواد، الکاشف، قم: دارالکتاب الاسلامی، اول، 1424ق.

21.مقدس اردبیلی، احمدبن محمد، زبده البیان فی احکام القرآن، تهران: مکتب المرتضویه، اول، بی­تا.

22.نحاس، احمدبن مخمد، اعراب القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه، اول، 1412ق.

23.واسطى زبيدى حنفى، محب الدين، سيد محمد مرتضى حسينى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت: دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، اول، 1414 ق.

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1398-04-01] [ 08:28:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  واژه شناسی صراط و سبیل ...

پژوهشگر: مرضیه رهنما

 در زبان عربی برخی کلمات اگرچه معنای کلی آنها یکسان است اما با دقت در معنای آن ها معلوم می شود که در نکاتی با هم تفاوت دارند.از جمله برای مفهوم “راه” واژه های متعدی در قرآن و در زبان عربی وجود دارد مانند: سبیل ، طریق ، منهاج و مذهب و …. که هر یک ویژگی های خاصی دارند که در این تحقیق به دو واژه صراط و سبیل اشاره نموده و تفاوتهای آنها را بیان می کنیم.

 صراط را با صاد و سین خوانده‌اند و هر دو به یک معنی است که در اصل به معنی بلعیدن است «صرطه صرطاً ابتلعه»1. صرط: صرط الطعام ؛ یعنی بلعیدن طعام و صراط به معنای راه روشن و آشکار2.

سراط: راهی هموار و آسان گذر، اصلش از –سَرَطتُ الطعام و زَرَدتُهُ- است. یعنی غذا را به راحتی بلعیدم. گفته شده راه سهل العبور را به این تصور صراط گفته اند که سالک و رهروش آن را به سرعت طی می کند، گویی که مثل بلعیدن سریع غذا است و یا اینکه راه، رهرو خود را می بلعد و فرو می برد (به سرعت از چشمش دور می کند)3. کلمه صراط بیش از چهل مرتبه در قرآن آمده است4.

باید دانست صراط در اکثر نزدیک به تمام آیات قرآن در معنای راه خدا یعنی دین حق و شریعت حق بکار رفته است ودر بعضی از آیات می توان گفت مراد از آن راه معمولی است مثل (اعراف/ 86)، (ملک/ 22).5  به دین صراط گفته شده؛ زیرا سالکش را به بهشت می رساند، همچنان که صراط رونده اش را به مقصد می رساند6.

همچنین طریحی می نویسد: «صراط مستقیم یعنی راه روشن که همان دین اسلام است. اگر دین، صراط نامیده شده بخاطر این است که به بهشت منتهی می شود همانگونه که صراط و راه مستقیم رونده اش را به مقصد و هدف می رساند7.

سبیل: راه، اعم از آنکه راه هدایت باشد مثل «فقد ضَلَّ سواء السبیل»8 ، و یا راه معمولی مثل «والمساکین و ابن السبیل»9 و یا راه ضلالت «سبیل المجرمین»10. سبیل مذکر و مونث هر دو آمده است. گاهی از سبیل، تعدی و تجاوز قصد می شود که در واقع راه تجاوز است11.

سبیل الله؛ هر راهی است که رضای خدا در آن باشد مثل قتل فی سبیل الله و انفاق فی سبیل الله، هجرت فی سبیل 12.

راغب اصفهانی: السبیل را به معنای راهی نرم که سهل گذر و هموار باشد ذکر کرده است. جمعش سُبُل است. مانند «و انهاراً و سبلاً»13. رونده راه را –سابل- گویند. ابن السبیل: مسافری دور از خانمان و منزل که منسوب شدن او به راه، برای راه رفتن پیوسته اوست که در یک جا ثابت و ساکن نیست14. واژه سبیل برای هر چیزی که بوسیله آن به چیز دیگری- چه خیر باشد یا شر- رسیده می شود بکار می رود15.

در پایان می توان به تفاوتهای صراط و سبیل اشاره نمود که عبات است از:                                                     1) تنها واژه ای که در این معنی مفرد است و جمع ندارد “صراط” است که اگر با صفتی یا اضافه ای بکار نرود در معنی ملازم بودن راه خیر است. در نتیجه واژه صراط که فقط بصورت مفرد می آید یک راه بیش نیست که یا  پایانش خیر است و مستقیماً به رضوان خدا می رسد و یا راه مستقیمی است که به سوی دوزخ راهبری می کند. لفظ صراط با صفت مستقیم (الصراط المستقیم) همان است که انحرافی و اعوجاجی یا کژی در آن نباشد برخلاف راههای انحرافی که فلسفه جمع دانستن کلماتشان همان انحرافات و هوسهای شیطانی یا مادی است که گوناگون است و لذا در قرآن می فرماید: «ولا تتبعوا السبل…»16؛ یعنی راههای گوناگون را دنبال نکنید و تنها به صراط مستقیم و راه حق بپیوندید، این در حالی است که واژه سبیل بصورت جمع نیز وارد شده است ( سُبُل) 17.                                                                                       2) سبیل هم در راه خیر و هدایت و هم در راه شر بکار رفته است و با شرک و ضلالت جمع می شود اما واژه صراط فقط در خیر بکار رفته و هرگز با ضلالت و شرک جمع نمی شود. از این رو برمی آید که یک مرحله از شرک (که همان ضلالت باشد)، با ایمان (که عبارت است از یکی از سبیل ها) جمع می شود، ولی صراط مستقیم با ضلالت و شرک جمع نمی شود 18.                                                                              3) معنای سبیل آن راههای فرعی است که به راه اصلی منتهی می گردد و معنای صراط همان راه اصلی است 19.                                                                                                                                     4)خداوند در کلام مجیدش مکرر نام صراط و سبیل را برده و آنها را صراط و سبیل های خود خوانده، با این تفاوت که به جز یک صراط مستقیم به خود نسبت نداده، ولی سبیل های چندی را به خود نسبت داده، پس معلوم می شود: میان خدا و بندگان چند سبیل و یک صراط مستقیم برقرار است20.                                             5) سبیل برای راههای گوناگون و کوچک است اما صراط بزرگ راهی است که راههای کوچک بدان ختم می شود. بنابراین صراط تنها یک راه است و سرِّ آن هم این است که صراط به خداوند استناد دارد و راه مستقیم الهی تنها یک راه بیشتر نیست21.

بنابراین هرچند صراط و سبیل به معنای راه می باشند و از نظر معنا به هم نزدیک اند اما از نظر اصطلاحِ قرآن کریم باید بدانیم که خدای تعالی صراط را بوصف استقامت توصیف کرده و آنگاه بیان کرده که این صراط مستقیم را کسانی می پیمایند که خدا بر آنان انعام فرموده است و صراطی که چنین وصفی و چنین شأنی دارد، مورد درخواست بنده خدا، قرار گرفته، و نتیجه و غایت عبادت او واقع شده، و به عبارت  دیگر، بنده از خدایش درخواست می کند که عبادت خالصش را در چنین صراطی قرار دهد22.

پی نوشت ها:

1.       سید علی اکبر قرشی، قاموس قرآن، جلد ۴، ذیل ماده صراط

2.       ابن منظور، لسان العرب، ج7، ص313

3.       راغب اصفهانی، مفردات، ج2، 209

4.       محسن قرائتی، تفسیر نور، ج1، ص 29

5.       سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج4، 122

6.       فضل ابن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج1، ص9

7.       فخرالدین طریحی، معجم مجمع البحری، ص 745

8.       بقره، آیه 108

9.       بقره، آیه 177

10.   انعام، آیه 55

11.   شوری، آیه 41، نساء، آیه 90

12.   سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج3، ص 223

13.   نحل، آیه 15

14.   مفردات راغب، ج2، ص 180

15.   همان، ذیل ماده سبل

16.   انعام، آیه53

17.   راغب اصفهانی، مفردات، ، ج2، پاورقی واژه صراط

18.   سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص59

19.   مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن (2)، ص50

20.   محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان،، ج1، ص 57

21.   به نقل از سایت ثقلین، فرق بین صراط و سبیل

22.   سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج1، ص 51

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[یکشنبه 1398-03-26] [ 08:06:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی از دیدگاه آیات و روایات ...

پژوهشگر:مریم فرحزاد

چکیده

«معاد» یکی  از دو رکن اعتقادی در ادیان الهی و باوری فطری است که در نهان هر انسانی نهفته است که اگر به درستی پرورش یابد دارای آثار روانی، تربیتی، معنوی و اخلاقی فراوانی خواهد بود. در این مقاله تلاش گردیده به این سوال پاسخ داده شود که آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی از منظر قرآن و روایات چیست. تحقیق از نوع توصیفی و روش بکار رفته در این مطالعه اسنادی می باشد و داده های مورد نیاز با استفاده از فیش جمع آوری شده است.

از مهمترین نتایج این مطالعه می توان به این نکته اشاره نمود که نقش اعتقاد به معاد در زندگی فردی انسان به گونه ای است که باعث تحفظ از گناهان، مصونیت از رذایل اخلاقی و حفظ امنیت و آرامش روحی می گردد و در سایه باور به معاد است که عمل به تکلیف الهی آسان می گردد و نگرش انسان به دنیا تغییر کرده و آدمی وادار می شود تا برای رسیدن به اهداف والای انسانی تلاش کرده و به پرورش فضایل اخلاقی بپردازد. لذا اعتقاد به معاد بهترین وسیله ی اصلاح انسان در رسیدن به اوج کمال می باشد و عدم باور به آن منجر به گمراهی و بدعاقبتی می گردد.

واژگان کلیدی: معاد، اعتقاد، زندگی فردی.

مقدمه

 یکی از موضوعاتی که انسان را از طغیان و سرکشی باز می دارد یقین به این مسئله است که انسان بداند هر کاری که انجام می دهد ضبط و ثبت شده و برای آن عملش جزاء خواهد دید. قرآن علاوه بر آنکه معاد را از امور حتمی می‌داند و استدلال می‌کند که اگر معاد وجود نداشت خلقت عالم لغو و بیهوده می شد، اصل معاد را برای تربیت انسان‌ها ضروری می داند زیرا اگر معادباوری نباشد تربیت انسان کامل نمی گردد. در عصر کنونی به میزانی که بر پیشرفت فناوری افزوده می‌شود و خطرات مادی زندگی افراد را تهدید می‌کند، ایمان و اعتقاد به معاد نقش عظیمی در پیشگیری از انحرافات بشر خواهد داشت و موجب نجات و در آخرت خواهد گردید. لذا باور به معاد یکی از مفاهیم اعتقادی مهم و تاثیرگذار است که آثار فردی زیادی به دنبال دارد و عوامل مهم تربیتی انسانی است. مقصود از آثار فردی آن دسته آثاری است که در زندگی خصوصی و شخصی هر فردی متجلی می‌شود مانند: تقوا مداری، مفهوم بخشی به زندگی، مراقبه و محاسبه، عبودیت، غفلت زدایی و تعدیل در آرزوها…

  با توجه به اینکه اعتقاد به معاد می تواند کمک موثری در بروز رفتارهای هدفمند در انسان باشد این مقاله با استفاده از روش توصیفی و اسنادی درصدد پاسخگویی به این سوال است که آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی چیست؟

 

 مفهوم شناسی معاد

 معاد که به معنای بازگشت و بازگشتن است یکی از اصول دین مقدس اسلام به شمار می رود و معنای لغوی آن زمان یا مکان بازگشت است و انسان بعد از مرگ زنده می شود و در واقع بعد از مدتی از این جهان به جهانی دیگر می شتابد که این برگشتن را در اصطلاح معاد گویند.

۲-۱- بررسی لغوی واژه معاد

«عود، عوده: بازگشت، رجوع.  معاد: سرمنزل، مقصود، رستاخیز، گشت به جهان دیگر بعد از این و جای بازگشت، حج، مکه، بهشت»1.

۲-۲-  بررسی اصطلاحی واژه معاد

«معاد، از ماده «یعود» در اصل «معود» بوده و به مکانی بازگشت و عود در آن اتفاق می افتد که گفته شده و بر عالم آخرت نیز اطلاق می شود، زیرا بازگشت مردم به آنجا است و در اصطلاح به معنای بازگشت دوباره انسان برای حضور در قیامت است»2.

۳- جایگاه معاد در قرآن

 از دیدگاه قرآن مسئله معاد موضوعی است که همیشه در متن دعوت انبیا قرار داشته و از زمان خلقت آدم (ع) مطرح بوده است و در هر عصر و زمانی از سوی رسولان الهی تاکید شده است. «یک نظر اجمالی به آیات قرآن نشان می‌دهد که در میان مسائل عقیدتی هیچ مساله ای در اسلام بعد از توحید به اهمیت مساله معاد و اعتقاد به حیات بعد از مرگ و حسابرسی و اجرای عدالت نیست. وجود حدود ۱۲۰۰ آیه درباره معاد در مجموع قرآن و اینکه بسیاری از سوره های اواخر قرآن به طور کامل یا به طور عمده درباره معاد سخن می گوید شاهد گویای این مدعی است»3.

در قران آمده است: «هیچ معبودی جز الله نیست و به طور قطع همه شما را در روز قیامت که شک و تردیدی در آن راه ندارد جمع می کند»4.

 پایداری انبیا در آشنا ساختن مردم با مسئله معاد نشانگر اهمیت فوق العاده این اصل اعتقادی در زندگی بشر و کمال نهایی انسان است. علم و آگاهی به اصل معاد، تاثیر مستقیم در رفتار و کردار و فرد دارد و زندگی انسان را متحول ساخته و نقش تربیتی بسزایی در رفتار آدمی دارد.

۴- آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی

 بدون تردید ایمان و باور به معاد تاثیر بسیار عمیقی در اعمال و منش های فردی انسان دارد و موج نیرومندی از احساس مسئولیت در اعماق روح انسان ایجاد کرده تا او را در برابر هرگونه انحراف و گمراهی، ظلم و تجاوز کنترل کند. «اعتقاد به معاد، آثار اساسی در زندگی فردی ما دارد که مسیر تمام حرکات و سکناتمان را مشخص می‌ نماید. کسی که به آخرت و پاداش عقیده ندارد با کسی که از تجاوز به مال و جان و ناموس و آبروی افراد دیگر ندارد چون عده‌ای به بازپرسی آخرت و انتقام الهی ندارد. در قرآن آمده: «آنان که از راه خدا منحرف شوند بدان سبب است که روزه حساب را از یاد برده اند و به عذابی شدید گرفتار می شوند»5.

«کسی که به راستی آخرت را باور داشته باشد، در زندگی فردی کارش خودسازی و عبادت و خلاصه بار سفر بستن و خود را برای چنین سفری آماده کردن است»6.  در روایات اسلامی هر سوره‌ای که مجالی برای توجه به آخرت در آن یافت می‌شود مورد تاکید قرار گرفته است. »پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مریضان را عیادت کنید و جنازه‌ها را تشییع کنید که شما را به یاد آخرت می‌اندازد. از تشییع جنازه که انسانی را به خانه همیشگی قبر می برند و از عیادت مریض که انسان در ضعف و ناتوانی قرار می‌گیرد این برداشت تربیتی برای ما حاصل می‌شود که انسان با غفلت راه زندگی را نپوید بلکه به حیات ابدی با توجه بنگرد که این توجه ثمرات تربیتی فراوانی را در پی دارد»7.

۴-۱- معنابخشی به زندگی

 یکی از اثرات ایمان به معاد در شکل دادن به زندگی انسان این است که اگر زندگی بعد از مرگ نباشد زندگی این جهان پوچ و بیهوده خواهد بود. «قرآن راه علاج پوچی و بیهودگی را اعتقاد به معاد و همه موجودات عالم از جمله انسان را در مسیر بازگشت به سوی خداوند می داند و روشن می‌شود که زندگی این دنیا هدف نبوده بلکه مقدمه ورود به زندگی جاودانه آن دنیا است، بنابراین پوچی و بیهودگی در انتظار بشر نیست»8.

در قرآن آمده: «آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما باز نمی گردید؟»9.

۴-۲- مهار نفسانیات

«از عوامل مهمی که می‌تواند عقل را از اسارت هوای نفسانی رهایی بخشد و در نتیجه انسان موفق به رهبری و کنترل غرایض خویش شود، یاد معاد است که انسان را از پیروی هوا و هوس باز می‌دارد و غرایز سرکش انسان را مهار می‌کند و در پرتو مهار هوا و هوس، فضایل اخلاقی پرورش یافته و صفات پسندیده قوت می‌گیرند»10.

در نهج البلاغه آمده: امام علی(ع) یاد مرگ را اصلاحگر انسان و تربیت کننده روح بشر می خواند و می فرماید: «به هنگام تصمیم بر کارهای زشت، مرگ را که نابود کننده لذت ها و قطع کننده آرزوهاست به یاد آورید»11.

۴-۳- احساس مسئولیت

 یکی از آثار پربرکت اعتقاد به معاد، بیدار شدن احساس مسئولیت در عمق وجود انسان هاست.

«در منظر قرآن، انسان موجودی مسئول است یعنی باید پاسخگوی اعمال و عملکرد خود باشد و این احساس مسئولیت در فرد با اعتقاد به معاد ایجاد می‌شود و همه رفتارهای او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، و او در مقابل هر کاری خود را موظف به پاسخگویی می‌داند، و این مسئولیت در برابر خداوند است»12.

 قرآن کریم در آیاتی جریان مسئولیت خواهی و مواخذه انسان را در روز قیامت به او گوشزد می نماید.

«پس سوگند به پروردگارت که از همه آنها خواهیم پرسید از آنچه انجام می دادند»13.

۴-۴- مصونیت از گناه

 عقیده به عالم آخرت، می‌تواند یک عامل بازدارنده قوی در برابر گناه و یک عامل محرک برای انجام عمل صالح گردد.

«فردی که به جهان آخرت ایمان دارد از گناه و پلیدی دوری گزیده و به فضیلت و پاکی روی می‌آورد و اگر احیانا آلوده گردد به درگاه الهی استغفار می کند از این رو قرآن کریم یکی از صفات پرهیزگاران را ایمان راسخ به عالم آخرت می داند و مومنان را به پرهیزگاری سفارش می‌کند و وضعیت بهشتیان و دوزخیان را یادآور می‌شود که آنان با هم یکسان نبوده و فقط بهشتیان رستگار خواهند بود»14. «اهل آتش و اهل بهشت با هم برابر نیستند و اهل بهشت رستگار و پیروزند»15.

۴-۵-  ایجاد اخلاص

 یکی از شیرین ترین ثمره معاد، زدودن شرک و ریا از نیت ها می باشد. «انسان معتقد در زندگی و فعالیت هایش فقط رضایت خدا را در نظر دارد و از وابستگی های دیگر رها و آزاد است معتقد به معاد بر این باور است که دلبستگی به دنیا انسان را سرگرم می‌کند و از مقصود اصلی باز می دارد، بنابراین انسان معتقد در کارها و رفتارش به غیر خدا توجه نمی‌کند و نکته مهم این است که  انجام کار شایسته و داشتن اخلاص، ثمره توجه مستمر به آخرت است»16.

 قران در این مورد می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید، همانند آن کس که اموال خود را از روی ریا انفاق می‌کند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد، صدقه های خویش را به منت نهادن و آزار رسانیدن باطل مکنید»17.

۴-۶-  تحمل مصائب و سختی ها

 از دیگر آثار تربیتی معاد باوری در عرصه زندگی فردی، تحمل مصائب و سختی هاست.

«صبر و بردباری از صفات پسندیده ای است که سالم سازی و تزکیه نفس به دنبال دارد». در سخنی از امام علی (ع) نقل شده: «جایگاه صبر و بردباری نسبت به ایمان مانند سر برای بدن است. بدنی که سر نداشته باشد در آن خیری نیست و در ایمانی که صبر و بردباری با آن نباشد خیری نیست»18.

 «ایمان به معاد، به انسان قوت و نیرویی می بخشد که با شداید مقابله کرده و با شکیبایی، بار مصائب را تحمل می نماید، جهاد و دیگر واجبات برای کسی که معاد را باور کرده است آسان می شود و آدمی را در برابر معاصی و گناهان ایمنی می بخشد»19.  این اعتقاد به انسان آرامش می بخشد و تحمل انواع مشکلات را سهل و آسان می کند.

۴-۷- آرامش روحی و روانی

 یکی از پیامدهای بی اعتنایی انسان به معنویت، افسردگی و اضطراب است و آنچه که می تواند به فکر و روح او آرامش ببخشد ایمان به خدا و اعتقاد به معاد است. «شخص معتقد چون مرگ را نقطه ی ختم و پایان حیات نمی داند آرامش خیال دارد و همیشه در جهان هستی خوش بین است و از آینده نگرانی ندارد و روحش مملو از سرور است بی شک این اعتقاد می تواند انسان را به تهذیب نفس و پرورش اخلاق و پاکی اعمال سوق دهد»20.

قرآن کریم می فرماید: «هرکس از یاد من رویگردان شود زندگی سختی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم»21.

۴-۸-  تهذیب و خودسازی

 از دیگر آثار بسیار مهم اعتقاد به معاد می‌توان به تهذیب و خودسازی اشاره کرد. «شخصی که نسبت به روز قیامت به یقین رسیده سعی خود را در جهت اصلاح نفس و صفات پسندیده مبذول داشته و به تحصیل کمالات نفسانی که کرامت انسانی در گرو آن است، همت می گمارد. فردی که معتقد باشد با الهام از کتاب وحی برای اصلاح خود تلاش می نماید و هنگامی که هر فرد به سالم سازی روحی خود پرداخت و خود را از رذایل تطهیر کرد آنگاه جامعه سلامت خود را پیدا می‌کند و مدینه فاضله ای که آرزوی همگان است تحقق می پذیرد»22.

 در قرآن آمده: «تو فقط کسانی را میترسانی که از پروردگارشان، نادیده بیمناکند و نماز می گزارند و هر که پاک شود برای خود پاک شده و سرانجام همه به سوی خداست»23.

 

 

 

۵- نتیجه گیری

معاد که یکی از مفاهیم اعتقادی مهم و یکی از اصول دین مقدس اسلام میباشد عامل مهم در تربیت انسان ها به شمار می رود و اعتقاد به آن بهترین وسیله اصلاح انسان رسیدن به اوج کمال است. این مقاله با بهره گیری از قرآن و روایات تا حدودی به پاسخ این سوال که آثار اعتقاد به معاد در زندگی فردی چیست، پرداخته است.

 نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که طبق نظر قرآن باور به معاد در تربیت انسان ها نقش اساسی دارد و می‌تواند نقش مهمی در کنترل انحرافات بشر و حفظ میانه روی داشته باشد. مانند موتور محرکی در وجود انسان ایجاد انگیزه کند تا انسان رفتار خود را به سمت و سویی جهت دهد که منافع او را در زندگی جاویدان آخرت تامین کند و از رفتاری که باعث تخریب و زیان وی می شود اجتناب ورزد. این باور در رفتار انسان نشانه ای از تعادل و تکامل روانی را موجب می گردد و مبدا و منشا بهداشت روانی می‌شود و به حیات دنیایی معنا می‌دهد و احساس مسئولیت را در انسان بارور کرده و حس وظیفه شناسی را در آدمی پرورش می دهد و باعث دوری انسان از انحرافات اخلاقی و اجتماعی و هرج و مرج می گردد و عدم باور به معاد منجر به گمراهی و بد عاقبتی می گردد، بنابراین باید سعی کنیم از معاد شناسی اوج گرفته و به معادباوری برسیم.

 

پی نوشت

1.  احمد، سیاح،  فرهنگ بزرگ جامع نوین( ترجمه المنجد)،ج۲، اسلام،ص ۱۳۶۴.

2. اکبر هاشمی رفسنجانی و محققان، فرهنگ قرآن، جلد ۲۸، چاپ اول، قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۹، ص۳۶۵.

3. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، پیام قرآن( معاد در قرآن)، جلد ۵،، چاپ ششم، دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۸۱، ص۱۷.

4. نساء (۴)، آیه ۸۷.

5. ص(38)، آیه ۲۶.

6. عبدالحسین دستغیب، سرای دیگر(تفسیر سوره واقعه)، چاپ ششم، شیراز: انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴، ص۵.

7. علی راجی، ابعاد تربیتی معاد، چاپ دوم، قم: زائر، ۱۳۸۷، ص۳۴۶.

8. حجت الله اردشیری لردجانی، امید فلاحی معاد و آثار اعتقاد به آن، چاپ اول، قم: زائر، ۱۳۹۰، ص  ۳۳۱

9. مومنون (23)، آیه ۱۱۵

10. علیرضا اسعدی،  قرآن و مسئله معاد، چاپ دوم، قم: بوستان کتاب، ۱۳۹۱، ص۲۲.

11. نهج البلاغه، خطبه ۹۹

12. حجت الله اردشیری لردجانی، همان، ص ۳۳۷.

13. حجر (15)، آیه ۹۲و ۹۳.

 14. علی ربانی گلپایگانی،کلام تطبیقی(نبوت، امامت، معاد)، چاپ اول، قم: مرکز جهانی علوم اسلامی،۱۳۸۵، ص ۳۲۵.

15. حشر(59)، آیه ۲۰.

16. اسدالله جمشیدی، آثار فردی معاد از دیدگاه قرآن، چاپ اول، قم: موسسه اموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۰، ص ۱۲۷.

17. بقره (۲)، آیه ۲۶۴

18. علی نظری منفرد، معاد روز رستاخیز، چاپ اول، تهران: دارالفکر، ۱۳۸۳، ص ۲۷.

19. نهج‌البلاغه، حکمت ۸۲.

20. حجت الله اردشیری لردجانی، همان، ص ۳۳۶.

21. طه (20)، آیه ۱۲۴

22. علی نظری منفرد، همان، ص ۲۶

23. فاطر (35)، آیه

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات, کلامی
[یکشنبه 1398-03-19] [ 01:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چند دقیقه تدبر با قرآن ...

پژوهشگر: فاطمه صغری برقرار

 «يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُواْ فىِ الْمَجَالِسِ فَافْسَحُواْ يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ  وَ إِذَا قِيلَ انشُزُواْ فَانشُزُواْ يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ  وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ؛ مجادله/11»

مصدر” تفسح” به معناى فراخى است. همچنين كلمه” فسح” و كلمه” مجالس” جمع «مجلس» به معناى مكان جلوس است.  منظور از” فراخى دادن در مجالس” اين است كه آدمى خود را جمع و جور كند تا ديگرى جاى او بنشیند و” فسحت دادن خدا به چنين كس” به اين معنا است كه جاى او را در بهشت وسعت دهد. اين آيه شريفه ادبى آداب معاشرت را بيان مى‏كند، و از سياق آن برمى‏آيد كه قبل از اين دستور، وقتى اصحاب در مجلس رسول خدا (ص) حاضر مى‏شدند، به صورتى مى‏نشستند كه جا براى سايرين نمى‏گذاشتند و واردين جايى براى نشستن نمى‏يافتند كه آيه شريفه ايشان را ادب آموخت. البته اين دستور اختصاص به مجلس رسول خدا (ص) ندارد، هر چند آيه شريفه در آن مورد نازل شده، ليكن دستور عمومى است. (طباطبایی،    ج‏19 ، ص   326)

 (وَ إِذا قِيلَ انْشُزُوا)  وقتى گفته ميشود بالا رويد و برخيزيد و به برادران خودتان جا دهيد (فَانْشُزُوا) يعنى اين كار را بكنيد. مجاهد گويد: وقتى گفته ميشود شما برخيزيد براى نماز و جهاد، پس حركت كنيد و بلند شويد و كوتاهى نكنيد. خداوند در قرآن براى چند گروه، جايگاه و درجات مخصوصى قرار داده است: انبيا، مجاهدان، نمازگزاران، اهل انفاق، مؤمنانى كه عمل صالح انجام مى‏دهند و دانشمندان. شايد جمله‏ «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» نشانه‏ى آن باشد كه فرمان بلند شوید، به خاطر ورود مؤمنان و دانشمندان است، يعنى به احترام آنان قيام كنيد (طبرسی، ج‏24،   286).

(يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ‏). اشاره به اين است كه اطاعت اين دستورات دليل بر ايمان و علم و آگاهى است و نيز اشاره به اينكه اگر پيغمبر اكرم به بعضى دستور داد از جا برخيزند و به تازه واردان جا دهند براى يك هدف مقدس الهى و احترام به پيشگامان در ايمان و علم بوده است. تعبير به” درجات” (به صورت نكره و با صيغه جمع) اشاره به درجات عظيم و والايى است كه خداوند به اينگونه افرادى كه علم و ايمان را با هم دارا هستند مى‏دهد، در حقيقت كسانى كه به تازه واردان در كنار خود جا دهند، درجه‏اى دارند و آنها كه ايثار كنند و جاى خود را به آنها بسپارند و از علم و معرفت بهره داشته باشند درجات بيشتری دارند. از آنجا كه گروهى اين آداب را با طيب خاطر و از صميم دل انجام مى‏دهند و گروه ديگرى با كراهت و ناخشنودى، و يا براى ريا و تظاهر. در پايان آيه مى‏افزايد:” خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است” (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ) (مکارم شیرازی، ج‏23، ص 442).

پیام­های آیه:

1- ايمان شرايط و لوازمى دارد كه بايد رعايت گردد. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا … 2- جا دادن و احترام به تازه واردان، يك ارزش است. فَافْسَحُوا … فَانْشُزُوا 3- جا دادن به ديگران در هر مجلسى كه باشد لازم است. «فِي الْمَجالِسِ» 4- عمل به دستورات خداوند، زمينه براى دريافت پاداش‏هاى بيشتر است. «فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» 5- گشايش در كار ديگران، سبب گشايش خداوند در امور شماست. «فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ» پاداش الهى با عمل متناسب است. گشايش، گشايش مى‏آورد.

6- رعايت آداب اجتماعى، حتّى در نشست و برخاست، مورد سفارش اسلام است. فَافْسَحُوا … فَانْشُزُوا

7- گاهى لازم است به احترام ورود بزرگان و دانشمندان به اهل مجلس گفته شود كه برخيزيد. «انْشُزُوا فَانْشُزُوا»

8- علم، هديه و تفضّل الهى است. أُوتُوا الْعِلْمَ‏ … 9- صاحبان علم و دانش، بايد در جامعه اسلامى از جايگاه بالا و والايى برخوردار باشند. «وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» (قرائتی، ج‏9، ص: 516- 515)

منابع

1-طباطبايى، محمدحسين، ترجمه تفسير الميزان، 20جلد، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامى - ايران - قم، چاپ: 5، 1374 ه.ش.

2-طبرسى، فضل بن حسن، ترجمه تفسير مجمع البيان، 27جلد، فراهانى، تهران، چاپ: 1.

3-قرائتى، محسن، تفسير نور، 10جلد، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

4-مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، 28جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ: 10، 1371 ه.ش.

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1398-03-18] [ 08:27:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مفهوم شناسی تهجد در قرآن کریم( قسمت اول) ...

محقق: فاطمه برقرار

 چکیده 

هر کس بتواند در این دنیا نفس خویش را بشناسد و خالصانه خداوند را عبادت و اطاعت کند، به دریای بی­کران رضوان الهی متصل می شود و در خیر جاویدان باقی خواهد ماند. یکی از بهترین عبادت­ها برای رسیدن به قرب الهی و آرامش درونی، تهجد شبانه و رازو­نیاز در دل شب با خداوند می­باشد. لذا برای رسیدن به این مقام آشنایی با مفهوم تهجد، جایگاه ویژه­ای در تعالیم اسلامی و قرآن دارد. پرسش اساسی در این تحقیق  این است که مراد خداوند ازتهجد در آیات قرآن چیست؟وچگونه می­توان توفیق انجام آن­را کسب نمود؟ در این مقاله تلاش شده است با بهره­گیری از روش توصیفی و با مطالعه اسنادی و تحلیل داده ها از روش تحلیل محتوا و روش مفهوم شناسی که از طریق رابطة تضاد، همنشینی و جانشینی تشکیل شده است به بررسی مفهوم تهجد در قرآن پرداخته شود تا با فهم آن بتوانیم به کمال نهایی که قرب الهی است برسیم. بررسی­ها نشان می­دهد؛ برای رسیدن به تهجد باید از حب دنیا که مانع اصلی مسیر می­باشد دوری کرد و عواملی مانند: انفاق، صبر، زکات و امر به معروف و نهی از منکر در کنار تهجد ما را به درجه قرب الهی می رساند.

. کلید واژه: مفهوم شناسی، تهجد، قرآن.

 

1.مقدمه

نماز، اولین نشانه عملی و ایمان قلبی یک مسلمان و پاک­ترین تسبیح آفرینش است. مهم­ترین بخش نماز بعد تربیتی انسان می­باشد. یکی از بهترین و شریف­ترین اعمال مستحبی مربوط به نماز، تهجد شبانه و مشغول شدن به عبادت و رازونیاز با خداوند متعال است. عبادت­های شبانه نشانه عشق و محبت انسان به آفریدگار است و این علاقه، انسان را از خواب جدا می­کند و به راز و نیاز شبانه با محبوب وامی­دارد و اگر آن عشق نباشد انسان با چه انگیزه­ای در تنهایی و تاریکی از استراحت دست بشوید و در خلوتی عارفانه به گفتگو با معشوق خود بپردازد. شب، رمز و راز عجیبی دارد؛ اگرچه تاریک و خاموش است اما برای اهل دل، سپیدی و نورانیت خاصی دارد. کلمه لیل و مشتقات آن 81 بار در قرآن ذکر شده­است. چه بسیار برکت­های الهی که در شب نازل شده است. خداوند قرآن را درشب نازل کرد (قدر/1)، رسول اطهرش را شبانگاه به معراج می­برد (اسرا/1)،  ضیافت حضرت موسی در محضر ربوبی، در شب به وقوع می­پیوست (اعراف/142)، توحید ابراهیم خلیل از شب و ستارگان درخشان آغاز شد (انعام/76)، و در اهمیت شب همین بس که خداوند به آن قسم یاد کرده­است (فجر/2). امام حسن عسگری نیز در باب اهمیت شب فرمودند:« رسیدن به خداوند عزوجل سفری است که جز با مرکب شب، پیمودن راه و رسیدن به مقصد ممکن نیست» (مجلسی، 1404ق، 78: 379). بهترین راه برای کسب فهم صحیح از راز و رمزهای تهجد، مراجعه به قرآن می­باشد؛ زیرا قرآن کریم قابل اعتماد ترین منبع برای دستیابی به معارف وحیانی می باشد و تنها کتاب آسمانی است که با عنایت ویژه خداوند از هرگونه تحریف مصون مانده است(حجر/9). این کتاب گران­سنگ، انسان­ها را به استوارترین روش زندگی هدایت می­کند پس اهمیت آشنایی بر این کتاب آسمانی بر هیچ مسلمانی پوشیده نیست. در قرآن هدف از خلقت انسان، رسیدن به کمال که همان قرب الهی می باشد بیان شده­است که خداوند از آن به سعادت ابدی و جاودان نام برده­است. یکی از راه­های رسیدن به این مقام، تهجد می­باشد. پویندگان راه کمال در دل شب راه را یافته­اند و رهروان راه سعادت از شب به فلاح و رستگاری رسیده­اند. در دنیای مدرن امروزی با توجه به پیشرفت علم و تکنولوژی که سعی در به وجود آمدن رفاه بیشتر بشریت را دارد آرامش روحی در افراد کمرنگ شده که یکی از عوامل آن، نبود قرب الهی است. هر چه انسان ها از خداوند فاصله بگیرند به همان اندازه از آرامش روحی، دور می شوند. یکی از راه­های کسب آرامش تهجد می­باشد. از مهم ترین امور برای رسیدن به درک و  شناخت آن، بررسی و تحلیل واژگان قرآن کریم است. دراین تحقیق سعی داریم با استفاده از روش مفهوم شناسی که از طریق رابطة تضاد، همنشینی و جانشینی، با بررسی پیوند میان واژگان مختلف که در یک زنجیرة گفتاری هستند و یا واژه‌هایی که لزوماً حضور فیزیکی در جمله ندارند، ولی می‌توانند به جای هم انتخاب شوند، به مفهوم شناسی تهجد بپردازیم. تهجد از جمله فضایل ارزشمندی است که بارها در قرآن از آن سخن به میان آمده است. در قرآن کریم 22 آیه در مورد تهجد شبانه سخن به میان آمده است که شش مورد از آن خطاب به پیامبر می­باشد و خطابات بقیه آیات، عام می­باشد. از بین سوره­هایی که در آن به تهجد اشاره شده­است نه سوره مکی و دو سوره مدنی می­باشد. سوال اصلی پژوهش این است که مراد خداوند از تهجد در آیات قرآن چیست؟ جهت پاسخگویی به این پرسش، روش پیش گرفته­شده در این پژوهش به صورت توصیفی و کتابخانه ای بوده و سعی می گردد در خلال این بررسی توصیفی تحلیلی، مجموعه ای از توصیه های اخلاقی جهت نیل به تهجد را از دیدگاه قرآن  ارائه دهیم.

2. بررسی معنای لغوی و اصطلاحی واژه «تهجد»

واژه تهجد، از ریشه «ه -ج-د» به معنای خوابیدن (ابن فارس، 1404ق،6 : 34؛ جوهری، 1404ق، 2: 555؛ ابن منظور، 1414ق، 3: 433) و بیدار شدن (جوهری، 1404ق،2 : 555؛ طریحی، 1416ق،4: 406) است، از این رو برخی آن را از لغات اضداد شمرده‌اند (طریحی، 1416ق ، 4: 406؛ جوهری، 1404ق، 2: 555؛ واسطی زبیدی، 1414ق، 5: 331؛ ابن منظور، 1414ق، 3: 433). برخی معنای اصلی این ریشه را «فارغ شدن شخص از کارهای روزانه» دانسته‌اند؛ لذا هم شامل کارهایی چون عبادت خدا  و هم کارهای دیگری مانند خواب یا استراحت؛ و یا صرف بیدار بودن می­باشد(مصطفوی، 1402ق،11: 283؛ فراهیدی، 1410ق، 3: 385). برخی معنای «هجُود» (مصدر ثلاثی مجرد) را به خواب رفتن و معنای «تهجد» (مصدر باب تفعل) را بیدار شدن از خواب دانسته‌اند ( نحاس، 1421ق، 4: 183؛ طوسی، بی­تا، 6: 511؛ قطب راوندی، 1405ق، 1: 129). تهجد در اصطلاح متون دینی به معنای نماز شب (مقدس اردبیلی، بی­تا، 95؛ آلوسی، 1415ق، 15: 138) یا بیدار شدن از خواب برای نماز شب (آلوسی، 1415ق، 15: 138) یا مطلق ذکر و عبادت خداست(طبرسی، 1372ش، 6: 283؛ جصاص، 1405ق، 3: 269) به نظر برخی تهجد تنها به عبادات مستحب و نیز عباداتی که پس از بیدار شدن از خواب انجام می‌شود اطلاق می‌گردد، از این رو به عبادات واجب یا عبادات مستحبی ­که قبل از خواب شب انجام شود تهجد نمی‌گویند (طوسی، بی­تا، 6: 511؛ طبری، 1412ق، 9: 177؛ ابن عطیه، 1422ق، 3: 478). به کسی که نماز شب می‌خواند مُتَهجِّد (ابن فارس، 1404ق، 6: 34؛ ابن منظور، 1414ق، 3: 431)، هاجِد یا هَجود گفته می‌شود ( واسطی زبیدی، 1414ق، 9: 334؛ فیروزآبادی، 1416ق، 1: 347).

3. واژگان هم­نشین با تهجد در قرآن کریم

برای اینکه واژگان یا نشانه‌های زبانی بتوانند پیامی را برسانند، باید طبق روال خاصی، بر روی یک محور افقی در کنار هم بنشینند. حال اگر واحدهای یک جمله را بررسی کنیم، درمی‌یابیم که هر یک از آنها جزء یک مقولة دستوری و مکمل یکدیگر هستند و چنان‌چه یکی از واحدهای همنشین تغییر یابد یا حذف شود، در مفهوم پیام نیز خلل ایجاد می‌‌شود. این محور را محور همنشینی می‌گویند و رابطة واحدهایی را که بر روی این محور و در کنار هم می‌نشینند، رابطة هم­نشینی می‌نامند (صفوی،1379ش:28ـ27). در این قسمت از پژوهش به بررسی همنشینان تهجد پرداخته می­شود که الفاظی هستند با آمدن در کنار تهجد، بعدی از ابعاد آن را روشن می­سازند و با قرار گرفتن تهجد در کنار هر یک از واژه­هایی که درذیل خواهد آمد یک وجه از معنای آن تکمیل و روشن می­گردد. در این قسمت هم­نشینان را می­توان به دو قسمت واژگانی که در کنار تهجد قرارگرفتند و واژگانی که به عنوان غایت تهجد در زمره هم­نشینان قرار می­گیرد تقسیم کرد که در ذیل به شرح آن می­پردازیم:

3-1.واژگان همنشین تهجد

بررسی آیات در قرآن کریم حاکی از آن است که چهار کلمه «انفاق»، «زکات»، «صبر» و «امربه معروف و نهی از منکر» به عنوان همنشین تهجد قرار گرفته است که در ذیل به بررسی آن می­پردازیم:

3-1-1.بررسی همنشینی«انفاق» و « تهجد »

انفاق از ریشه‌ی «ن ف ق» مشتق شده و به معنای کم شدن، هزینه کردن، مخفی کردن و پوشاندن است (فیروزآبادی،۱۴۱۷ق: ۱۲۲۷؛ راغب اصفهانی،1412ق: 819). در کاربرد رایج قرآن کریم و متون دینی، «انفاق» اصطلاحاً به اعطای مال یا چیزی دیگر در راه خدا به فقیران و دیگر افراد نیازمند گفته می­شود (سجادی،۱۳۵۷ق: ۳۲۳). هم­چنین تعبیرهایی هم­چون صدقه، زکات، قرض­الحسنه که از مصادیق انفاق می‌باشند در قرآن به کار رفته است. واژه‌ی «انفاق» و مشتقات آن 86 بار در قرآن به کار رفته است.در سور سجده/16؛ مزمل/20؛ آل­عمران/17؛ ذاریات/19؛ فرقان/67، خداوند یکی از خصوصیات متهجدین را انفاق بیان می­کند. در این آیات کسانی که خود را از بخل و حرص باز می­دارند و در اموالشان حقی برای سائل و تهدیدستان قائلند همنشین تهجد معرفی شده­اند. گویا انفاق دلیلی برای کسب توفیق تهجدآنان بیان شده است.

3-1-2.بررسی همنشینی«زکات» و « تهجد »

زکو: زکاه: در اصل به معنای نمو و زیادت است. و آن در امور دنیوی و اخروی بکار می­رود. در اصطلاح به آنچه انسان از اموال خود به عنوان زکات به فقرا می­پردازد، اطلاق می­شود. وعلت این تسمیه آن است که در آن امید برکت و زیادت، یا تزکیه و نمو نفس یا هر دو وجود دارد. در قرآن کریم زکات و نماز کنار همدیگر آمده زیرا با طهارت و تزکیه نفس است که انسان در دنیا به صفات پسندیده آراسته می­شود و در آخرت استحقاق اجر و پاداش می­یابد. تزکیه انسان نسبت به خودش، دو گونه است: یکی با عمل، که پسندیده است (شمس/9). دوم با زبان یعنی اینکه انسان، خویش را بستاید و مورد مدح قرار دهد و این مذموم و زشت است. چنان­که خداوند از آن نهی نموده­است (نجم/32) (راغب اصفهانی، 1412ق: 381).زکات و مشتقات آن 56 بار در قرآن ذکر شده است. خداوند در سوره مزمل/20، زکات را همنشین تهجد قرار داده است و یکی از خصوصیات متهجدین را پرداخت زکات بیان کرده است و فرموده: کسانی که عبادت­های شبانه دارند و زکات دهند و هر کار خوبی برای خود پیش می­فرستند، آن­را نزد خدا بهتر و با پاداش بزرگ­تر باز خواهند یافت. در این آیه خداوند یکی از خصوصیات متهجدین را پرداخت زکات می­داند و به متهجدین و کسانی که زکات می­دهند مژده پاداش بزرگ و نامعلوم را می­دهد که گویای اهمیت بالای این دو امر می­باشد.

3-1-3.بررسی همنشینی«صبر» و « تهجد »

صبر به معنای خویشتن­داری در سختی و تنگی می­باشد. به­طور کلی صبر، خودداری و حبس نفس است از آنچه شرع و عقل، اقتضا و حکم می­کند. بنابراین «صبر» لفظ عامی است که به حسب اختلاف مورد، معنای آن متفاوت می­شود. مثلا اگر شکیبایی در مصیبت باشد، آن­را «صبر» می­گویند و ضد آن جزع (بی­تابی) است. و اگر شکیبایی در جنگ باشد آن­را شجاعت و دلیری می­گویند و ضد آن­را جُبن (ترس) است. و اگر شکیبایی در حوادث ناگوار باشد، آن­را سعه صدر می­گویند و ضد آن­را ضجر و دلتنگی است (راغب اصفهانی، 1412ق،: 474). مشتقات صبر 93 بار در قرآن ذکر شده است که تکرار زیاد آن نشانده اهمیت موضوع می­باشد. خداوند در سور مزمل/10؛ آل­عمران/17؛ طه/130-132؛ طور/48؛ ق/39؛ زمر/10؛ انسان/24، صبر را همنشین تهجد معرفی کرده است. تکرار بالای همنشینی صبر و تهجد گویای این امر است که انسان متهجد حتما باید این خصیصه را داشته باشد تا بتواند با صبوری، سختی عبادت شبانه را بر خود هموار و شیرین سازد. بیشترین تاکید صبردر این آیات، صبر بر حکم خدا، گناه نکردن و صبر بر آزار مشرکان می­باشد و بیان نموده است که صابرین پادششان را کامل و بدون حساب دریافت می­کنند.

3-1-4. بررسی همنشینی«امربه معروف ونهی ازمنکر»و«تهجد»

تعریف و برداشتی که از امر به معروف و نهی­از منکر می شود، برحسب نوع معنایی که از واژه «معروف» و «منکر» اراده می شود و نیز بر حسب تفسیری که از امر و نهی و مصادیق و مراتب آن می­شود و بالاخره بر حسب مرجع اعمال­کننده آن یعنی آمر و ناهی، متفاوت می­باشد. در تبیین معنای معروف و منکر، اقوال گوناگونی ارائه شده است؛ برخی معنای معروف و منکر را همان واجبات و محرمات می دانند و برخی دیگر مستحبات و مکروهات را نیز به معنای این دو افزوده اند (فاضل مقداد، 1368ق:57؛58). علاوه بر این، در تبیین مفهوم این دو واژه مرجع تشخیص (شرع و عقل) نیز لحاظ شده است (راغب اصفهانی،1412ق:331). معروف به معنای آن چه که با ذائقه افراد یک جامعه سازگار و در میان آنان مرسوم و متداول باشد، دانسته می شود (طباطبایی،1417ق:2/ 236)؛ در این معنا مرجع تشخیص معروف علاوه بر عقل و شرع، عرف اجتماعی نیز می­باشد. بررسی آیه 114 سوره آل­عمران حاکی از آن است که امربه­معروف و نهی از منکر نیز یکی از هم­نشینان تهجد ذکر شده است و یکی از خصوصیات متهجدین این است که اوامر و نواهی خدا را می پذیرند و دیگران را نیز امربه معروف و نهی از منکر می­کنند.

از بررسی همنشینان تهجد مشخص می شود که واژگان انفاق، زکات، صبر و امربه­معروف و نهی از منکر از حیث غایت و هدف نهایی که شخص به آن می­رسد و هم از حیث راه وصول به قرب الهی، هم­سو با تهجد می­باشد. شخص برای رسیدن به تهجد لازم است راه منتهی به مقصد را با طی مشقت برخود  هموار سازد تا راه قرب الهی برای او فراهم آید. این معنا را به صورت مشترک در محور معنایی آیات ذکر شده می­توان به عنوان هم­نشین با تهجد دید. در نتیجه کسانی که این خصوصیات را دارا باشند، می­توانند توفیق تهجد را کسب نمایند.

3-2. واژگان غایت تهجد

در این بخش از همنشینان، به بررسی آیاتی که غایت تهجد را بیان می­کند می­پردازیم:

3-2-1. محمود    

در آیه «وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسىَ أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا محَّْمُودًا؛ و پاسى از شب را (از خواب برخيز، و) قرآن (و نماز) بخوان! اين يك وظيفه اضافى براى توست اميد است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستايش برانگيزد. اسرا/79». ابن عباس می­گويد مراد از «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ»يعنى اى پيامبر، شب را نماز بخوان. «نافِلَةً لَكَ»: نمازهايى كه در شب مى‏خوانى، براى تو غنيمتى است. البته نماز شب، بر پيامبر واجب بود ولى براى ديگران مستحب است. برخى گويند: يعنى نماز شب، براى تو و ديگران، نافله است. علت اينكه فقط پيامبر را مخاطب ساخته، اين است كه: ديگران را تشويق كند كه به حضرت اقتدا و سنتش را پيروى كنند (طبرسی، 1372ش، ‏6: 670). «عَسى‏ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً»:هر گاه خداوند، «عسى»را بكار برد، معناى آن وجوب و لزوم است. «مقام» نيز به معناى «بعث» می­باشد. يعنى: اگر اين دستورات را انجام دهى، خداوند در روز قيامت، به نحوى شايسته و پسنديده، ترا مبعوث مى‏كند.ممكن است «بعث» را به معناى «اقامه» بگيريم. بنابراين معناى آيه، اين است: خداوند ترا در مقامى ستوده، وامى‏دارد كه اولين و آخرين ترا ستايش كنند. اين مقام، همان مقام شفاعت است كه پيامبر در آن مقام، بر تمام خلائق، شرافت و برترى پيدا مى‏كند. در اين مقام، هر چه از او سؤال كنند، عطا مى‏كند و هر كس از او شفاعت بخواهد، شفاعتش مى‏كند، مفسران قرآن كريم، اتفاق دارند كه: «مقام محمود» همان مقام شفاعت است. بنابراين پیامبر گرامی اسلام، اول شفاعت كننده و اول كسى است كه شفاعت او به­درگاه خدا قبول مى‏شود(همان: 671). مقام محمود، فقط یکبار در قرآن ذکر شده است که خداوند آن­را همنشین تهجد قرار داد و پیامبر را اولین کسی می­دانند که به واسطه تهجد به مقام شفاعت نائل گردید. و در مرحله بعد، دیگر انسان­ها نیز می­توانند در گرو تهجد به این مقام نائل گردند. هر­کس بر پایه لیاقت و شایستگی می­تواند درجه­ای از آن مقام را به­ دست ­آورد. اصولا خداوند کریم اراده کرده ­است هر کسی را به اندازه شایستگیش به او عنایت فرماید. انسان­هایی که توانستند در عالم امکان تصرف کنند و کار خدایی کنند به این مرتبه نرسیدند مگر از طریق عبودیت و بندگی.

3-2-2. محسنین

درآیه« ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَئهُمْ رَبهُُّمْ  إِنهَُّمْ كاَنُواْ قَبْلَ ذَالِكَ محُْسِنِينَ؛و آنچه پروردگارشان به آنها بخشيده دريافت مى‏دارند، زيرا پيش از آن (در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند.ذاریات/16» يعنى آنها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خداوند و از آنچه به آنها داده راضى‏اند. اين معنا از تعبير به «آخذين» و« ايتاء» و از نسبت ايتاء به پروردگارشان فهميده مى‏شود. اين آيه مطالب قبل خود را تعليل كرده مى‏فرمايد: اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند(طباطبایی، 1417ق، ‏18: 369). در این آیه با توجه به آیات بعد، خداوند کسانی را که ساعات کمی از شب می­خوابند و در هنگام سحر استغفار می­کنند را با عبارت «محسنین» خطاب می­کند و آن­را همنشین تهجد قرار داده­است. گویا تهجد شبانه مقدمه­ای برای رسیدن به این مقام می­باشد. در قرآن کریم لفظ «المحسنین»30 بار در 14 سوره و به صورت معرفه تکرارشده است ولی لفظ «محسنین» فقط یکبار و به صورت نکره برای متهجدین ذکر شده است. شاید علت نکره آمدن آن این باشد که خداوند در 30 بار تکرار «المحسنین» به اعمالی مانند جهاد، طلاق با احترام، انفاق و اعمال خوبی که برای همه ظاهر و آشکار بود اشاره می­کند ولی لفظ نکره «محسنین» مربوط به کسانی است که مخفیانه در نیمه­های شب به تهجد می­پردازند و برای دیگران قابل شناخت نمی­باشند و این نیز می­تواند اشاره­ای باشد به اعجاز قرآن که به ریزترین مسائل دقت شده است که این نیز دلیلی بر فوق بشری بودن این کتاب می­باشد.

3-2-3.عبادالرحمن

در آیه «وَ عِبَادُ الرَّحْمَانِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلىَ الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلَامًا؛فرقان/63». مراد از عبادالرحمن، بندگان مخلص خداوند می­باشد که خدا را عبادت می­کنند و با تکبر در زمین راه نمی­روند و در برخورد با جاهلان با خوبی با آنان رفتار می­کنند. و گروهی گفته­اند که مراد کسانی هستند که تسلیم معصیت خداوند نمی­شوند (طوسی، بی­تا، ‏7: 505). «عبادالرحمن» فقط دوبار در قرآن ( زخرف/19؛ فرقان/63) ذکر شده است که خداوند در سوره فرقان آن دسته از بندگانش را که به تهجد مشغول می­شوند، عبادالرحمن خطاب می­کند و آن را همنشین و غایت تهجد بیان می­دارد. در سوره زخرف نیز خداوند این لفظ را برای فرشتگان نیز استفاده نموده است. گویا خداوند فقط فرشتگان و انسان­هایی را که تهجد شبانه دارند، با این نام خطاب می­کند.  بررسی­ها نشان می­دهد که این مقاماتی که در قرآن بیان شده، فقط به وسیله تهجد کسب می­شود. و خداوند در هیج جای قرآن راه رسیدن به این مقامات را عامل دیگری ذکر نکرده است و این خود گویای اهمیت تهجد در قرآن می­باشد. و تهجد این خاصيت را دارد كه آدمى را به سوى این مقامات هدايت نموده و به سعادت، بشارت ‏دهد.

منابع

1ز ابن عطيه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجيز فى تفسير الكتاب العزيز، بیروت: دارالكتب العلميه، اول، 1422 ق.

2. ابن منظور، ابو الفضل، جمال الدين، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع - دار صادر، بيروت - لبنان، سوم، 1414 ق.

3. ابو الحسين، احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقائيس اللغة، قم : انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، اول، 1404 ق.

4. اصفهانى، حسين بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، در يك جلد، دار العلم - الدار الشامية، لبنان - سوريه، اول، 1412 ه‍ ق.

5. آلوسى، محمود بن عبدالله، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و السبع المثاني، بيروت: دار الكتب العلمية، اول، 1415 ق.

6. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ایران: شرکت مؤلفان و مترجمان، ۱۳۵۷ش.

7. جوهری، اسماعیل بن حمار، تحقیق/ احمد عبدالغفور عطار،الصحاح، بیروت: دارالعلم الملایین، 1404 ق.

8. صفوی، کوروش، درآمدی بر معناشناسی، تهران: انتشارات سوره مهر، 1379ش.

9. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، قم‏: دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسين حوزه علميه پنجم، 1417ق.

10. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران:  انتشارات ناصر خسرو، سوم، 1372 ش.

11. طبرى، ابو جعفر محمد بن جرير. جامع البيان فى تفسير القرآن. بیروت: دار المعرفه، اول، 1412 ه ق .

12. طريحى، فخر الدين، مجمع البحرين، تهران: كتابفروشى مرتضوى، سوم، 1416‍ ق.

13. طوسى، محمد بن حسن، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت: دار احياء التراث العربى، اول، بی­تا.

14. فاضل مقداد، النافع لیوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر، کتابفروشی علامه، 1368ش.

15. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، قم: نشر هجرت، دوم، 1410 ق.

16. فیروزآبادی، مجد الدين أبو طاهر محمد بن يعقوب، بصائرذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز، بیروت: احیاء التراث الاسلامی، 1416 ق.

17. مصطفوى، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران: مركز الكتاب للترجمة و النشر، اول، 1402 ق.

 

 

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[سه شنبه 1398-02-17] [ 08:25:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تفسیرعرفانی ...

تفسیر از ماده «فسر»، در لغت به معنای کشف آنچه پوشیده است و کشف مراد لفظ مشکل به ‏‎ ‎‏کار می‌رود.‏‎‏ و در اصطلاح تفسیر، علمی است که به وسیله آن، ‏‎ ‎‏بیان معانی و استخراج احکام کتاب خدای متعال فهمیده می‌شود.‎‏ به تعبیر دیگر، اظهار معانی آیات ‏‎ ‎‏قرآن و کشف مقاصد و مدلول‌های آن، تفسیر نامیده می‌شود.‏‎

تفسیرعرفانی

تفسیرعرفانی‏ ‏‏یکی از روش های تفسیر قرآن، روش تفسیر عرفانی آیات است. این تفسیر که از آن به تفسیر «رمزی » یا «اشاری » نیز یاد می شود، عهده دار بیان باطن آیات قرآن و بیان معانی رمزی و اشاری آنهاست. این نحوه از تفسیر مبتنی بر آموخته های ذوقی و عرفانی و مبانی سیر و سلوک است و از طریق کشف و شهود به دست می آید؛در تفسیر عرفانی به پنج نکته اساسی توجه شده است:‏
‏‏1.تفسیر عرفانی اساساً تأویل است؛ نه تفسیر. ‏
‏‏2. تأویل مورد نظر در تفسیر اشاری، از باطن آیات صورت می‌گیرد.‏
‏‏3. معنای ظاهری به صورت غیرآشکار، به معنای باطنی اشاره دارد؛ بنابراین، میان ‏‎ ‎‏این دو معنا به صورت اشاره، ارتباط و مناسبت وجود دارد.‏
‏‏4. به دست آوردن این ارتباط پنهانی، به رویکرد عرفانی نسبت به آیات قرآن نیاز دارد که بالطبع ‏‎ ‎‏سیر و سلوک و دست‌یابی به مراتب سلوک عرفانی را می‌طلبد؛ از این رو، این اشاره ‏‎ ‎‏پنهانی برای اهل سیر و سلوک آشکار است. ‏
‏‏5. تفسیر باطنی، تفسیر ظاهری را نفی نمی‌کند؛ بنابراین می‌تواند، معنای ظاهری و ‏‎ ‎‏باطنی آیات، همزمان قصد شده باشد؛ از این جهت، تفسیر عرفانی با تفسیر باطنی ‏‎ ‎‏متفاوت است، زیرا طرفداران تفسیر باطنی معتقدند که تنها همان معنای باطنی مورد نظر ‏‎ ‎‎‏است و معنای ظاهری، بی آن‌که مورد نظر باشد، تنها نقش رهگذاری به تفسیر باطنی را ‎‏ایفا می‌کند.‏‎
‏‏ امام خمینی معتقدند که قرآن و روایات، به ویژه ادعیه اهل بیت، سرشار از بیانات ‏‎ ‎‏عرفانی است؛ عباراتی که تنها بر اساس مبانی نظری عرفان قابل تفسیرند، و این، به ‎‏معنای مُجاز بودن چنین کاربردی نیز هست.‏


مبانی تفسیر عرفانی
1- ذو مراتب بودن قرآن
‏‏مهم‌ترین مبنایی که عرفا در تفسیر عرفانی، بر آن تکیه می‌کنند، این است که قرآن به رغم تنزل از آن حقیقت والای خود و اسارت در محدود الفاظ، همچنان به این ‎‏الفاظ و عبارات محدود نمی‌گردد، بلکه در ورای این عبارات، از مراتب معنایی متعدد ‏‎برخوردار است که در روایت، از آن به بطن قرآن تعبیر شده است. پیامبر اکرم(ص) در ‎‏روایت معروفی فرمود:‏‏‏ «ما من آیة فی القرآن إلا ولها ظهر وبطن» ‏‏؛ هیچ آیه‌ای در قرآن نیست،مگر ‏‎ ‎‏آن که دارای ظاهر و باطن است.
2- مراتب داشتن فهم قرآن‏
اگر پذیرفتیم که قرآن دارای مراتب است، پس پذیرش تفاوت مراتب فهم قرآن نیز ‏‎ ‎‏اجتناب ناپذیر خواهد بود. شاید بتوان، قرآن را از این جهت ، به اقیانوسی ژرف تشبیه ‏‎ ‎‏کرد که در هر مرتبه آن، گوهرهای گرانبهایی نهفته است و هرکس به فراخور توانمندی ‏‎ ‎‏و امکانات غوص و فرو رفتن در سطوح مختلف آن، می‌تواند از گوهرهای آن بهره ‏‎ ‎‏بگیرد.‏ تفاوت سطح تفسیر عرفانی به اختلاف مراتب سلوکی مفسّران ‏‎ ‎‏باز می‌گردد و عارفان بر این نکته تأکید دارند که مراتب درک و فهم آدمی‌ متفاوت ‏‎ ‎‏است؛ از این رو، نباید فهم‌های متفاوت را متناقض دانست.‏
3- طهارت باطن، شرط رویکرد به قرآن‏قرآن کریم در آیه شریفه ‏‏لاَ یَمَسُّهُ إِلا الْمُطَهَّرُونَ‏ به این حقیقت تصریح کرده ‏‎ ‎‏است که فهم معانی وحی و دریافت اسرار آن، برای کسی که در دلش کبر،‏‎ هواخواهی یا محبّت دنیا باشد یا به انجام گناه اصرار داشته باشد یا ایمان در دلش ‏‎ ‎‏جایگزین و استوار نشده باشد یا به طور ضعیف تحقق یافته باشد… ممکن نیست، زیرا ‏‎ ‎‏تمام این‌ها حجاب‌های فهمند.‏‎
4-اهل بیت‏‏(علیه السلام)‏‏، مخاطبان واقعی قرآن‏ با توجه به روایت ‏‏«إنّما یعرف القرآن من خوطب به»‏‏ قرآن را کسی می‌شناسد که مخاطب آن ‏‎ ‎‏است، بدست می آیدکه مخاطب واقعی ‏‎ ‎‏قرآن اهل بیت هستند؛ بدین جهت، آخرین و نهایی‌ترین مراتب فهم و تفسیر قرآن، دراختیار آنان است؛ لذا آنچه علماء واندیشوران بدان دست می‌یابند، آخرین مرتبه ‎‏ژرفای معنایی قرآن نیست و عمیق‌ترین لایه‌های آن، ویژه خاندان عصمت است.
5- کتاب و سنّت، معیار سنجش تفسیر عرفانی‏ با مخاطبِ واقعی دانستنِ اهل بیت(در مبنای پیشین مطرح شد که امامان معصوم مفسّران واقعی قرآن ‏‎هستند) بر این ‏‎ ‎‏نکته تأکید می‌شود که در تفسیرها و تأویل‌ها، باید نگرش اهل بیت‏‏(علیهم السلام)‏‏ در آیات قرآن ‏‎ ‎‏مورد نظر باشد، زیرا حرف نهایی درباره قرآن، از آنِ آنان است.‏ اشکالات تفسیر عرفانی
برخی، اشکالاتی را نسبت به تفسیرعرفانی قرآن مطرح کرده انداز جمله: 1- تفسیر عرفانی این ادعا را دارد که نتیجه کشف شهود است، حال چگونه می توان یقین پیدا کردکه این کشف حقانی است و شیطانی و نفسانی نیست. 2- اشکال دیگر آن است که کشف یک تجربه است و تجربه را نمی‌توان به دیگران منتقل کرد (مثل تجربه استشمام عطرکه قابل انتقال نیست) حال چطور این کشفیات را به دیگران منتقل شده، در صورتی که به اتفاق آرای عرفا، یافته‌های عرفانی قابل انتقال به دیگران نیستند.
3- برداشت‌های عجیبی که در تفسیر عرفانی از قرآن می‌شود، نه‌تنها با قرآن سازگار نیست، بلکه ضد قرآن است، از این رو تمام معانی که در تفسیر عرفانی آمده با هیچ عقل و منطقی نمی‌توان تفسیر قرآن دانست.


منابع:
1. قادری، محمد، بررسی تفسیر عرفانی قرآن کریم،مجموعه مقالات همایش اندیشه های قرآنی امام خمینی (س) ـ جلد1
2. نصیری، علی، مبانی تفسیر عرفانی امام خمینی (ره) برگرفته از سایت http://www.imam-khomeini.ir
3. http://iqna.ir/fa/news/3655699

4. https://hawzah.net/fa/article/view/

 

 

 

 

 

مدرسه علمیه عالی و تخصصی الزهراء(س)
گرگان

فروردین 98

 

موضوعات: تفسیر و علوم قرآنی, مقالات
[شنبه 1398-02-14] [ 09:30:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت